شاید کمی شبیه زهرا
این میتونه یه آرزو باشه...یا یه روش برای رسیدن به جایی...منظورم همین شبیه زهرا(سلام الله علیها) بودنه. برای کسی مثل من که نه جایی توی دنیا هست که براش جذاب باشه، منظورم جایگاهه، و نه کسی رو داشته که موضوع و هدف جذابی رو براش ترسیم کنه؛ داشتن لبخند رضایت این خانوم، میتونه تنها هدف تعریف شده و جذاب بشه. مخصوصا بعد از پالایشهای روحی مختلفی که این سالها تجربه کردم.
میتونم به قدرت بگم الان دیگه هیچ جایگاهی نیست که برام جذاب باشه و هیچ فردی از افراد عادی، برای منِ امروزم اونقدر موجه نیست که برای رضایتش خودم رو به مشقت بندازم. همین چند روز پیش بود که بعد از یه فشار روانی عجیب و غریب، وسط غصه و ناراحتی دیدم فقط میخوام زودتر مادرم منو در آغوش بگیره و بعد از اون روز هیچ شکلاتی برای این دختر کوچولو جذابتر از رضایت مادرش نیست!
از اون روز دوباره و دوباره تصمیم گرفتم سعی کنم جوری باشم که بیشتر شبیه این خانوم عزیز بشم. اما چه طوری؟!
چهطوری و با چه روشی و کجا...
اینا همیشه سوالای یه آدم بی کس وکار و رها شدهست...
هرکسی از یه نفر سوالاشو میپرسه یا چیزی هست که جوابش باشه، من اما باید مستقیم برم سراغ سرچشمه و بگم حالا که کسی رو برام نفرستادی، خودت باید جواب بدی!
میدونم ادبش رو ندارم...
میدونم ظرفم کوچیکه...
میدونم راه سختتر از توان منه،
اما مگر واسطهی همه فیوضات شخص خود شما نیستید؟!
پس بعد از طلب من به من بدید...
من اون سائل پرروی مصر بیعقل بیادبم که جز در خونهی شما جایی بلد نیست!
دست خالی بر میگردونیم کریم؟!!
هیچ وقت دست خالی برم نگردوندن...
سبک و روش رسیدن به لبخند مادر(سلام الله علیها) از پسرشون خواستم و...
چند وقت قبل روایتی رو خونده بودم در مورد پختن نون توی خونه. اینه:
عبّاد بن حبیب از امام صادق علیه السلام روایت مىکند که فرمود: «خرید گندم، فقر را از بین مىبرد و خرید آرد، تنگدستى مىآورد و خرید نان، نابود کننده است.
عبّاد گفت: خداوند تو را پایدار گرداند! هرکس قدرت بر خرید گندم ندارد، چه کند؟
امام علیه السلام فرمود: آن درباره کسى است که قدرت دارد و انجام نمىدهد.
اصول کافی،ج5 ص167
و یه روایت دیگه در مورد خاک و آب و لزوم تلاش برای رفع فقر:
حضرت علی علیهالسلام فرمود: (من وجد مإ و ترابا ثم افتقر فابعده الله)کسى که آب و خاک داشته باشد و در عین حال فقیر زندگى کند, خداوند او را از رحمتش دور مى کند.
راستش توی چند روز گذشته با کنار هم گذاشتن این دو روایت به این نتیجه رسیدم که باور خودکفایی و رسیدن به ثروت در جامعه، از خانواده ایجاد میشه. تا من توی خونه نتونم عبارت "ما میتوانیم" رو تبدیل به باور کنم، نمیتونم اون رو در سطح جامعه ته نشین کنم و جا بندازم.
و نکته دوم این که این باور رابطه مستقیم با عزت نفس و احساس ارزشمندی داره. یعنی هرچی فرد عزتنفس بالاتری داشته باشه، ترجیحش برای خودکفایی بیشتره و بالعکس.
یعنی هرچی من بتونم خانواده خودکفاتری رو داشته باشم، خانوادهی عزتمندتری رو هم دارم.
برای رسیدن به این سطح باید نیازهای خانواده رو اولویت بندی میکردم و با توجه به اولویت، تا حد ممکن، به خودکفایی میرسیدم. یعنی مثلا نیاز به غذا، نسبت به نیاز به لباس اولویت داره. پس من اول باید توی مواد غذایی تا حد ممکن به خودکفایی برسم. جالبه که توی روایت هم در مورد غذا و اونم غذای غالب، که نان هست تصریح شده.
قوت غالب ماها معمولا نون و برنجه. خب برنج رو ایرانی میخریم و این هم میتونه سطحی از اتکا به خانواده باشه اما نون رو آماده میخریدیم. دیدم آرد رو نمیتونم داخل خونه تهیه کنم اما بین نانوایی های اطراف اونی رو که آردش مرغوبتر بود پیدا کردم و ازشون آرد میخریدم. الان میتونم بگم در زمینه تهیهی نون به مهارت کافی رسیدم!😀
نون بربری درست کردم محشررر! با همون فر خونه. نون لواش هم درست کردم جاتون خالی، عالی شد. فعلا توی تابه درست کردم اما دارم ساج مرغوب تهیه میکنم برای استفاده.
نان تست و شیرینی هم که از قبل بلد بودم. اصلا از اول کرونا ما شیرینی و کیک رو از بیرون تهیه نکردیم راستش.
جالبه که سطح سلامت این نون جدید رو معدهی لطیف المزاج من واقعا درک میکنه! تعجب کرده طفلک!😀
غذاهای بعدی که میتونستم توی خونه درست کنم، پنیر و روغن بود. پنیر رو دادم شوهرم درست کنه. وقتی آماده شد، گفت اگر میدونستم اینقدر راحته، هیچ وقت از بیرون پنیر آماده نمیخریدم!
بچهها پنیر بیرون رو به سختی میخوردن ولی پنیر جدید به خودم نمیرسه. سرنوشت نون هم یه چیزی شبیه همین بوده.
آب پنیر رو هم دور نریختیم. باهاش همون نون لواش رو پختیم.
روغن رو هم قبلا با دنبه میگرفتم. برعکس ذهنیتی که خیلیا در مورد روغن دنبه دارن، خیلی سالمتر از روغنای بازاریه و اصلا هم چاق کننده نیست. یعنی برای ما نبوده.
سطح بعدی نیاز ها، لباس بود. قبلا در مورد تاکید علما به استفاده پارچهی وطنی و استفاده نکردن از پارچه و لباس های خارجی خونده بودم و میدونستم این نیاز هم برای رسیدن به خودکفایی محوریت داره.
فصل داره عوض میشه و باید برای بچهها لباس گرم تهیه کنیم. بافتنی و قلاببافی بلدم. گشتم دنبال کاموایرایرانی. تنوعش از کاموای ترک کمتره اما قابل قبوله.
خیاطی هم، مسلط نیستم اما کمی بلدم و با تمرین میتونم مسلط بشم. و پارچه هم میگردم حتما ایرانی پیدا کنم. نمیتونم براشون کفش و کاپشن تهیه کنم اما لباس بافتنی و شلوار چیزی نیست که از دستم بر نیاد و تا حد ممکن میتونم خودم درست کنم. قبل از اینم برای بچهها لباس میدوختم اما مانتو برای خودم، شلوار بیرون، یا پیراهن برای همسرم چیزایی هست که تا حالا نزدیکش نرفتم. اما قصد کردم که انشاءالله تا حد ممکن، از بیرون تهیه نکنم.
این که اینقدر تاکید دارم که عبارت "تا حد ممکن" رو بیارم برای اینه که حواسم باشه قرار نیست هیچ معیار و یا حد خاصی برای این تلاش قائل بشم. ممکنه یه زمانی این حد ممکن کمتر بشه و ممکنه یه زمانی بیشتر بشه و ممکنه یه زمانی اصلا نوع نیاز ها و اولویت بندی ها تغییر کنه و این نکته، نیاز به رصد همیشگی و انعطاف داره. نباید این روش جدید استرس زا باشه، چون برای بقیهی افراد خونه نتیجه عکس داره. باید از خودکفایی و تلاش برای خودکفایی، لذت برد! اون موقع اثر تربیتی مورد نظرم رو داره.
برعکس تصورم، شوهرم و بچه ها شدیدا از این روش جدید استقبال کردن. حتی یه بار بهشون گفتم که اگر قرار باشه من همش درگیر و نگران امور روزمره باشم که وقت نمیکنم، به این کارا برسم. باید یه سطحی از کارا رو خودتون انجام بدید و نذارید من وارد عمل بشم. نباید وقتی تذکری در مورد کاری دادم، من پیگیر انجامش بشم. چون اون وقت تمرکزم روی این کارا کم میشه.
و نتیجهی اون حرفا این بود که دیروز ناهار کوکوسبزی بود و بچه ها خودشون مواد رو مخلوط کردن چون من داشتم خمیر میزدم! من فقط از دور راهنمایی میکردم و مواد رو داخل تابه ریختم تا بپزه.
امروز موقع جارو زدن خونه یاد خواب محمدحسین در مورد امام زمان(عجلاللهتعالیفرجه الشریف) در مورد تمیزی خونه افتادم. میگفتم یعنی حضرت الان خونه من بیان، از این روش چه قدر رضایت خواهند داشت؟
آیا نونی که من پختم براشون دلچسب خواهد بود؟!
امشب وقتی داشتم با شوهرم حرف میزدم گفتم فردا باید نون بپزم. شوهرم به شوخی گفت: تعداد رو ببر بالا. کم کاریا!
گفتم بیشتر از بیست تا نمیتونم چون خمیر ترش میشه. بعدشم، شاید این باید یه کار روتین باشه. دقت کن توی روایات و سیره خانوم چندین نفر و چندین بار ایشون رو یا در حال آرد کردن گندم دیدن، یا در حال خمیر درست کردن، یا در حال نان پختن. شاید این معنیش اینه که خانوم خیلی به این کار میپرداختن.
الان که دارم این حرفا رو با شما در میون میذارم دارم به این فکر میکنم که شاید سعی در خودکفایی و تلاش برای رفع نیازهای خانواده به صورتی عزتمندانه، یکی از پلههای شبیه شدن به مادر باشه...
شاید لبخند رضایت مادر، قدم گذاشتن در مسیر خودکفاییه!