آرزوی محال

می‌دونید کسی که به یه آرزوش می‌رسه انگیزه‌ش برای تلاش و خواستن آرزوهای دیگه‌ش بیشتر میشه. پس سخت تر امتحان میشه و سنگ های مسیرش تیزتر و مسیرش صعب العبور تر میشه.

وقتی چهارمی اومد، به آرزوم رسیدم و برای دومی هم یه جورایی بهم پیغام داده شد. اما همون موقع سختی مسیر شروع شد. 

به خاطر شرایط من و استرسایی که شوهرم تحمل کرده بود، چشم شوهرم آسیب دید. آسیب جدی ای بود تا اون حد که دکتر گفت ممکنه نابینا بشه و باید حتما پیش مشاور بره و حتما تخلیه استرس مداوم داشته باشه. 

تازه فهمیدم که چرا شخصیت هایی مثل شهید چمران با وجود میل شدید و باز بودن مسیر برای رفتنشون، صبر می‌کردن تا جفتشون هم آمادگی پیدا کنه. چون قرار نیست با رفتن ما کسی دیگه تخریب بشه.

هنوز هم همونقدر دلم می‌خواد به این آرزو که زمانی اون رو محال می‌دیدم برسم اما صبر می‌کنم و برای بار چندم همه امور رو به خدا میسپرم چون اصلا دلم نمی‌خواد میلم به رفتن باعث تخریب اونم تا این حد بشه. اصل کارم همراهی با شوهرم و مراقبت از خانواده‌ای هست که خدا بهم داده، نباید رفتنم به اصل کارم صدمه بزنه که... باید اصل کارم که شوهرم هست تا حد زیادی سرپا بمونه. پس اصرار روی این قضیه درست نیست.

صبر می‌کنم تا روزی که خدا خودش تعیین کرده اما دیگه می‌دونم که اگر طلب کنم بهش خواهم رسید.

 

۱۸ نظر ۵ لایک:)
سیب، پیله، پیچک و....همه منم. منی سی و سه ساله و در آرزوی پرواز...
پرواز...
همه رویاها، همه خواسته ها، در گذر ایام رنگ می بازد. همچون آگهی های نیازمندی های یک روزنامه پوسیده که هرروز بیشتر و بیشتر زرد می شود. اما پرواز میلی بوده و هست و ان شاء الله خواهد بود که همیشه تازه است. و گذر هیچ روزی، رنگ آن را حتی کمی کم رنگ تر نکرده!
(الان سی و پنج ساله ام. در انتهای سی و پنج...کی می روم؟!)

.....................

یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَىٰ رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیهِ

.....................

به جای آن که باغبان جان بقیه باشی، باغبان جان خودت باش؛ به جان خودت که برسی، باغبان هستی می شوی.
"علیرضا شیری"

......................


دل من غصه چرا؟!

آسمان را بنگر

که هنوز بعد صدها شب و روز

مثل آن روز نخست

گرم و آبی و پر از مهر، به ما می خندد!

دل من غصه چرا؟!

دل به غم دادن، از یأس ها سخن گفتن

کار آن هایی نیست که خدا را دارند

غم و اندوه،

اگر هم روزی، مثل باران بارید

یا دل شیشه ای ات،

از لب پنجره ی عشق،

زمین خورد و شکست

با نگاهت به خدا،

چتر شادی واکن

و بگو با دل خود،

که خدا هست، خدا هست...


.......................


اللهم وفقنا لما تحب و ترضی

.......................

اینجا اون خلوت گاه نیست.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان