کی گفته ته‌تغاریه؟

از وقتی رفتم تو ماه آخر بارداری، دکترم هی می‌گفت بسه دیگه. 

یه روز گفتم خانوم دکتر، برنامه‌ای برای بچه پنجم ندارم ولی چرا بگم دیگه بسه؟!

بچه نعمت خداست، نشونه لطف خداست. چرا باید به الطاف خدا نه بگم؟!

شاید سه سال دیگه علم پیشرفت کرد و یه نفر توی شرایط من، تونست یه بارداری سالم داشته باشه با یه بچه سالم. چرا باید از الان برای فردایی که نمی‌دونم شرایطم چه خواهد بود، برنامه بریزم؟!

چیزی نگفت.

الان که توی ماه سوم بعد از زایمانم هستم دارم فکر می‌کنم بچه توفیقه. بچه داری جهاده و برای توفیق جهاد باید مراحلی رو طی کرد. همین علی اللهی و گتره‌ای به کسی توفیق داده نمیشه. باید براش تدبیر کرد. پس دارم برای داشتن توفیق دوباره تدبیر می‌کنم. از دکتر رفتنا بگیر تا مراعات‌های تغذیه‌ای و وزن و ورزش و ...هرچیزی.

اینم بگم قصد دارم برم یه سری دوره‌هایی برای کار مشاوره‌ام ببینم تا قوی تر بشم و بتونم هرچه قدر که می‌تونم کارم رو دوباره شروع کنم. یعنی قصدم فقط بچه داری نیست. دنبال هر راهی هستم تا فعالتر بشم. 

البته بدنم و فرصتم گاهی کم میاد ولی می‌دونم این بدنی که قرار بود اصلا نباشه، هرچی فرسوده تر بشه راحت تر میره.

برام خیلی دعاکنید!

 

راستی شاید یه کانال تو ایتا  بزنم و دیگه اونجا بنویسم. اومدن به وبلاگ برام خیلی وقتگیره.

هرچند خوندن و نظر دادن تو وبلاگ دلچسبه ولی وقت الان خیلی برام مهمه. چون راحت نمی‌تونم بیام خیلی وقتا خیلی حرفا نوشته نمیشه.

 

یه راستی دوباره. امیدوارم خانوما متوجه باشن که  شعار زن زندگی آزادی همون هشتگ تفنگت را بر زمین بگذاره!

 

 

۱۳ لایک:)

سلام ... مبارک باشه قدمش پیچک جان. به نظر من هیچکس جز زن و مرد حق مداخله و اظهار نظر در مورد تعداد بچه کسی رو ندارن، حتی دکتر :)) اون فقط میتونه بگه که از نظر پزشکی چی‌ صلاحه. 

از تجربه های مادرانه ت خیلی برامون بگو 

اونم از نظر بزشکی می‌گفت ولی خب خدا از همه معادلات ما بالاتره.

اقای ‌ میم ۲۰ مهر ۰۱ , ۱۸:۳۴

امیدتون خیلی زیاده الحمدلله

امیدم فقط به خداست... 

عباس زاده ۲۵ مهر ۰۱ , ۱۴:۱۴

سلام

خدا بهتون سلامتی بده که بتونید بچه های صالحی تربیت کنید

من فکر می کنم ذهنت یا فکرت آلودگی داره که سلامتی خودت برات مهم نیست و داری برای بچه بعدی بدنت را آماده می کنی در حالیکه بچه ات سه ماهشه

من فکر می کنم فکرت آلودگی داره که اینجور برات مقدس شده که میوی خودم نباشم بچه باشه

من فکر می کنم فکرت آلودگی داره که ذره ای فکر نمی کنی شاید اشتباه کنی و همیشه رو این حالتهات پافشاری می کنی

من فکر می کنم جتس توجه هایی که گرفتی جوری بوده که تو رو به این سمت برده 

خوب باشی ان شاءاللَّه 

 

شاگرد بنّا ۰۱ بهمن ۰۱ , ۲۳:۴۷

طیب الله انفاسکم

سلام

راستش اول همه میخواستم مخالفتم رو با کاربر ن.. اعلام کنم 😁

بعدم بگم کاش وبلاگ رو رها نکنید

مگه با گوشی نمیاید وبلاگ؟ فرقی با کانال ایتا نداره که از لحاظ وقت و اینا. داره؟

 

ان شاءالله قدمش مبارک باشه و خدا به شما توان روحی و جسمی و همه جوره بده برای بعدی ها و تلاش ها و برنامه های بندگیتون 🙂

حاج‌خانوم ⠀ ۲۸ شهریور ۰۲ , ۱۲:۰۱

سلام 

نزدیک یکساله نیومدین، سر نزدین! 

حالتون خوبه؟! اوضاع طبق رواله؟! فسقلی بزرگ شده؟!

مواظب خودتون باشید

 

 

سلام.

پیچکم

رمز وبلاگ از تبلتم پاک شده!

مدتهاست نتونستم بهتون سر بزنم و از این بابت عذر می‌خوام!

دوباره وبلاگ می‌زنم و دعوتتون می‌کنم ان‌شاءالله!

شرمنده

 

اقای ‌ میم ۱۵ خرداد ۰۳ , ۰۶:۳۷

سلام 

هیچ خبری ازتون نیست 

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
سیب، پیله، پیچک و....همه منم. منی سی و سه ساله و در آرزوی پرواز...
پرواز...
همه رویاها، همه خواسته ها، در گذر ایام رنگ می بازد. همچون آگهی های نیازمندی های یک روزنامه پوسیده که هرروز بیشتر و بیشتر زرد می شود. اما پرواز میلی بوده و هست و ان شاء الله خواهد بود که همیشه تازه است. و گذر هیچ روزی، رنگ آن را حتی کمی کم رنگ تر نکرده!
(الان سی و پنج ساله ام. در انتهای سی و پنج...کی می روم؟!)

.....................

یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَىٰ رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیهِ

.....................

به جای آن که باغبان جان بقیه باشی، باغبان جان خودت باش؛ به جان خودت که برسی، باغبان هستی می شوی.
"علیرضا شیری"

......................


دل من غصه چرا؟!

آسمان را بنگر

که هنوز بعد صدها شب و روز

مثل آن روز نخست

گرم و آبی و پر از مهر، به ما می خندد!

دل من غصه چرا؟!

دل به غم دادن، از یأس ها سخن گفتن

کار آن هایی نیست که خدا را دارند

غم و اندوه،

اگر هم روزی، مثل باران بارید

یا دل شیشه ای ات،

از لب پنجره ی عشق،

زمین خورد و شکست

با نگاهت به خدا،

چتر شادی واکن

و بگو با دل خود،

که خدا هست، خدا هست...


.......................


اللهم وفقنا لما تحب و ترضی

.......................

اینجا اون خلوت گاه نیست.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان