سلام دوباره

ببخشید که دیر از خودم خبر میدم.

واقعا نمی‌تونستم زودتر بیام خبری بدم. دست گرفتن تبلت هم برام دردناک بود.

حالم الان بهتره. علی هم خوبه. خدا رو شکر...خدا رو هزاران بار به خاطر تمام موهبت هاش شکر! به خاطر درد ها و آلام هم شکر...

 

دارم درد می‌کشم و تلاش می‌کنم و لذت می‌برم چون این روز ها ممکنه دیگه تکرار نشه. لذت بغل کردن و بو کردن یه فسقل سه کیلویی زشت😁

 

 

از همتون ممنونم برای دعاهاتون و خیرخواهیتون. کاملا حس می‌کردم که برام دعا کردید. دوباره سر می‌زنم ان‌شاءالله.

۱۰ نظر ۱۳ لایک:)
سیب، پیله، پیچک و....همه منم. منی سی و سه ساله و در آرزوی پرواز...
پرواز...
همه رویاها، همه خواسته ها، در گذر ایام رنگ می بازد. همچون آگهی های نیازمندی های یک روزنامه پوسیده که هرروز بیشتر و بیشتر زرد می شود. اما پرواز میلی بوده و هست و ان شاء الله خواهد بود که همیشه تازه است. و گذر هیچ روزی، رنگ آن را حتی کمی کم رنگ تر نکرده!
(الان سی و پنج ساله ام. در انتهای سی و پنج...کی می روم؟!)

.....................

یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَىٰ رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیهِ

.....................

به جای آن که باغبان جان بقیه باشی، باغبان جان خودت باش؛ به جان خودت که برسی، باغبان هستی می شوی.
"علیرضا شیری"

......................


دل من غصه چرا؟!

آسمان را بنگر

که هنوز بعد صدها شب و روز

مثل آن روز نخست

گرم و آبی و پر از مهر، به ما می خندد!

دل من غصه چرا؟!

دل به غم دادن، از یأس ها سخن گفتن

کار آن هایی نیست که خدا را دارند

غم و اندوه،

اگر هم روزی، مثل باران بارید

یا دل شیشه ای ات،

از لب پنجره ی عشق،

زمین خورد و شکست

با نگاهت به خدا،

چتر شادی واکن

و بگو با دل خود،

که خدا هست، خدا هست...


.......................


اللهم وفقنا لما تحب و ترضی

.......................

اینجا اون خلوت گاه نیست.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان