امنیت به توان مردم به اضافه خدا....


سلام.
من یه مادر خونه دارم. سه تا بچه دارم. نه وابسته به نهادی هستم و نه هیچ کس ازم خواسته که این حرف ها رو بزنم. فقط چون دلم برای بچه های ده ساله و چهار ساله و دو ساله سرزمینم می تپه و نسبت بهشون احساس مادری دارم میخوام یکم باهاتون حرف بزنم. خواهش میکنم تا آخر حرفام  رو بخونید و بهش فکر کنید.


ما توی منطقه ای توی دنیا هستیم که پر تنشه. جنگ های زیادی توی منطقه غرب آسیا اتفاق افتاده و ممکن خدای ناخواسته اتفاق هم بیفته. برای همچین کشوری، امنیت خیلی مهمه و کالای پر هزینه ای هم هست. یعنی مثل این که من توی اردبیل زندگی کنم. برای گرمایش باید هزینه بیشتری بدم و گرم کردن خونه توی فصل سرد برام مهم تر میشه. دغدغه بزرگتریه.
خوب بود ما هم مثل اروپایی ها آخرین جنگمون توی قرن قبل بود و امنیت برامون کم هزینه. ولی خب این طور نیست. باید مختصاتمون رو بپذیریم.
حالا برای این امنیت چه چیزایی لازمه؟
اولین رکن امنیت، ثباته! ثبات هم جنبه های مختلفی داره...ثبات سیاسی،ثبات اقتصادی، ثبات نظامی... اما بین همه این ها از همه مهمتر ثبات سیاسیه! ثبات سیاسی روی جنبه های دیگه هم تاثیر میذاره. مخصوصا اقتصاد. 
حالا برای ثبات چی لازمه؟!
اقتدار! اقتدار یه حکومت بهش ثبات میده! یعنی اگر مملکت من یه حکومت مقتدر داشته باشه، وقتی توی دنیا حرف میزنه که مردم من فلان معاهده رو قبول نمیکنن چون منافعشون در خطره، دشمنان ما ماستاشون رو کیسه میکنن! دیگه طمع نمیکنن چه از راه دیپلماتیک، چه از راه نظامی، منافع ما و امنیت ما رو به خطر بندازن. 
اقتدار چه طور به دست میاد؟
اقتدار یه حکومت پشتوانه هایی نیاز داره. به نظر من اولین پشتوانه و قویترین اونها پشتوانه مردمیه! مردم که پشت یه حکومتی باشن، اون حکومت اقتدار پیدا میکنه.
حالا اون حکومت، میتونه این اقتدار رو در راه درست هزینه کنه یا غلط ولی توی سیستم جمهوری، ما میتونیم وقتی دیدیم که انتخابمون، داره از قدرتی که بهش دادیم در راه غلط استفاده میکنه، اونو عوض کنیم و کسی دیگه رو جاش بذاریم.
چهار سال پیش ما مردم، بنا به هر دلیلی، انتخاب غلطی کردیم، و بهای اون رو هم به تلخی پرداختیم، اما راه بسته نشده!
ما چهل سال پیش بنای این رو گذاشتیم که برای خودمون حق انتخاب و حق جبران خطاهامون رو قائل بشیم! این بنا رو هم با خون خودمون آبیاری کردیم!!!
پس میتونیم دوباره این قدرت خدایی رو با تحقیق درست به بهترین فرد ممکن بدیم! فردی که پاکدسته و میدونیم حداقل اگر نتونه گلستان برای ما بسازه، کنار ماست! ازجنس ماست! نه بچه هاش ژن خوبن، نه آقازاده های خارج نشینن!
ما میدونیم اگر از این قدرت خداداد استفاده نکنیم و دشمن رو به خودمون حریص کنیم، کسی که بیشترین ضرر رو از این عدم همراهی ما باهم میبره، خود ما مردمیم. چه طور که ژن خوب ها از گرانی و بی اهمیتی دولت قبل ضرر خاصی نکردن؛ رفتن تابعیت کشورای اروپایی رو گرفتن. این ما بودیم که درد کشیدیم!
الان هم اگر امنیت کشورمون به خطر بیفته، آقازاده ها فرار میکنن به کشور های امن و ما مردم معمولی هستیم که باید با دشمن روبرو بشیم!
همه این حرفا مال دو دوتای این دنیامون بود. دینی که به شهدا داریم تا کشورمون رو بسازیم و اسلام رو گسترش بدیم که بماندددد....
از خدا و شما مردم، میخوام پسرم و دخترهام و تمام فرزندان مملکتم بدونن که اینجا حرم امن خداست که میتونن درش رشد کنن و خودشون رو برای سربازی مولامون صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه) آماده کنن!

به خاطر خدا...
به خاطر شهدا...
به خاطر امام زمانمون
به خاطر بچه هامون...
جمعه روسفیدمون کنید جلوی دشمن!

 

 

پینوشت: می دونم مطلب طولانی هست؛ ولی اگرخواستید، حتی بدون ذکر منبع، و حتی با حذفیات، طوری که اصل مطلب از بین نره، خوشحال میشم منتشرش کنید.

ممنونم!

۳ نظر ۱۰ لایک:)
سیب، پیله، پیچک و....همه منم. منی سی و سه ساله و در آرزوی پرواز...
پرواز...
همه رویاها، همه خواسته ها، در گذر ایام رنگ می بازد. همچون آگهی های نیازمندی های یک روزنامه پوسیده که هرروز بیشتر و بیشتر زرد می شود. اما پرواز میلی بوده و هست و ان شاء الله خواهد بود که همیشه تازه است. و گذر هیچ روزی، رنگ آن را حتی کمی کم رنگ تر نکرده!
(الان سی و پنج ساله ام. در انتهای سی و پنج...کی می روم؟!)

.....................

یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَىٰ رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیهِ

.....................

به جای آن که باغبان جان بقیه باشی، باغبان جان خودت باش؛ به جان خودت که برسی، باغبان هستی می شوی.
"علیرضا شیری"

......................


دل من غصه چرا؟!

آسمان را بنگر

که هنوز بعد صدها شب و روز

مثل آن روز نخست

گرم و آبی و پر از مهر، به ما می خندد!

دل من غصه چرا؟!

دل به غم دادن، از یأس ها سخن گفتن

کار آن هایی نیست که خدا را دارند

غم و اندوه،

اگر هم روزی، مثل باران بارید

یا دل شیشه ای ات،

از لب پنجره ی عشق،

زمین خورد و شکست

با نگاهت به خدا،

چتر شادی واکن

و بگو با دل خود،

که خدا هست، خدا هست...


.......................


اللهم وفقنا لما تحب و ترضی

.......................

اینجا اون خلوت گاه نیست.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان