زنگ امتحان

 

به وقت امتحانات...


تحصیل مادر در خانواده چندفرزندی😅

 

این عنوان قابل تامله...


وقتی چهارتا بچه دور و برت هستند...


بیشتر شبیه ماراتونه😁


از صبح که پا میشی میگی امروز دیگه جزوه رو تموم میکنم ... 

 

صبحت ، با دستشویی بردن بچه ها، صبحانه دادنشون  شروع میشه 😇


جمع کردن خونه و ...کارهای اولیه

 

بعد دو صفحه میخونی مثلا😅


باید بری سراغ نهار گذاشتن...


یه دستت به قابلمه😄 یه دستت جزوه...تازه استادی که جزوه رو تو گوشی داده که دیگه هیچ😢


قابل پرینت هم نیست .انتقالش به برگه مکافاته🧐

 

بعد نهار و نماز و...

 

هنوز دو صفحه بیشتر نخوندی🙃

 

بعد دوباره میخوای بشینی دو صفحه بخونی، یکی دستشویی داره، اون یکی باید پوشکش عوض بشه، یکی آب میخواد...


لباسهای لباسشویی یادم نره😢

 

یکم جلو میری، هوس میوه میکنند، لقمه میخواند😅😅

 

بعلههه...یادی کنیم از عزیزانی که وقتی درس میخونند براشون آبمیوه میارند.خونه رو سکوت میکنند.فصا رو درسی میکنند بخاطر ایشون😍

 

استراحت وسط درس خوندن ما ، دویدن برای رسیدگی به امور بچه ها و خونه اس😂

 

وسط هضم یه مطلب سنگین هستی یهو میاند ازت میپرسند مامان صبح با صاده یا با سین😂😂😂

 

بر فنا میری...

 

داری دسته بندی رو حفظ میکنی، مامان اینو برام بخون...

 

بعد تصمیم میگیری شب بخونی...تا یک دو طاقت میاری و بعد بیهوش میشی و صبح زود دوباره روز از نو ، روزی از نو🤪

 

بعلههه ... به این آسونی ها هم نیست...

 

تازه باید مراقب باشی یوقتی استرس درس و امتحان رو ، رو سر این طفل های معصوم خالی نکنی...آرامشتو حفظ کنی و با خونسردی به خودت تلقین کنی که بیست که عمرا، اصلا بهش فکر نکن😅


حالا اگه هفده نشد به پونزده راضی باش ان شاءالله  نمره قبولی(۱۲) رو میگیری😂😂😂

 

اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا


#درس
#تحصیل
#مادر

http://eitaa.com/joinchat/774570008Ca819f327b9

 

 

+امتحان دارم. یک ماه دیگه. برام دعا کنید. اومدنم به فجازی تا یک ماه دیگه...

التماس دعا

۸ نظر ۸ لایک:)
سیب، پیله، پیچک و....همه منم. منی سی و سه ساله و در آرزوی پرواز...
پرواز...
همه رویاها، همه خواسته ها، در گذر ایام رنگ می بازد. همچون آگهی های نیازمندی های یک روزنامه پوسیده که هرروز بیشتر و بیشتر زرد می شود. اما پرواز میلی بوده و هست و ان شاء الله خواهد بود که همیشه تازه است. و گذر هیچ روزی، رنگ آن را حتی کمی کم رنگ تر نکرده!
(الان سی و پنج ساله ام. در انتهای سی و پنج...کی می روم؟!)

.....................

یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَىٰ رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیهِ

.....................

به جای آن که باغبان جان بقیه باشی، باغبان جان خودت باش؛ به جان خودت که برسی، باغبان هستی می شوی.
"علیرضا شیری"

......................


دل من غصه چرا؟!

آسمان را بنگر

که هنوز بعد صدها شب و روز

مثل آن روز نخست

گرم و آبی و پر از مهر، به ما می خندد!

دل من غصه چرا؟!

دل به غم دادن، از یأس ها سخن گفتن

کار آن هایی نیست که خدا را دارند

غم و اندوه،

اگر هم روزی، مثل باران بارید

یا دل شیشه ای ات،

از لب پنجره ی عشق،

زمین خورد و شکست

با نگاهت به خدا،

چتر شادی واکن

و بگو با دل خود،

که خدا هست، خدا هست...


.......................


اللهم وفقنا لما تحب و ترضی

.......................

اینجا اون خلوت گاه نیست.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان