واکس زدن

پیوست پست قبل باید بگم...

الان فلسفه کفش واکس زدنای سردارای جنگ توی جبهه رو میفهمم. 

فقط دارم به این فکر میکنم کجای زندگیم کفش واکس نزده(کار انجام نشده و عقب افتاده) دارم که فرمانده مو مجبور میکنه به جای فرماندهی بیاد کفش واکس بزنه.

فرمانده های ما اگه کار روی زمین ببینن خودشون انجام میدن، نه بیان بگن چرا انجام ندادی! مگه این که اوضاعمون خیلی خراب باشه. 

چون کار توی این جبهه توفیقه پس اول خودشون حریصن به کار و انجام وظیفه.

 

لیست خیلی طولانی میشه!😢

آقا فاصله من تا رسیدن به شما چه قدددررر زیاده! سرباز تنبلی بودم که مجبورتون کردم کم کاری ها و عملکرد بد من رو خودتون جبران کنید! معذرت میخوام!

 

+ زیارت جامعه ماهانه توی خونه شد زیارت عاشورای هفتگی خانوادگی و ایده زیارت جامعه رو منتقل کردم به پایگاه بسیج محلی ای که راکد شده بود. چون فکر میکنم رونق مسجد و بسیج مهمتر از رونق خونه شخصی منه. با این کار امیدوارم اقبال خانومای اون محل به اون پایگاه بیشتر بشه. فقط زیارت خوندن نیست. بلکه اگه بشه میخوایم کلاس شرح زیارت رو هم بگزاریم. دعا کنید لطفا.

امروز با فرمانده اون پایگاه صحبت میکردم. گفتم:

«بسیج مردمی ترین بدنه نظام. اگر به بسیج لطمه بزنیم در واقع داریم به نظام لطمه میزنیم.»

تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل...

۷ نظر ۱۰ لایک:)
سیب، پیله، پیچک و....همه منم. منی سی و سه ساله و در آرزوی پرواز...
پرواز...
همه رویاها، همه خواسته ها، در گذر ایام رنگ می بازد. همچون آگهی های نیازمندی های یک روزنامه پوسیده که هرروز بیشتر و بیشتر زرد می شود. اما پرواز میلی بوده و هست و ان شاء الله خواهد بود که همیشه تازه است. و گذر هیچ روزی، رنگ آن را حتی کمی کم رنگ تر نکرده!
(الان سی و پنج ساله ام. در انتهای سی و پنج...کی می روم؟!)

.....................

یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَىٰ رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیهِ

.....................

به جای آن که باغبان جان بقیه باشی، باغبان جان خودت باش؛ به جان خودت که برسی، باغبان هستی می شوی.
"علیرضا شیری"

......................


دل من غصه چرا؟!

آسمان را بنگر

که هنوز بعد صدها شب و روز

مثل آن روز نخست

گرم و آبی و پر از مهر، به ما می خندد!

دل من غصه چرا؟!

دل به غم دادن، از یأس ها سخن گفتن

کار آن هایی نیست که خدا را دارند

غم و اندوه،

اگر هم روزی، مثل باران بارید

یا دل شیشه ای ات،

از لب پنجره ی عشق،

زمین خورد و شکست

با نگاهت به خدا،

چتر شادی واکن

و بگو با دل خود،

که خدا هست، خدا هست...


.......................


اللهم وفقنا لما تحب و ترضی

.......................

اینجا اون خلوت گاه نیست.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان