جنگ ۳

یادتونه این پست؟

من چرا اینقدر راه دور رفتم؟

وقتی امام حسین علیه السلام که برای اصلاح وضعیت امت پیامبر رفته بودن جهاد وسط بحبوحه جنگ همه چیز رو تعطیل میکنن برای نماز؛ چرا من که قصدم از کارام اصلا رتق و فتق امور جامعه ایه که مسئولشم،یعنی خونه و خونواده م، به نماز اولویت نمیدم؟

این کار حضرت یعنی نماز از جهاد واجبتره، پس اگر کارای من جزئی از جهاد من باشه، نماز از این کارا واجبتره. والسلام

چرا اینقدر گیج زدم؟!

 

+ الانیه مدته حدود یک ماهه ست که دوباره نمازام اول وقت شده مگر معدود دفعاتی. از این بابت واقعا از خدا ممنونم!

۱۳ لایک:)

# نماز 

یاد خدا مهم ترین ....

مهم مهم...

خدا به هممون توفیق بندگی اول وقت بده ان شا الله.....

 

ان شاءالله


مثل یاران امام حسین علیه السلام توی کربلا.

صحبتِ جانانه ۲۸ شهریور ۹۸ , ۲۲:۵۶

خوش بحالت حقیقتا

من؟؟!!!

قبول دارم وضعیتم میتونه برای بعضی حسرت برانگیز باشه ولی تو دیگه چرا؟

صحبتِ جانانه ۳۰ شهریور ۹۸ , ۰۱:۳۴

خب اون نظم و ریتم رو از دست دادم دیگه

باید اینو بگم😑

به دست بیار. مال خودت بوده و تو اون رو داشتی. چه کار میکردی اون وقت؟ همون کار روبکن.

اگر خوابت بهم ریخته و بیشتر از دو هفته بد خواب شدی پس احتمال اختلال خواب هست. با یه مشاور مشورت کن.

دچارِ فیش‌نگار ۳۰ شهریور ۹۸ , ۰۹:۰۷

نفهمیدم ربطش به کامنت من چی بود/.؟

ربطش اینه که من خوبی رو انتخاب میکردم و نیت میکردم که این انتخاب برای خدا باشه ولی خوبی بزرگتر که خود امام هست رو نمیدیدم.

قصدم چشم هم چشمی نبودولی خودم داشتم لذت میبردم که دارم کیفیت زندگیم رو بالا میبرم و از خدا از این بابت شاکر بودم اما الان احساس میکنم که انتخابم باید امامم باشه حتی اگه این انتخاب کیفیت زندگیم رو پایین بیاره.
عهد با امام برای فدا شدن. برای قربانی داشته ها...
حالا نه به این حد شاعرانه ولی عملگرایانه.

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
سیب، پیله، پیچک و....همه منم. منی سی و سه ساله و در آرزوی پرواز...
پرواز...
همه رویاها، همه خواسته ها، در گذر ایام رنگ می بازد. همچون آگهی های نیازمندی های یک روزنامه پوسیده که هرروز بیشتر و بیشتر زرد می شود. اما پرواز میلی بوده و هست و ان شاء الله خواهد بود که همیشه تازه است. و گذر هیچ روزی، رنگ آن را حتی کمی کم رنگ تر نکرده!
(الان سی و پنج ساله ام. در انتهای سی و پنج...کی می روم؟!)

.....................

یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَىٰ رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیهِ

.....................

به جای آن که باغبان جان بقیه باشی، باغبان جان خودت باش؛ به جان خودت که برسی، باغبان هستی می شوی.
"علیرضا شیری"

......................


دل من غصه چرا؟!

آسمان را بنگر

که هنوز بعد صدها شب و روز

مثل آن روز نخست

گرم و آبی و پر از مهر، به ما می خندد!

دل من غصه چرا؟!

دل به غم دادن، از یأس ها سخن گفتن

کار آن هایی نیست که خدا را دارند

غم و اندوه،

اگر هم روزی، مثل باران بارید

یا دل شیشه ای ات،

از لب پنجره ی عشق،

زمین خورد و شکست

با نگاهت به خدا،

چتر شادی واکن

و بگو با دل خود،

که خدا هست، خدا هست...


.......................


اللهم وفقنا لما تحب و ترضی

.......................

اینجا اون خلوت گاه نیست.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان