دونه ای که جوونه زده

دیدید وقتی یه دونه جوونه میزنه اولش چیزی که از داخل دونه بیرون میاد، اصلا معلوم نیست ریشه ست یا ساقه یا برگ. اون هیچ کدوم اینا نیست، فقط جوونه ست. دونه خودش فکر میکنه یکی از ایناست. اما یه درخت میدونه که جوونه فقط جوونه ست. گاهی دونه فکر میکنه برگ در آورده، گاهی فکر میکنه یه ساقه تنومند داره و گاهی فکر میکنه یه ریشه مستحکم. 

اون دونه منم...

تا الان فکر میکردم که ریشه و ساقه و برگ دارم اما تازه فهمیدم که تازززههه افتادم توی خاک و جوونه من داره تبدیل به یه ریشه میشه. تونستم خاک مناسبم رو پیدا کنم. یه دونه برگ کوچولو در آوردم اما...

 

وقتی گیاهی داره تازه برگ در میاره و تازه سبز شده، چه قدر حساسه؟! اون سریع نیاز به آب پیدا میکنه و اگرم زیاد آب بخوره میگنده؛ حالا حکایت منه.

...

میان ترم اولین امتحان رسمیمون بود که...تف به ریا...۲۰ شدم. نمیگم خوشحال نیستم اما بیشتر از اون اضطراب دارم. آخه قبل از امتحان، یکی از بچه ها داشت درد دل میکرد که، من درست نخوندم و خیلی وقته از درس فاصله گرفتم و سختمه.. بهش گفتم نگران نباش نمره تو هرچی بود تقدیم کن به امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف). بگو آقا من هرچی ازم برمیومد تلاش کردم هر نمره ای بگیرم مال شما.

اون وقت مطمئن باش هر نمره ای بگیری اونیه که باید میگرفتی. پس ناراحتش نباش. 

خلاصه خیلی حس گرفته بودم. حالا یهو قبل امتحان برای خود فلک زده م، یه نیت دیگه م اومد. گفتم یا امام زمان هر نمره ای بگیرم اون انتظاریه که شما از من دارید و میخواید برای همچین نمره ای توی دوران تحصیلم تلاش کنم. 

 

زد و نمره من این شد. حالا فکر میکردم ۱۶ یا نهایتا ۱۸ بشم. ولی وقتی ۲۰ شدم، دیدم برام چه قدر کار سخت شد. چند روز بعدش از زور اضطراب تمرکز نداشتم. حالا باید خودمو جمع و جور کنم برای تاپ تن کلاس شدن. 

و این برای مثل منی، یعنی یه ماراتن خیلی سخت!

 

+ برام دعا کنید لطفا! توی چند مدت گذشته سختی ها و مشکلاتی کشیدم که روحمو زخمی کرده و به قلبم صدمه زده. این باعث شده نتونم اون طور که باید قلبم رو پاک نگه دارم. راستش کینه بدون این که بدونم توی قلبم خونه کرده. دعا کنید ازش خلاص بشم. کینه قلب رو سنگین میکنه! دعا کنید برام.

۷ نظر ۹ لایک:)
سیب، پیله، پیچک و....همه منم. منی سی و سه ساله و در آرزوی پرواز...
پرواز...
همه رویاها، همه خواسته ها، در گذر ایام رنگ می بازد. همچون آگهی های نیازمندی های یک روزنامه پوسیده که هرروز بیشتر و بیشتر زرد می شود. اما پرواز میلی بوده و هست و ان شاء الله خواهد بود که همیشه تازه است. و گذر هیچ روزی، رنگ آن را حتی کمی کم رنگ تر نکرده!
(الان سی و پنج ساله ام. در انتهای سی و پنج...کی می روم؟!)

.....................

یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَىٰ رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیهِ

.....................

به جای آن که باغبان جان بقیه باشی، باغبان جان خودت باش؛ به جان خودت که برسی، باغبان هستی می شوی.
"علیرضا شیری"

......................


دل من غصه چرا؟!

آسمان را بنگر

که هنوز بعد صدها شب و روز

مثل آن روز نخست

گرم و آبی و پر از مهر، به ما می خندد!

دل من غصه چرا؟!

دل به غم دادن، از یأس ها سخن گفتن

کار آن هایی نیست که خدا را دارند

غم و اندوه،

اگر هم روزی، مثل باران بارید

یا دل شیشه ای ات،

از لب پنجره ی عشق،

زمین خورد و شکست

با نگاهت به خدا،

چتر شادی واکن

و بگو با دل خود،

که خدا هست، خدا هست...


.......................


اللهم وفقنا لما تحب و ترضی

.......................

اینجا اون خلوت گاه نیست.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان