نماز صبح

بیدار شدن برای نماز صبح خیلی سخته. اما اون موقعی لذت بخش میشه که پسرت که تنها چند ماه،شایدم یه ماهه که داره نماز میخونه؛ بیاد بالا سرت برای نماز صبح بیدارت کنه! اونم اول وقت...

نمیدونی چه طوری اون نماز رو بخونی!😍


پ.ن: توصیه آقای همسر بود که تصریح کنم پسرم هشت سالشه. هرچی گفتم میدونن. گفت جذابیت کارش به سنشه. دو سال دیگه این کارش جذابیت نداره. بذار که اون موقع خوندی لذت ببری.

۱۳ لایک:)
صحبتِ جانانه ۱۴ آبان ۹۷ , ۱۶:۱۸
احسنت😍

احسنت به صاحبش! ما که فقط داریم امانت نگه میداریم. تازه اگه خیانت در امانت نکنیم.

آشنای بی نشان ۱۴ آبان ۹۷ , ۱۶:۲۲
:))
خدا حفظش کنه

سلامت باشید.ممنون

آقای مُرَّدَد ۱۴ آبان ۹۷ , ۱۶:۲۶
یه احسنت دیگه.
پس پدرِ همسر بنده هم همچین حسی دارن که وقتی بیدارش میکنم تا مدتها به دیوار خیره میشه.. نمیدونه چطوری بخوندش :D {مزاح}

احسنت به صاحبش...

فکمیکنی چی نماز خونش کرده؟

میدونم چی نماز خونش کرده لازم نیست فکر کنم. تو فکر میکنی چی نماز خونش کرده؟!😀😀


وقتی هفت سالش شد یواش یواش بهش گفتیم بخونه. اولش خیلی ملزمش نمیکردیم. اونم قاتی میکرد. مثلا تعداد رکعت ها رو. براش حتی مهر رکعت شمار گرفتیم. بعد از یه مدت توی بسیج مسجد محل برای نماز مغرب کارت نماز دادن که هرکس تعداد مهراش بیشتر میشد میتونست جایزه بگیره. این پیشنهاد من بود که همسرم مطرح کرده بود توی مسجد.(همه جانبه بهش حمله کرده بودم. هم توی خونه هم توی مسجد محل. خخخخخ) نماز مغرب رو به این ترفند مرتب میخوند. اما نماز صبح و ظهر و عصر رو نه. تا این که گفتیم اونا هم نمازه نخونی فایده نداره. خدا اونا رو هم دوست داره. میخوند اما تق و لق. یه مدت هی گفتم بعد دیدم نمیخونه درست براش جایزه گذاشتم. گفتم هرروزی که نماز بخونی هزار تومن بهت میدم. همون پول توجیبی یا هزینه اسباب بازی رو بهش دادم. میخوند تا هفت هزار تومن جمع کرد، یعنی یه هفته، سه تومنم داشت، رفت برای خودش لگو خرید. وقتی لگو رو خرید انگیزه ش کم شد. دیدم این طوریه، براش تنبیه هم گذاشتم. گفتم هر روزی نمازاتو کامل نخونی هزار تومن ازت میگیرم. خیلی سنگین بود براش. ولی گفتم من همون مامانی ام که هزار تومن جایزه میده. چه طور اون موقع خوبم الان بد؟ همش عوض کار خودته. بخونی پول میگیری نخونی پول میدی.
بعدشم گفتم همه این کارا تا زمانیه که مکلف بشی. چون تا اون موقع به خاطر حرف من میخونی مما بعد از اون برای خدا میخونی. خودش میدونه چه طوری بهت جایزه بده یا اگه نخونی جریمه ت کنه. اون موقع حسابت با خداست که از من بزرگتره.

مسئله نماز خوندنش نیست. اون روز ملزم کرد خودشو که نماز صبح بیدار بشه و ما رو هم بیدار کنه. این که درک کرده بود من ملزم به خوندن نماز هستم برام لذت بخش بود.

پلڪــــ شیشـہ اے ۱۴ آبان ۹۷ , ۱۶:۳۶
ایول الله. خدا حفظشون کنه
ان شاءالله که حال خوب دینداری و بندگیش تا پایان عمرش ثابت و استوار و خووووووب باشه

سلامت باشید.

ان شاءالله همه بچه هامون پاک و با ایمان باشن!

ش☺😀😚☺😉(اینم احوال پرسی خانوم کوچولو با شما)

سلام

الهی تا آخر عمرش همین طور بمونه
و ایمان و یقینش روز به روز در حال رشد باشه.

سلام

دعا کنید! نه فقط برای بچه من برای همه بچه ها! 

صحبتِ جانانه ۱۴ آبان ۹۷ , ۱۷:۱۷
صاحبش کیه؟!

خداست دیگه!

یاد یه عالِمی افتادم که میگفت من از 7 سالگی نماز رو به خودم واجب کرده بودم...
و میگفت ادا نبود... حُب به نماز من رو بهش مقید کرده بود...
و جالب بود که میگفت در 18 سالگی فهمیدم طی الارض رو بلدم... وقتی خاطراتش رو در سن  حدود 60 سالگی میخوندم میگفت هنوز یک بار هم از قدرتم استفاده نکردم...

ان شا الله فرزند شما از این علما هم فراتر برن...

نه خب پسر من در اون حد نیست. شاید دوست داشته باشه اما حواسش پرت میشه از خوندن نماز.

برام کمک بودن پسرم توی نماز که بزرگترین عبادت خداست مهم بود. این خیلی لذت بخشه! این که آدم احساس کنه نتیجه عملکردش کمک شده برای خودش.

اون که مهم نیست. مهم اینه که خدا راضی باشه از بچه و من.

دخترِ بی بی ۱۴ آبان ۹۷ , ۱۷:۳۱
ان شاءالله عبد باشند و عبد باقی بمونند

دعا کنید!

بانوی عاشق ۱۴ آبان ۹۷ , ۱۷:۳۶
خدا حفظش کنه انشالله

سلامت باشید. ممنون

آقای مُرَّدَد ۱۴ آبان ۹۷ , ۱۸:۰۶
نه دیگه اینجا خداوند در جایگاه تحسین و تشویق کردن هستند؛ نه منِ بنده ی خدا برای خدا. 
احسنت من به مربیِ ایشون بود. به نوعِ آموزش و ترغیب ایشون به نماز خوندم (اشاره به پاسخ شما به کامنتِ معمار...) 
من که نباید بگم احسنت خدایا!
:) 
تندرست باشید. انشالله.

خاک حاصلخیزه وگرنه اگر خاک حاصلخیز نباشه بهترین متد برای کشت هم استفاده بشه محصول خوب نمیشه.

خاک رو که خدا داده. متدش رو هم خدا داده. دونه رو هم خدا داده...خودش هم به کار برکت داده...من فقط امانت داری میکنم که اونم خدا خودش باید کمک کنه.
همه حسن از خداست! احسنت نداره این خدا؟!

از آقای بهجت پرسیدن شما چرا به عنوان شاگرد آقای قاضی، دوران شاگردیتون خیلی کوتاه بود به نسبت بقیه؟
میفرمودن هر چه باید از اون طریق به ما داده میشد داده شد... بیشتر موندن نیاز نبود (نقل به مضمون)

این رضایت خدا برای انسان دغدغه بشه خیلی مهمه... و البته واقعا سخته و ظرفیت میخواد...
اما واقعا تمام ظرفیت های و استعدادهای شخص رو  فعال میکنه

قصدم اصلا همینه. ولی نمیشه پله پله بالا بردن بچه رو در نظر نگرفت. اون تلان به ما به چشم خدا نگاه میکنه. یعنی روزی دهنده و جزا دهنده ش ماییم(به نظر پسرم) نمیتونم سریع بگم کاریه که خدا دوست داره و واجبه پس برو...

بعد از تکلیف آروم آروم میره سمت تمرکز روی جلب رضایت خدا.

همه ش همینه ولی خب غفلت زیاد داریم.

وای عزیزم چه رویایییییی!😍😍😍
ان شالله در مسیر تعالی هر روز بیشتر و ثابت قدم تر پیش بره.
الهی آمین.

آره خیلی رویاییهه!

فکر کن بچه آدم برای دین آدم کمک بشه! برای حفظ چیزایی که غز همه چیزت برای حفظشون گذشتی! خیلی لذت بخشه.
امیدوارم همه پدر و ماپرا این لذت رو بچشن!

پسر منم امسال نماز رو یاد گرفت،وقتی نماز میخونه فقط می‌خوام فداش بشم⁦^_^⁩

خدا گل پسرتونو حفظ کنه⁦^_^⁩

اوهوم میفهمم...خیلی شیرینه!

آقای بیدل ۱۴ آبان ۹۷ , ۲۱:۵۰
شنیدین میگن پسر بزرگ کردیم ک توی پیری دستمونو بگیره ؟
 اینم یه مدل دستگیریه دیگه :)
البته خوش ب حال شما شده ک هنوز پیر نشدین پسرتون هواتونو داره
چشم نشه ی وقت !

این بهترین مدل دستگیریه.

نه. خدا مراقبشه ان شاء الله. مراقب همه بچه های خوب...

همچنین بچه ای هیچوقت نمیگه مامان من سگ میخوام :))))

شاید بخواد....از کجا معلوم؟!

خدا حفظش کنه برات
و الهی ثابت قدم بمونه

ممنون

سلامت باشید

عارفه زهرا ۱۵ آبان ۹۷ , ۲۰:۱۸
وای عزیزم خیلی خوبه خیلی

اوهوم....

نظری ندارم جز اینکه رسما جبرش کردی 

مگه بده؟

پس اگه من نتونم به بچه م چیزی رو اجبار کنم چه مادری هستم؟ حق ندارم به بچه م دستور بدم؟! کتکش که نزدم! تنبیهم نکردم. همیشه جبر بد نیست. بچه هم توی هفت سال دوم نیاز داره که جبرش کنیم اما با قواعد خاص خودش.

اینکه بده یا نه رو نمی دونم 
از کجا معلوم هفت ساله دیگه که بهش واجب شد هم بخونه؟ یا هفده سال دیگه با خودش فکر نکنه که نماز رو واسه خدا میخونه و میخونده یا پول تو جیبی یا قهر مامان یا جایزه ی بابا؟ 
من فقط می بینم نماز میخونه و جایزه می گیره یعنی به هیییییچ عنوان نماز نیست یه حرکته که براش جایزه می گیره این جایزه هیچی هم نباشه ابراز علاقه و توجه مادرشه 
هفت سال دیگه هم قراره برا تو نماز بخونه؟ یا قراره از عِقاب الهی ترسونده بشه (هزار تومن) که نماز رو بخونه؟ :| 
میگم من راهکار ندارم و دارم سوال می پرسم 
من تو این سن هنوز هم نماز نخوندم که بگم نماز برای رضای خدا خوندم نماز خوندم که ذهنم درگیر نباشه که نخوندم! (یعنی در والاترین حالت ممکنش این بوده) 

ببین اون الان برای من و هزار تومن میخونه. وقتی مکلف بشه من دیگه بهش پول نمیدم. چون اصلا حرامه برای امر واجب پول گرفتن. اما مرحله به مرحله جلو میریم. نمیشه از بچه هشت ساله انتظار داشت که درک دقیقی از فلسفه امور دینی و ثواب عقاب الهی داشته باشه. الان طرف حسابش پدر و مادرشن. فردا که عاقلتر بشه خدا.

این قضیه پول دادن هم چون اول راهه و هنوز تازه شروع کرده، براش گذاشتم. برسه مثلا دوازده سالش بشه یواش یواش فاصله جایزه دادن ها رو کم میکنم و میرسونم به مثلا ماهی یه بار مثلا براش یه کتاب میخرم یا یه اسباب بازی که دوست داره و یواش یواش هم قطعش میکنم.
همه چیز تدریجی اتفاق میفته. 
مسلما فردا که بزرگ بشه به این مدل نماز خوندنش میخنده! اگه نخنده که یعنی رشد عقلی نداشته. ولی احساس گناه نخواهد کرد. بلکه احساس پیروزی و قدرت میکنه.
این که هفت سال دیگه که بهش واجب شد بخونه یا نه به خودش ربط داره و خدا. اما الان من وظیفمه که بهش نظم در ادا تکالیف دینی رو آموزش بدم. اول همه چیز هم نمازه.
بعد از سن تکلیف طرف حسابش خداست.

نمیخوام با القای احساس گناه بهش نماز خون بشه. دوست دارم اگرم نماز خون شد حداقل برای بهشت باشه نه بخاطر فرار از خس تلخ گناهکار بودن.

این که هفت سال دیگه که بهش واجب شد بخونه یا نه به خودش ربط داره و خدا
یعنی اون موقع پیله اش نمی کنی که نمازتو نخوندی  و نمازو واسه خودت میخونی نه واسه من پاشو بخون و برکت از زندگیمون میره اگه نماز نخونی و....
در ضمن من نگفتم که هفت سال دیگه هم هزار تومن بهش پول خواهی داد 

نه. به من چه ربطی داره؟! چرا باید به خاطر کار اون برکت از زندگی من بره؟ یعنی من اندازه اون قدرت ندارم با اعمالم برکت بدم به زندگی خودم؟ عوض این که به اون پیله کنم خودمو تربیت میکنم اون زمان که بتونم با برکت تر بشم.

اگه خودش نخواد حتی برای نماز صبحم بیدارش نمیکنم. چه طور که الانم خودش ازم خواسته برای نماز بیدارش کنم وگرنه بیدار نمیکردم. 
اصلا همین الانم من بهش نمیگم. صبر میکنم آخر شب میگم خوندی یا نه؟ اگه بگه بله، میگم برو پول بردار اگه بگه نه فقط نگاش میکنم. خیلی وقتا وقتی نتونه بخونه، خودش هزار تومن جریمه رو میاره میذاره. 
اصلا تذکر نمیدم. اگر تذکر بدمو قضا بشه که دیگه خیلی بد میشه براش!

حالا دیشب نماز مغرب و عشاشو توی مسجد نتونسته نتونسته بود بخونه و خسته هم بود اومد بهم گفت مامام من خسته م نماز نمیتونم بخونم بیا اینم جریه م. منم دلم سوخت آخه به خاطر کمک توی عزاداری نمازش مونده بود. گفتم پولتو نگه دار فردا نمازتو قضاشو بخون. گفت یادم میره، گفام یادت میندازم. همون فردا که خوندی هم پول امروزو بهت میدم. الان بهش گفتم وضو گرفت بخونه.


خوبه 
حالا بگو چرا داری یادش میدی اگه به تو ربطی نداره وقتی واجب شد بخونه یا نخونه؟ تو از هفت سال جلوتر شروع کردی اون وقت چطور ممکنه اگه تو سن تکلیف نخوند اهمیت ندی؟ 

وقتی مکلف بشه ربط نداره. الان ربط داره. من وظیفمه برای دینداری تربیتش کنم ولی وقتی به سنی رسید که تکلیف خودش رو فهمید دیگه وظیفه ای ندارم. 

کی میگه از هفت سال جلوتر؟ دقیقا از هفت سالگی بچه رو باید به نماز امر کرد. حتی برای نخوندنش باید مواخذه کرد. 
چرا ممکن نیست؟ مگه الان به دستشویی رفتنش کار دارم؟ در صورتی که دستشویی رفتن رو من بهش یاد دادم. برای هربار دستشویی رفتن هم کلی بهش جایزه میدادم. برای یاد گرفتن دستشویی رفتن خیلی بیشتر از نماز خوندن سیاست چیدم. اما اصلا نمیفهمم کی رفت کی اومد. یادگیری هرچیزی یه سنی داره. توی موقعش یاد بدی بعدش دیگه بچه توی اون مسئله مستقل میشه و خیالت راحت میشه. اگرم یاد نگیره آدم باید خودشو با انتخاب بچه وفق بده و بپذیره. همیشه نباید دنبال کنترل اطرافیان بود. بعضی وقتا خودمونو باید کنترل کنیم.

 من حتی به مشق نوشتنش هم کار ندارم. فقط اون اوایل به نظم توی نوشتنش کار داشتم.

به به... به به...
الهی که تو اوج روزای جوونی و سرمستیش از صدای گریه ی قنوت نماز شبش بیدار شین :) 

ان شاء الله بتونه خدا رو راضی کنه. همه سرمایه من بچه هامن. واقعا زندگی و جوونی و سلامتیمو روی تربیتشون سرمایه گذاری کردم.

اگه خدا از جوونی من توی آخرت سوال بپرسه میتونم بگم برای تربیت بنده هات تلاش کردم. فقط خودش میتونه منو موفق کنه! 

ببین یه مثال خیلی بدی زدی کسی که دسشویی میره باید یاد بگیره چون عواقب یاد نگرفتنش کاملا ملموسه اما عداقب یاد نگرفتن نماز یا نخوندن اون مثل دسشویی نرفتن نیست لباست کثیف نمیشه بوی گند نمی گیری 
اما نماز قضیه ش فرق داره تنبلی و بی حوصلگی و به چه دردم میخوره داره 
نماز نخونی میری جهنم تنها عواقبیه که برای نماز نخوندن وجود داره مگه با تهدیداتی چون پیشونیت باز نمیشه و پیامبر گفته دعای بی نماز مستجاب نمیشه و اینا بخوای بترسونیش :| که واقعا از این حالت متنفرم 
اومدیم و بچه شما موقع مکلف شدن نماز نخوند چطور با خودت کنار میای که الان میخوام تربیتش کنم و باید تربیتش کنم یا به من مربوط نیست 
تازه اگه بچه ات دختر بود نماز تو هفت سال دوم بهش واجب میشد که تایم تربیت کردنه اونجا چجوری با این مسئله برخورد می کردی که الان باید تربیتش کنی یا به تو ربطی نداره تکلیف خودشه؟ 

ببین اولا توی مثال مناقشه نکن! وجه مثال چیز دیگه ای بود. 

ثانیا مگه الان خودت یا من به تمام عواقب ترک نماز واقفیم؟!
مسئله همینه. مادر یا پدری که بعد از تکلیف به بچه هنوز هم به قول تو گیر میده، از خودش غافله. یا این که خودشو همه چی تموم میدونه. 
قرار نیست بهم دیگه احساس گناه بدیم. قبول کن میشه با ادبیاتی متفاوت از اون چیزی که تو تا الان تجربه کردی به یه نفر در مورد فواید نماز گفت. 
در ضمن کی گفته حتما کسی که نماز نخونه جهنم میره؟ کاهل نمازی بد هست. ولی شاید خدا خواست بخشید! حق خداست شاید ببخشه شاید نبخشه...
دختر کلا تمایلش به اعمال عبادی بیشتره. بعدشم همون خدایی که نماز رو به دختر نه ساله واجب کرده میدونه توانمندی دختر نه ساله چه قدره ازش اندازه بچه نه ساله نماز رو قبول میکنه. ازش یه نماز بی نقص نمیخواد یه نماز که فقط خونده بشه کافیه. کار سختی هم نیست. چه طور هر شب مشق مینویسن یا هر شب دندوناشونو مسواک میزنن اینم انجام میدن.
چرا اینقدر عجیب و غریبش  میکنی؟

بعدشم حالا بعد از تکلیف چند تا نمازشون قضا بشه، آدم نکشتن که! قضاشو وقتی عقلشون کاملتر شد میخونن. چرا خدا نبخشه؟
میگن شهید صیاد شیرازی، تا موقع شهادت سه دور نمازای کل عمرشونو قضاشو خونده بودن. یعنی پیش خودشون میدونستن اون نمازای قبلی اشکال داشته. یعنی پسر من نمیتونه وقتی عقلش کاملتر شد چندتا نمازشو قضا کنه؟!
چرا فکر میکنی خدا اینقدر بدجنسه که به خاطر چند تا نماز یه بچه بفرستتش جهنم؟!! بخشش خدا خیلی بیشتر از این حرفاست. 
تازه چرا عواقب نخوندن رو بگم؟ فواید خوندن رو میگم. راسشم این که خدا نماز رو دوست داره. پیغمبر خدا نمز رو دوست داره. امام زمان نماز رو دوست داره. وقتی آدمای خوب یه کاری رو دوست دارن یعنی اون کار خیلی خوبه و انجامش خیلی لازمه. 
چرا مثبت حرف نزنم؟ 
اینم بگم. اعتمادی که من به بچه هام دارم از اعتمادی که به خودم دارم حتی بیشتره. پس لزومی نمیبینم منفی فکر کنم. اگرم نخواست بخونه که بعیدددد میدونممم از خدا میخوام ببخشتش و به راه راست هدایتش کنه. چون بازم به مغفرت خدا اعتماد دارم.

ببین یه مسئله ای وجود داره اونم اینه بچه ی تو هنوز بچه است هنوز نوجوونیشو ندیدی 
از کجا می دونی نوجوونی یا جوونی نمازخون میمونه 
از کجا مطمئنی که اون موقع بی خیالی طی می کنی؟ 

الان راحت میگی نمازاشو قضاشو میخونه اگه نخوند چی؟ اگه اهل نماز قضا خوندن نبود چی؟ اگه نتونست بخونه چی؟ 
در مورد دختر هم من کاری نداشتم که خدا از دختر چی میخواد من حرفم تو رابطه مادر فرزندیه پسر تو سنی بهش واجب میشه که از هفت سال دوم درمیاد و علمی نباید بهش گیر بدی و تربیتش کنی درسته؟ اما دختر تو سن تربیتی بهش واجب میشه حرفم اینه شما به پسرت تو نه سالگی همچنان تنبیه تشویق نماز رو داری حالا قیافه ش عوض میشه درسته؟، اما دختر بهش واجب شده تنبیه تشویق سن تربیت  با واجب شدنی که به قول تو به خودش و خدا ربط داره چجوری با هم جمع میشه؟ 

از کجا میدونی که نماز خون نمیمونه؟ از نظر من بیشتر احتمال داره که نماز خون بمونه.گفتم که. بهشون اعتماد دارم.


نخوند، نخونده. واقعا به من ربطی نداره. خودش میدونه و خدا. من کارم که تربیت بوده انجام دادم.من یه وظیفه ای دارم اندازه توانم انجام میدم و بچه م یه وظیفه ای.
گفتم که دختر تمایلش به عبادت معمولا بیشتر از پسره پس چیزی که برای پسر شش سال وقت میبره برای دختر همون دو سال کافیه.

نه دیگه تو داری تئوری حرف میزنی من اعتماد دارم 
میگم اگه خلاف اعتنادت کار کرد چی؟ تازه دختر هم به سن بلوغ میرسه و قاط میزنه :)))) 
پس این همه بی نماز که پدر مادراشون نمازخون بودن و اونا هم اتتتتفاقا همون سن کودکی به بچه نماز یاد دادن و بچه هاشون نور چشمشون بودن و کلی بهشون افتخار می کردن و اعتناد داشتن و تو سن بلوغ برگشتن از کجا میان؟ 
من اتفاقا به جوابات دقت می کنم مسئله اینه تو الان یه نوجوون نداری و خیلی راحت از ارتباط با نوجوون حرف میزنی! 

ببین سختم میشه. ولی تهش میشه امتحان الهی. باید بهش صبر کرد هرچند تلخ باشه. ولی اگر کارمو درست انجام بدم خدا کمکم میکنه که آرامش داشته باشم.

این آدما از همون جایی میان که پسر حضرت نوح یا جعفر کذاب پسر امام معصوم میاد. مگه میشه بگیم امام معصوم توی تربیت بچه کم کم شتن؟ اونا چه کار کردن با همچین بچه هایی؟ منم سعی میکنم همون کارو بکنم.
باید کنار اومد. 
از کجا میدونی راحت؟! تو از دغدغه های من و نگرانی هام و دعاهام برای بچه هام خبر داری؟ از نگرانی حتی برای کار و ازدواجشون؟

یه مادر هیچ وقت کاملا مطمئن و راحت نیست. 
اینو بدون! سخت ترین دردم دردم توی دنیا همینه که داری در موردش صحبت میکنی. یادم میفته که ممکنه بچه م اونی که میخوام نشه میشینم گریه میکنم. ولی اگه بشه دیگه باید قبولش کرد. 

یادم میفته میشینم گریه می کنم :| واقعا که 
تو داری منفی حرف نزنیم بعد میشینی گریه می کنی 
دیگه فکر نمی کنی گریه زیادی باشه؟ مهم دعا کردنه که حتما می کنی 
خوب برام جالبه که نمیگی باهاش درمیفتم و از تهدیدهایی که در جایگاه مادری میتونم بکنم استفاده می کنم مثلا یکیش اینه که من به عنوان پدرت یا من به عنوان مادرت راضی نیستم ازت ! که نماز نخونی 

خودم مگه چه قدر کارم درسته که از بچه م راضی باشم یا نباشم.

چرا زیاده؟!
به نظر من نگرانی برای دین و آخرت بچه زیادش هم کمه. شوخی که نیست! عاقبت بچمه! ولی این معنیش این نیست که هرروز گریه زاری داریم. ولی دعای مهم من اینه. یکی از دعاهای مهمم.

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
سیب، پیله، پیچک و....همه منم. منی سی و سه ساله و در آرزوی پرواز...
پرواز...
همه رویاها، همه خواسته ها، در گذر ایام رنگ می بازد. همچون آگهی های نیازمندی های یک روزنامه پوسیده که هرروز بیشتر و بیشتر زرد می شود. اما پرواز میلی بوده و هست و ان شاء الله خواهد بود که همیشه تازه است. و گذر هیچ روزی، رنگ آن را حتی کمی کم رنگ تر نکرده!
(الان سی و پنج ساله ام. در انتهای سی و پنج...کی می روم؟!)

.....................

یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَىٰ رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیهِ

.....................

به جای آن که باغبان جان بقیه باشی، باغبان جان خودت باش؛ به جان خودت که برسی، باغبان هستی می شوی.
"علیرضا شیری"

......................


دل من غصه چرا؟!

آسمان را بنگر

که هنوز بعد صدها شب و روز

مثل آن روز نخست

گرم و آبی و پر از مهر، به ما می خندد!

دل من غصه چرا؟!

دل به غم دادن، از یأس ها سخن گفتن

کار آن هایی نیست که خدا را دارند

غم و اندوه،

اگر هم روزی، مثل باران بارید

یا دل شیشه ای ات،

از لب پنجره ی عشق،

زمین خورد و شکست

با نگاهت به خدا،

چتر شادی واکن

و بگو با دل خود،

که خدا هست، خدا هست...


.......................


اللهم وفقنا لما تحب و ترضی

.......................

اینجا اون خلوت گاه نیست.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان