گریه و کبد ۲

این نظر یکی از خواننده های محترم بود که حیف بود بیشتر خونده نشه:
بسم الله الرحمن الرحیم
لقد خلقنا الانسان «فی» کبد. نفرمودن «مع» کبد؛ «مِن» کبد و الفاظ دیگه. فرمودن «فی» کبد. انگار که کبد یه ظرفه و انسان داخل این ظرف خلق شده.
حالا سوال پیش اومد که ما یه دونه فی احسن تقویم هم درباره ی خلقت انسان داریم. یعنی «کبد» همون «احسن تقویم»ه؟ لفظ «احسن» یعنی افضل. یعنی بهتر از این نمی شد که بشه. واقعاً بهتر از این نمی شد که بشه؟ 
آخه ماها وقتی این آیه رو می خونیم، انگار یه غصه ای میاد تو دلمون. انگار ناخودآگاه پیش خودمون حس می کنیم که توی سختی هستیم. انگار یه بار منفی پشتش حس می کنیم و می گردیم دنبال این که یه دلیل و توجیهی پیدا کنیم تا بشه این بار منفی رو کم کرد. چیه این کبد که بهتر از این نمی شد انسان رو خلق کرد؟ چیه این احسن تقویم که باید قند تو دلمون آب بشه ازش؟
بیاین یه کم آیات بالاترشو بخونیم:
لا اقسم بهذا البلد. و انت حل بهذا البلد. و والد و ما ولد...
این «و والد و ما ولد» که بعدش بلافاصله «فی کبد» اومد یه کلیده که شاید بهش باهاش اون کبدی که اتفاقا احسن تقویم هم هست رو لمس کرد.
فرمودن مراد از «و والد و ما ولد» حضرت ابراهیم خلیل الرحمان و پسرشونه. بریم سراغ قرآن ببینیم ابراهیم و پسرش چی کار کردن که خدا بهشون قسم می خوره و یهویی بعد قسم می فرماد «لقد خلقنا الانسان فی کبد»؟
بیایم محضر سوره صافات. طرفای آیات 102 به بعدش این جوریه:
فبشّرناه بغلام حلیم. فلمّا بلغ معه السعی قال یا بنیّ انّی اری فی المنام انّی اذبحک. فانظر ماذا تری؟ قال: یا ابت افعل ما تؤمر. ستجدنی ان شاءالله مع الصابیرین.
فبما اسلما و تلّه للجبین؛ و نادیناه ان یا ابراهیم! قد صدّقت الرؤیا! انّا کذلک نجزی المحسنین.
من با این جاش کار دارم:
ان هذا لهو البلاء المبین. و فدیناه بذبح عظیم.
اینه... حالا به این پدر و پسر که می رسه، می فرماد «لقد خلقنا الانسان فی کبد». ما خلقت این آدمیزاد رو حسابی انداختیم توی کبد. یه کبدی که احسن تقویمه. که حسابی کیف کنیم با این کبد و اونم کیف کنه باهامون...
می دونین کبدی که کیف کنیم باهاش چیه؟
بیاین طرفای آیه 75 همین سوره ی صافات. فرمودن:
لقد نادانا نوح. فلنعم المجیبون. و نجّیناه و اهله من الکرب العظیم. و جعلنا ذریّته هم الباقین. و ترکنا علیه فی الآخرین.
تو رو خدا ببینین! این نوحِ عزیزِ ما رو یه «کرب»ِ عظیمی احاطه کرده بود. ما نجاتش دادیم از این کرب و کرب رو ترک کردیم برای دیگرانی که بعد از نوح خواهند آمد.
حالا دوباره بیاین سراغ آیه ی 104 صافات:
و نادیناه أن یا ابراهیم! قد صدّقت الرؤیا ...... ان هذا لهو البلاء المبین. و فدیناه بذبح عظیم. و ترکنا علیه فی الآخرین.
این ابراهیمِ عزیزِ ما رو یه «بلا»ی مبین احاطه کرده بود. ما نجاتش دادیم. یه ذبح عظیم براش فرستادیم و نجاتش دادیم از بلایی که بهش مبتلا شده بود. بلا رو گرفتیم و ترکش کردیم برای دیگرانی که بعد از ابراهیم میان.
تو رو خدا می بینین چی شد؟
نوح گرفتار کرب بود.
ابراهیم گرفتار بلا بود.
کربِ نوح رو گرفت. بلای ابراهیم رو هم گرفت. اومد جفتشونو زد به هم؛ شد «کرب و بلا». جفتشو با هم یه جا داد به اباعبدالله الحسین (ع). گفت بیا حسین جانم! بیا بگیر... بیا این احسن تقویم تقدیم شما! لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم. بفرما «کربلا»! بفرما!
آدمیزاد «توی» (فی) کربلا خلق می شه خانوم! :) 
هر لحظه برامون کربلاست. شب توی کربلاییم. روز توی کربلاییم. بیدار می شیم کربلا. می خوابیم کربلا. کربلا کربلا... کل ارض کربلا. و انسان کربلایی دارد و عاشورایی...
بریم کیف کنیم که توی کرب و بلا خلق شدیم. کیف کنیم که توی کبد خلق شدیم. فخر ماست که توی کبد خلق شدیم. اصلا احسن تقویم همینه. چی بهتر از این؟ غم و غصه و فشار و سختی چیه؟ سر تا پای کبد پر از قشنگیه. اول تا آخرش لذته. اللهم لک الحمد حمدالشاکرین لک علی مصابهم. الحمدلله علی عظیم رزیّتی...

۵ لایک:)
جدای از اظهار نظر درباره تایید مطلب فقط میتونم بگم نگاه قشنگی بود استخراج و ترکیب کرب و بلا :)

تشکر از شما

بی راه و صرفا ذوقی هم نبود به نظرم.

به کامنت آقا ن. . ا دقت کنید...

دختـرِ بی بی ۲۰ فروردين ۹۸ , ۱۱:۵۷
مطلب برام خیلی خوب بود
الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه
میلاد اربابمون مبارک:)

خدا رو شکر. دست نویسنده درد نکنه. خدا بهشون اجر بده!

حـ . آرمان (استاد بزرگ) ۲۰ فروردين ۹۸ , ۱۲:۵۸
نگاه جالبی بود
اعیاد شعبانیه مبارک :)

جالب و دلنشین و دوست داشتنی..

همچنین بر شما

سلام علیکم
عجب! جای تأمل است.
سپاس بابت انتشار.
اعیاد بر شما مبارک!

علیکم السلام

همه قرآن جای تامل داره ولی مدل تامل ایشون واقعا تحسین برانگیزه و به نظرم بی راه هم نیست.
همچنین بر شما.

سلام علیکم
یاد زیارت وارث افتادم
کربلا بودیم که یکی از بچه ها از استاد پرسید چرا به امام حسین میگیم وارث حضرت آدم و حضرت ابراهیم و حضرت نوح و حضرت موسی و ...

آفرین بر برادر الف سین...
همینه... برکت اندیشه و تامل برای تعالی مصداقش همین میشه...
به ما هم فرمودن: اقراء وارقا...

علیکم السلام.

خوشحالم که ایشون وبلاگ بنده رو برای نوشتن حتی به اندازه کامنت قابل میدونن. این دست کامنت ها واقعا سرحالم میکنه.

چه جالب! یاد زیارت وارث نبودم. 


دلم نیومد اینو نگم:
برادر ما "الف سین" مطلبی رو خوندن و همدلانه روی موضوع فکر کردن...
این معنای واقعی هم افزایی هست
معنای یدالله مع الجماعة هست...
وقتی یه جمع در مسیر الله و با نیت الهی شکل بگیره ولو دو نفره، برکت از اون جمع سرازیر میشه...
و چه حرفای قشنگی خدا به قلب و ذهن الف سین انداخت...
این جمعیت مد نطر این انقلابه...
به این سمت میریم که غالب مردم اهل این جمعیت بشیم...
دست خدا بر سر همچین جمعی هست...

خیلی امروز برام آیه بودید... ممنونم...

اتفاقا خوب کردید که گفتید. 

هرچند این نوشته لطف ایشون بوده . وظیفه ای نداشتن وسط این همه مشغله شون برای من وقت بذارن ولی حیف دیدم فقط خودم استفاده کنم.

من آیه بودم یا آقای الف سین؟!! به چه علت؟ همین که گفتید؟ چی فهمیدید؟

نچ نچ نچ نچ 

:)
برای چی؟!

هر دوتاتون...
شما در آیه ای تعمق کردید و بیان کردید...
ایشون هم در مقام پاسخ گویی به شما تعمق کردن و آنچه دریافت کردن و بیان کردن...
هم فرمایشات شما قابل تامل بود و هم نکات و فرمایشات برادر "الف سین"
آنچه برای من اهمیت داشت این بود که جمع شدن بر سر یک مسئله از سر صدق و راست دلی پاسخ های عالی در پی داره... هر چند هنوز فرصت نکردم نه روی فرمایشات شما و نه روی فرمایشات ایشون به صورت دقیق تامل کنم اما اونچه در وهله اول به چشمم اومد رو عرض کردم
این هر چند به مطالعات شما و جهد شما هم ربط داره اما اون مطالعات تفسیری اصالت نداره... اصالت با اون صدق و راست دلی و جمعیته...
من این آیه رو در حداقل ده سال اخیز زنذگیم به کرات دیدم... خیلی زیاد...
اما تکرار این آیه در این روزها برام لازم و انرژی دهنده بود...

خدا رو شکر


اما حمد آخرش خیلی مهمه. رضایت داشتن  از حضور توی این ظرف اونو کارآمد میکنه. نه اون مدل رضایتی که دیگه چاره چیه...مجبوریم. اون مدل رضایتی که ممنونم خدایا که منو توی این ظرف قرار دادی. شادم از این وضعیت. این حس خیلی مهمه. 
اللهم لک الحمد حمدالشاکرین...


اون رضایتی که بر اساس "دیگه چاره ای نیست" بنا شده باشه که اصلا درش جمعی شکل نمیگیره... لذا ید الله ی هم در کار نیست...

اگر وقت داشتید اون ظرف حمد رو بیشتر توضیح بدید

نمیدونم منظورتون از توضیح بیشتر چیه. اون حمد رو و شکلش رو فقط برای خودتون من باب یادآوری عرض کردم.

 اما اگر بخوایم از کربلاا درس بگیریم باید بگم شب قبل از عاشورا امام علیه السلام چراغ رو خاموش کردن و فرمودن هرکس میخواد بره. هرکس عذری داره بره... همه اونایی که توی تعارف مونده بودن، رفتن. بعد که چراغ روشن شد هرکسی مونده بود خیلی سفت و محکم از خواستش برای یاری ولی خدا گفت. از این که دوست داره در راه خدا تکه تکه بشه. یعنی تمایل قلبی برای سوختن و درد کشیدن در راه دین و خدا. بعد از اون هم، در روز عاشورا امام و یارانشون هرچی بیشتر به لحظه شهادت نزدیک میشدن صورت هاشون برافروخته تر میشد. بی تاب تر میشدن. برای چی بی تاب تر می شدن؟ برای اون مرگ سخت، برای اون طرز شهادتهای جانکاه. 
ولی هیچ نمیبینید یا نمیشنوید که بگن کاش نبودیم، کاش این طور نبود. 
امام گریه میکنن، امام اظهار سختی میکنن، اما اظهار تاسف  و پشیمونی برای بودن در اون مکان و زمان، هرگز! این میشه اون صبر جمیل. اون صبر قشنگ. صبری که در عین صبوری و تلخی چشیدن پشتش یه رضایت قلبی هم هست. 
خدایا خوشحالم از دردی که میکشم و ازت شاکرم برای توفیق این درد چون برای توئه! چون تو بهش راضی هستی! 
این اون جمله ایه که باید باور داشت در ظرف کبد. 
این طور باوری باعث میشه حتی وقتی درد میکشیم و از درد، چه جسمی و چه روحی، تحت فشار شدید هستیم؛ یه لذت و سروری حس میکنیم. اون وقت خدا رو شکر میکنیم. اون وقت حتی با وجود درد لبخند میزنیم. اون وقت نگاه به دور و برمون که میکنیم میبینیم چه قدر حال زندگیمون خوبه. چه قدرهمه چیزقشنگه! اون وقت میبینیم که جز زیبایی نیست! حمد شاکرین این جور حمدیه. 
خدایا ستایش فقط و فقط مخصوص توییه که درد رو دادی تا رشد کنیم و به واسطه اون به تو نزدیک بشیم. همین که تو راضی هستی و به ما امکان کسب رضایتت رو دادی ازت ممنونیم!

چه قدر زیباست؟! 

حالا چی شو توضیح بدم؟

نظر شما مهمه
ولی من نگفتم متن «بی‌راه» گفته

شما میدونید من بشدت از تفسیر ذوقی از متن دینی دوری میکنم.

من تفسیرصرفا ذوقی رو اصلا بی راه میدونم. هرچند ظاهر دلنشینی داشته باشه. چون بالاخره به انحراف کشیده میشه.

اما اگر یه برداشت ذوقی بر مبنای روایات یا زیارات ماثوره و معتبر باشه دیگه بیراه نیست. هرچند ذوقی و زیبا باشه. قبلا چیزایی نزدیک به این توی بعضی جاها خونده بودم. که یادمه مبنای روایی هم داشت. البته الان دقیق سندش یادم نیست ولی این جوری جمعبندی شده و قشنگ نبود. 

برای دوری کردنتون تاییدتون میکنم. قبول دارم کارتون رو. برای همین تاکید کردم بی راه نیست. 

مصداقی اش میشه اینکه چون شما (مثلا) به شرایطتون راضی هستید از این باب که نگاهتون به ربتون هست... خدا رزقتون رو میرسونه؟

متوجه جمله تون نشدم. میشه از علائم نگارشی استفاده کنید؟


خجالت داره 

برای کی؟چی؟

برای کل این پست 

الان خودت بودی قاتی کرده بودی و هزار تا فکر ناجور کرده بودی.

میشه دقیق توضیح بدی منظورتو؟ از دیروز تا حالا سه تا کامنت گذاشتی ولی من هیچی سر در نیاوردم.

مهم نیست 
اولش خواستم توضیح بدم 
دوم هم خواستم توضیح بدم 
ولی آخرش صرفنظر کردم 

باشه. هر جور راحتی. هر وقت دلت خواست خوشحال میشم برام توضیح بدی.

در تایید فرمایش شما نوشته بودم...
خیلی مهم نیست نطر قبلی... 
منطورم این بود که وقتی در تمام شرایطی که پیش میاد، دست رب رو انسان مشاهده میکنه ... رضایتی به انسان دست میده... این نوع رضایت بسیار مطلوب حق متعال هست... و ارزاق خوبی نسیب انسان میکنه...
تشکر که وقت گذاشتید...

میتونم بگم داشتم در مورد صبر جمیل در مصیبت براتون میگفتم.

رب از اون جنبه که تربیت انسان رو در دست داره...بله. احساس رضایت بسیار بالایی میاره.
رزق که در هر صورت دست خداست. منظورتون چه جور رزقیه؟

خواهش میکنم. اصل پستم با کامنتای شما پیش رفت. ممنونم از این بابت.

صبر وقتی جمیل میشه که انسان دست ربوبیت حق رو در مسائل و شدائد ببینه...
به لحاظ رتبه ی رزق عرض کردم...
گاهی کسی مسجدی یا مدرسه ای با هزینه شخصی میسازه اما برای منافع دنیایی اش... خدا بابت این صرف مال، بهش عِوَض میده... توی همین دنیا بهش خیری مادی میرسونه... اینم رزقه...
یکی هم میشه شبیه این بیت:
تو نیکی میکنو در دجله انداز... که ایزد در بیابانت دهد باز...
مراتب رزق منظورم بود...
کسی که با خدا وارد معامله میشه ارزاق رحیمیه حق به سمتش سرازیر میشه...

اوهوم. فهمیدم. هرچند عبارت رتبه رزق یه جور حس طمع به این رتبه بالا رو در من زنده کرد.

واقعیتش اینه که ماها بعضی اوقات فکر میکنیم داریم برای خدا کاری انجام میدیم ...فکر میکنیم صبر جمیل داریم...فکر میکنیم دست خدا رو میبینیم..‌. آدم از خودش گول میخوره حواسش نباشه. اون وقت اون رزق نصیبمون نمیشه چون در واقع ما توهم داشتن اون مرتبه رو داشتیم. این خیلی بده. 

دونستن در مورد یه صفت اخلاقی دلیل بر متخلق بودن به اون صفت نیست.

الان دارم به این فکر میکنم فرق توهم داشتن یه صفت اخلاقی با حقیقت اون صفت چیه؟ چه طور باید تشخیص بدیم و چه طور باید خودمونو محک بزنیم؟

هر اندازه بیشتر با خودمون صادق باشیم و خلوت داشته باشیم راحت تر میفهمیم...
این پنهان بودنه از سمت خدا نیست از سمت غفلت خودمونه

حتی خدا غافلین رو هم نمیذاره بمونن توی غفلت... عالم کثرات برای همین مواقع هست...
خوب آدم رو نشون خودش میده... وقتش که برسه دیده میشه...
اصلا بنا نیست رذایل ما مخفی بمونن برای خودمون... اصلا...
حتی برای امثال شمر و اون ملعونین...
برای مومنین که به طریق اولی آشکار خواهد شد در این دنیا...

هرچی بیشتر میگذره بیشتر به ایننتیجه میرسم که قد افلح من زکیها چه قدر کلیدی و مهمه. و این که انسان هر اندازه بیشتر تهذیب نفس کنه بیشتر قرآن در قلبش مینشینه. 

خوندن قرآن و حتی مطالع در اون خوبه ولی اول تهذیب نفسه! چون به هر حال هرچی هم بخونیم و دور و اطراف بچرخیم تا قلبی زلال و پاک نداشته باشیم حتما به خطا میریم. حتی ممکنه توی نیاتمون گول بخوریم یا در مورد داشتن یه صفت اخلاقی گول بخوریم...

واقعیتش مخاطب این حرفام فقط و فقط خودمم. بیرون از خودم مخاطب خاصی نداره. 

ممنون برای جواباتون. پست من فقط توی گفتگو با شما این بار برکت داشت. 

بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است
سلام

***** ****** ** *** *** * ******* * ***** ** **** **** **** **** *** ***** ****** ** **** **** ***** ** ** ** *** ***** ***** ** ** *** *** **** **** **** ** ***** ** ****** ** **** ** *****
(با عرض پوزش از خانم پیچک که تمایل نداشتند این پست بحث تخصصی تفسیری بشه)
من چند تفسیر رو در این مورد مطالعه کردم و از این حیث چند نکته رو عرض می کنم.

۱- در آیه ۷۸ سوره صافات، و ترکنا علیه فی الآخرین
ضمیر «ه» به لحاظ نحوی متعلق به مرجع محذوف «هو» هست نه حضرات. و به همین دلیل بین مفسرین در مورد این که معنای «ه» در اینجا چی هست اختلاف نظره.
در مجمع البیان در مورد محذوف بودن این ضمیر بحث شده، همچنین در منابعی که تجزیه و ترکیب قرآن انجام شده.

2- در این جور مواقع تفاسیر روایی خیلی به ما کمک می کنند و مارو از شبهه رها می کنند. بنده به دو تفسیر روایی البرهان و کنزالدقائق رجوع کردم که هر دو به یک روایت اشار کرده بودند در مورد معنای «ه» و مرجع اون. چیزی که در روایت اشاره شده بود، نه نام نیک بود و نه کرب. (به دلیل این که خود روایت ممکنه شبهه ای به شبهات قبلی اضافه کنه، اصلش رو اینجا نیاوردم، تمایل داشتید خودتون مراجعه کنید)

۳- با توجه به این که قرآن دارای بطون مختلف هست و با توجه به منابع مختلف میشه به این بطون محتمل پی برد، و آقای الف سین هم در کامنتشون توضیح دادند که چنین تفسیری محتمل هست، نقل ایشون به عنوان یک احتمال قابل پذیرش هست.

۴- در مورد ذبح عظیم، موضوع برمیگرده به روایتی از امام رضا علیه السلام.
می تونید شرح روایت و رفع شبهه رو در این لینک مطالعه کنید:
https://article.tebyan.net/108614/%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86-%D8%B0%D8%A8%D8%AD-%D8%B9%D8%B8%DB%8C%D9%85-%D9%82%D8%B1%D8%A2%D9%86

خلاصه این نکته این هست، منظور از ذبح عظیم بودن حضرت اباعبدالله این نیست که حضرت فدای حضرت ابراهیم شدند، بلکه بر طبق روایت ذکر شده، منظور اینه که حزن حضرت ابراهیم بر مصیبت اباعبدالله که بر ایشون عرضه شد، که از حزن ذبح اسماعیل برای ایشون سنگین تر بود، به جای ذبح حضرت اسماعیل از ایشون برداشته شد.
«توضیح این که : در این صورت عبارت «قدیناه » ، به معناى «عوّضناه » است ; یعنى خداوند مصیبت شهادت امام حسین (علیه السلام ) را ـ که به دست دشمنانش ذبح خواهد شد ـ ، به جاى مصیبتى که بنا بود حضرت ابراهیم (علیه السلام ) متحمل شود ، قرار دارد; به این معنا که حضرت ابراهیم (علیه السلام ) براى بالا بردن درجات خویش مى تواند بر مصیبت امام حسین (علیه السلام ) بگرید; بنابراین ، از این روایت ، هرگز استفاده نمى شود که امام حسین (علیه السلام ) فدایى اسماعیل شد . این برداشت از روایت ناصحیح است .» (کپی از همون لینک بالا)


این از نکات مختلفی که در لابلای بحث این دو بزرگوار بود و به نظر حقیر رسید.

علیکم السلام.

ممنون

من وارد بحث تفسیری نشدم چون واقعا علمش رو ندارم. ولی ممنون از کامنتتون. برای خودم خیلی راهگشا بود.

من واقعا عاشق صحبتهایی که بین شما و ن. .ا شکل می گیره هستم 
کلا و نه در این پست 

دستتون درد نکنه 
دست تو هم بیشتر درد نکنه دخترم :) 

خب پس بذار یکم از چیزایی که هنوز مونده رو هم اینجا بگم. شاید غیر از تو کس دیگه هم استفاده کنه. خودم که دارم استفاده میکنم.

خواهش مادر! واقعا اینا چیزایی نیست که به خاطرش از من تشکر کنی! همش فقط دغدغه شخصیه. 

یه بخش از حرفایی که به یکی از دوستام توی خصوصی گفتم رو زیر نظرت میذارم. با اجازه!



واقعا منم نمیدونم حرف کدوم توی بخش تفسیری درسته. ترجمه ای که خانوم لوسی می داده درسته. من خوندمش. توی تفسیر المیزان همین اومده ولی توی تفسیر، حرف آقای الف سین که در مورد توحید و ایناست اومده. منم هم خانوم لوسی می رو تایید کردم هم آقای الف سین رو

من دقیقا حرفم کلیت پست بود. 

ببین در مورد تفسیر چیزی ندارم بگم ولی اگه مصداق اتم مصیبت، واقعه کربلا و مصیبت امام حسین علیه السلام باشه، مصداق اتم کبد هم میتونه واقعه عاشورا باشه. و توی کربلا هم انسان سازی به نحو اتم و احسن شکل بگیره. برای همینم روایت داریم که یاران امام حسین بهترین یاران در تمام اعصار بودن. اوج انسانیت ما یاوری اماممونه دیگه. حتی یاران حضرت مهدی هم به یاران امام حسین نمیرسن. 

برای همینه که ما توی مصیبت امام حسین داریم که بهتره بعد از ذکر مصیبت بگیم یا لیتنا کنا معک فافوز فوزا عظیما. حسرت بودن در اون مصائب و شراکت با امام رو داریم نشون میدیم دیگه...

ولی این که کربلا از اونها به امام حسین رسیده...نمیتونم بگم درسته یا نه. ولی این که همه پیامبران و ائمه هم از بابت نسل و والد بودن و هم از بابت زحمتی که برای رسوندن بشر به رشد کشیدن در اجر امام حسین در کربلا سهیم هستن، میشه گفت بی راه نیست. 

ولی هر مصیبت و مشقت دیگه ای هم به ما برسه میتونه مصداق کبد باشه، همون طور که روایت داریم هر مصیبتی به مومن برسه و مومن بر اون صبر کنه صاحب اجره. خب این اجر همون بالا رفتن درجه انسانیه دیگه. مثل این که هرچی مقامت بالاتربره حقوقت بالاتر میشه. 


میدونی این معارف خیلی عظیم و عمیق و بهم پیوسته هستن. نمیشه راحت همدیگه و رد یا نفی کنیم. قبل از هرچیزی هم باید اخلاق تحمل مخالف رو داشته باشیم. نمیگم خودم حتما این اخلاق رو دارم. واقعا خیلی از چیزایی که توی وبلاگم مینویسم چیزاییه که خودم تازه فهمیدم ولی زورمو میزنم که عملی کنم. اما امان از توهم داشتن یه اخلاق! میترسم به این دچار بشم

من کامنتم اشتباهی نوشته شده 
کامنتها و جوابهای شما در این پست 
چون خیلی وقتها حرفای ما بین شما دو نفر در بقیه مبحث ها رو متوجه نمیشم :) اما این بار تونستم بفهمم :) 

خیلی فرقی نمیکنه. این پست شاید پر بحث بود ولی حتی خودمم خیلی چیزا ازش درک کردم. 

خوشحالم که تونستم سبب خیر بشم که تو برداشتی از این پست داشته باشی. راستش اصلا هدف اصلی پست رو تو فهمیدی. 
شاید هدف اصلی پست اصلا تو بودی! 😉
اگر یه نفر قرار بود پست براش مفید باشه و اون تو بودی، همین برای من بسه. چه برسه به این که احساس شادی و سبکی تو رو هم از پست حس کنم.
ممنونم که بازخورد دادی.
حس تو توی این پست برام خیلی دلگرم کننده بود.

آشنای بی نشان ۲۴ فروردين ۹۸ , ۱۰:۰۱
با خانم پاییز‌حداقل در خصوص ن..ا موافقم منم خیلی از حرفاشو نمیفهمم:دی

...


😭😭😭آقا من نمیفهمم برای چی اینقدر اشتباه تایپی می نویسم 
درستِ کامنتم اینه: 

من واقعا عاشق صحبتهایی که بین شما و ن. .ا شکل گرفته هستم 
در این پست 
چون خیلی وقتها حرفهای ایشون رو نمیفهمم و به تبعش حرفهای تو رو هم نمیفهمم در جوابهات به ایشون،  
اما این بار خییییییلی خوب بود 

دستتون درد نکنه 

خواهش میکنم. دست ایشون درد نکنه که وسط این همه مشغله ای که دارن لطف کردن و کامنت گذاشتن تا من بتونم حرفام رو بزنم. ایشون از من خیلی بیشتر میدونن هرچی گفتم یه جور درس پس دادن بهشون بود.


خدا شکر واقعا که پست به دردت خورد. واقعا خدا رو شکر!

@آشنای بی نشان 
دقییییییقا! 
خیلی بدجنسی 😂😂😂

چرا؟:) خب برام مهمی! تو یه نفر اندازه خیلیای دیگه برام مهمی! این بده؟ :)

شاید هدف اصلی پست اصلا تو بودی! 😉

فکر کن! :) 
دوباره باید کامنتهاتون رو بخونم با این حساب 

شاید روزیت بوده و من وبقیه از روزی تو نصیب بردیم.

سلمان مهدوی ۲۶ فروردين ۹۸ , ۰۷:۴۹
سلام
به به
اصلا ذبح عظیم حضرت آقا ابی عبدالله هست ک وقتی فرمود و فدیناه بذبح عظیم یعنی حسین بن علی علیه السلام شد فدایی اسماعیل ابراهیم ک خلیل الله بود و در هیمان عشق.
خدا گاهی معامله های قشنگی با بندگان خودش می کنه.
زیبا بود🌹

علیکم السلام.

البته به نظر میاد در تفاسیر و روایات منظور از این تعبیر متفاوته.

سلمان مهدوی ۲۶ فروردين ۹۸ , ۰۹:۱۴
این تعبیر که بنده گفتم از بیانات یکی از اساتید بود...

در تفسیر انفسی آیات قرآن کریم حرفهای بلندی گفته شده که نمی شه از اونها گذشت.

کامنتی از خانوم رهرو رو تایید کردم. تا قبل از فرمایش حضرت عالی این کامنت تایید نشده بود اونم به همون دلیلی که توی خود کامنت اومده. 

اما اگر تمایل دارید لطفا مورد چهارم رو مطالعه بفرمایید.

سلمان مهدوی ۲۶ فروردين ۹۸ , ۰۹:۲۵
ببخشید
من گویا اشتباه نوشتم.

حضرت اسماعیل فدایی حضرت سید الشهدا شد.
این درسته.

البته معنای فدیه باید بیان بشه و قس علی هذا.

حالا این خودش بحثی داره مفصل.

حیف که نمی شه کامنت قبلی رو تصحیح کرد.

مشکلی نیست. خود منم این مسئله رو توی همین مطلب یاد گرفتم.

بله دقیقا به خاطر مفصل بودن بحث و مورد مناقشه بودن تفسیر این آیات خیلی تمایلی به تفسیری کردن پست نداشتم. 
اگر هدف اصلی من از انتشار پست رو میخواید متوجه بشید گفتگوی من و آقای ن. .ا و خانوم پاییز رو مطالعه کنید.
شاید بتونم بگم اصل حرفم توی اون کامنتاست.

سلمان مهدوی ۲۶ فروردين ۹۸ , ۰۹:۳۸
آهان
کامنتها رو خوندم.

اولا چرا از پرداختن به مبانی تفسیری انقدر هراس دارید و احتیاط می کنید؟
اگه وبلاگ منو دنبال کنید به خیلی حقایق خواهید رسید إن شاء الله.

ثانیا
متوجه منظورتون شدم از اینکه این پست رو گذاشتید.
در واقع اگه اشتباه متوجه نشده باشم منظورتون یکی حمایت از اون دوستتون و کامنت زیبای ایشون در پستهای قبلی بوده؛ و دوم منظورتون ؟ همون بود دیگه. مابقی کامنتها در جواب به مطالب شما گفته شده.

بسیار خب.
در هر حال من چون خودم کارم تحقیقات قرآنی هست این پست خیلی برام جالب، جدید و مفید بود.
مؤید باشید 

منظورتون از پرداختن اگر کسب علم تفسیره، نه هراسی ندارم. اتفاقا ولع هم دارم. منتها فرصت ندارم.

اما اگر منظورتون نظر دادن در مورد مباحث تفسیریه، بله هراس دارم چون علم ندارم و مباحث تفسیری به خاطر عمیق بودنشون نیاز به نفس تزکیه شده و مهذب هم دارن که من هنوزخیلی فاصله دارم از این مسئله. 

ممنون از دعوتتون ولی ترجیح میدم مطالعات وبلاگی رو کنار یه کلاس بیرونی انجام بدم. صرف وبلاگ خوندن، به نظرم برای رسیدن به تخصص توی همچین علمی کافی نیست. هرچند مزاحمتآن میشم ان شاءالله.

در مورد ثانیا:

آقاجان! مگه فلسطینه که نیاز به حمایت داشته باشه؟! :)
بحث تخصصیه و تبادل علمی. نیازیب ه لشکر کشی نداره که! :)
نه. منم از کامنت ایشون خوشم اومد و چون عادت خواننده ها معمولا اینه که نظرات رو نمیخونن، پست کردم. اپن خانومی هم که توی شماره اول این پست گفتم(صحبت جانانه) در مورد کربلا و قابلیت های معنوی این واقعه، باهم تبادل نظر میکردیم، دوست داشتم ایشون هم نظر این دوستمون رو بخونن. 
این بین، بین نویسنده این کامنت و شخص دیگه ای یه بحث تخصصی شروع شد. پست من در واقع در مورد صبر جمیل بود. این که آیه قرآن رسید به کربلا و کلمه کبد به کربلا و مفهوم صبر جمیل رسید...
خب مخاطب وبلاگ من با وجود این که برای خودشون اهل علم هستن ولی در مباحث قرآنی، مثل خود من عام هستن. مباحث سنگین و تخصصی تفسیر براشون گیج کننده ممکنه باشه، ممکنه خسته بشن و البته اصل هدف من که رسیدن به یه مفهوم اخلاقی بوده، تحت الشعاع قرار بگیره. برای همین من با علم رضایت اون دو بزرگواری که در مباحث تفسیری حکم شاگرد هر دو رو دارم، تمام بحثای تفسیری این پست رو حذف کردم و از همه مخاطبای عزیزم خواستم وارد مباحث تفسیری این پست نشن.

ببینید وبلاگ من یه وبلاگ تخصصی نیست و اگه قرار باشه یه وبلاگ تخصصی بزنم، اولا در مورد تخصص خودم که مباحث روانشناسی هست، مطلب میذارم ثانیا دیگه از حالت گفتگو محور خارجش میکنم. اینجا وبلاگیه که من دغدغه های خودم، و نهایتا یه سری مباحث اخلاقی رو که در حد مخاطب عام باشه مطرح میکنم. اگرم بحث تخصصی ای شکل بگیره سعی میکنم خودم واردش نشم. حتی در مورد مباحث روانشناسی. چون اینجا خواننده هام خیلی برام مهمن. همین تعداد کمی که هستن برام ارزش دارن. نمیخوام خسته شون کنم. البته همشون اهل علمن و من واقعا در حد شاگردی اونها هم نیستم. 




ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
سیب، پیله، پیچک و....همه منم. منی سی و سه ساله و در آرزوی پرواز...
پرواز...
همه رویاها، همه خواسته ها، در گذر ایام رنگ می بازد. همچون آگهی های نیازمندی های یک روزنامه پوسیده که هرروز بیشتر و بیشتر زرد می شود. اما پرواز میلی بوده و هست و ان شاء الله خواهد بود که همیشه تازه است. و گذر هیچ روزی، رنگ آن را حتی کمی کم رنگ تر نکرده!
(الان سی و پنج ساله ام. در انتهای سی و پنج...کی می روم؟!)

.....................

یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَىٰ رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیهِ

.....................

به جای آن که باغبان جان بقیه باشی، باغبان جان خودت باش؛ به جان خودت که برسی، باغبان هستی می شوی.
"علیرضا شیری"

......................


دل من غصه چرا؟!

آسمان را بنگر

که هنوز بعد صدها شب و روز

مثل آن روز نخست

گرم و آبی و پر از مهر، به ما می خندد!

دل من غصه چرا؟!

دل به غم دادن، از یأس ها سخن گفتن

کار آن هایی نیست که خدا را دارند

غم و اندوه،

اگر هم روزی، مثل باران بارید

یا دل شیشه ای ات،

از لب پنجره ی عشق،

زمین خورد و شکست

با نگاهت به خدا،

چتر شادی واکن

و بگو با دل خود،

که خدا هست، خدا هست...


.......................


اللهم وفقنا لما تحب و ترضی

.......................

اینجا اون خلوت گاه نیست.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان