غم افغانستان

تنها نسوزد افغان در این غم
ما نیز گشتیم گریان در این غم

از توس تا قم از رشت تا کیش
یکباره لرزید ایران در این غم

تنها نه کابل صاحب عزا شد
شد غرق اندوه تهران در این غم

ای دوست! خود را تنها مپندار
حال من و توست یکسان در این غم

جان من و تو از هم جدا نیست
با یک زبانیم نالان در این غم

همسایه! سر را بر شانه ام نه
شاید بجوییم درمان در این غم

سخت است، اما با تکیه بر هم
گردد تحمل آسان در این غم

یاران شیعه! یاران سنی!
باید بخوانیم قرآن در این غم...

 

 

 

افشین علاء 

 

 

+ کاش تنها درد این همسایه ما زلزله بود....

 

 

 

 

۰ نظر ۱۱ لایک:)
سیب، پیله، پیچک و....همه منم. منی سی و سه ساله و در آرزوی پرواز...
پرواز...
همه رویاها، همه خواسته ها، در گذر ایام رنگ می بازد. همچون آگهی های نیازمندی های یک روزنامه پوسیده که هرروز بیشتر و بیشتر زرد می شود. اما پرواز میلی بوده و هست و ان شاء الله خواهد بود که همیشه تازه است. و گذر هیچ روزی، رنگ آن را حتی کمی کم رنگ تر نکرده!
(الان سی و پنج ساله ام. در انتهای سی و پنج...کی می روم؟!)

.....................

یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَىٰ رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیهِ

.....................

به جای آن که باغبان جان بقیه باشی، باغبان جان خودت باش؛ به جان خودت که برسی، باغبان هستی می شوی.
"علیرضا شیری"

......................


دل من غصه چرا؟!

آسمان را بنگر

که هنوز بعد صدها شب و روز

مثل آن روز نخست

گرم و آبی و پر از مهر، به ما می خندد!

دل من غصه چرا؟!

دل به غم دادن، از یأس ها سخن گفتن

کار آن هایی نیست که خدا را دارند

غم و اندوه،

اگر هم روزی، مثل باران بارید

یا دل شیشه ای ات،

از لب پنجره ی عشق،

زمین خورد و شکست

با نگاهت به خدا،

چتر شادی واکن

و بگو با دل خود،

که خدا هست، خدا هست...


.......................


اللهم وفقنا لما تحب و ترضی

.......................

اینجا اون خلوت گاه نیست.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان