من ساخته از خاک کویرم که بمیرم...

این کوزه ترک خورد چه جای نگرانی ست

من ساخته از خاک کویرم که بمیرم...

 

نه از تنها موندن بچه هام و شوهرم می‌ترسم، نه از از دست دادن سلامتی‌ای که هیچ وقت کاملا نبود، می‌ترسم و نه از دارو خوردن دائمی.

من فقط از این می‌ترسم که خدا منو نخواد...منو نخره...دستچین نشم...همه عمر من خواستمش، اون بود. همه جا بود. دلم می‌خواد یه بار بگه من می‌خوامت و من اندازه خواستنش باشم. من بیارزم... 

نیاد دست بکشه بهم و براندازم کنه و بگه: نه این به درد نمی‌خوره و مرغوب نیست.

 

فقط می‌خوام خدا هم بگه من تو رو می‌خوام. حالا هر وقت خودش صلاح دونست منو ببره. هرچند اون انتظار برای کنار خدا بودن هم، خیلیییی تلخ و سخت خواهد بود.

 

 

اگه خواستید توی این ایام برام دعا کنید، فقط برای این دعا کنید.

 

۱۰ نظر ۸ لایک:)
سیب، پیله، پیچک و....همه منم. منی سی و سه ساله و در آرزوی پرواز...
پرواز...
همه رویاها، همه خواسته ها، در گذر ایام رنگ می بازد. همچون آگهی های نیازمندی های یک روزنامه پوسیده که هرروز بیشتر و بیشتر زرد می شود. اما پرواز میلی بوده و هست و ان شاء الله خواهد بود که همیشه تازه است. و گذر هیچ روزی، رنگ آن را حتی کمی کم رنگ تر نکرده!
(الان سی و پنج ساله ام. در انتهای سی و پنج...کی می روم؟!)

.....................

یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَىٰ رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیهِ

.....................

به جای آن که باغبان جان بقیه باشی، باغبان جان خودت باش؛ به جان خودت که برسی، باغبان هستی می شوی.
"علیرضا شیری"

......................


دل من غصه چرا؟!

آسمان را بنگر

که هنوز بعد صدها شب و روز

مثل آن روز نخست

گرم و آبی و پر از مهر، به ما می خندد!

دل من غصه چرا؟!

دل به غم دادن، از یأس ها سخن گفتن

کار آن هایی نیست که خدا را دارند

غم و اندوه،

اگر هم روزی، مثل باران بارید

یا دل شیشه ای ات،

از لب پنجره ی عشق،

زمین خورد و شکست

با نگاهت به خدا،

چتر شادی واکن

و بگو با دل خود،

که خدا هست، خدا هست...


.......................


اللهم وفقنا لما تحب و ترضی

.......................

اینجا اون خلوت گاه نیست.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان