بی کفایتی

احساس بدی دارم. احساس بی کفایتی می کنم!

حتی نمیتونم خبرا رو دنبال کنم. حالم بد میشه. 

از صبح که خبرا رو تصادفی فهمیدم، حالم بده و درد دارم و دراز کشیدم. 

مردم توی سختی شدید هستن و من حتی برای کارای شخصیم هم کمک لازم دارم.

دلم نمیخواست این مسئله رو توی وبلاگم بنویسم چون یه حالتی دارم که وقتی غصه م رو بروز بدم همه غصه دار میشن. اما دیگه نتونستم. 

تو رو خدا هرکس هرطوری میتونه کمک کنه! میخونم بعضی وبلاگ نویسا یا دوستام با گروه های جهادی یا امداد هلال احمر رفتن برای کمک دلم میگیره. 

از اون موقع هاست که یهترین کمک اینه که صدام در نیاد! ناراحتم...

۲۳ نظر ۷ لایک:)
سیب، پیله، پیچک و....همه منم. منی سی و سه ساله و در آرزوی پرواز...
پرواز...
همه رویاها، همه خواسته ها، در گذر ایام رنگ می بازد. همچون آگهی های نیازمندی های یک روزنامه پوسیده که هرروز بیشتر و بیشتر زرد می شود. اما پرواز میلی بوده و هست و ان شاء الله خواهد بود که همیشه تازه است. و گذر هیچ روزی، رنگ آن را حتی کمی کم رنگ تر نکرده!
(الان سی و پنج ساله ام. در انتهای سی و پنج...کی می روم؟!)

.....................

یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَىٰ رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیهِ

.....................

به جای آن که باغبان جان بقیه باشی، باغبان جان خودت باش؛ به جان خودت که برسی، باغبان هستی می شوی.
"علیرضا شیری"

......................


دل من غصه چرا؟!

آسمان را بنگر

که هنوز بعد صدها شب و روز

مثل آن روز نخست

گرم و آبی و پر از مهر، به ما می خندد!

دل من غصه چرا؟!

دل به غم دادن، از یأس ها سخن گفتن

کار آن هایی نیست که خدا را دارند

غم و اندوه،

اگر هم روزی، مثل باران بارید

یا دل شیشه ای ات،

از لب پنجره ی عشق،

زمین خورد و شکست

با نگاهت به خدا،

چتر شادی واکن

و بگو با دل خود،

که خدا هست، خدا هست...


.......................


اللهم وفقنا لما تحب و ترضی

.......................

اینجا اون خلوت گاه نیست.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان