هستی؟ من این پایینم!
من این پایینم. دوستت دارم اما قدم کوتاهه! هرچی میپرم بالا بهت نمیرسم. پاهام از پریدن های پشت سر هم خسته شده. دیگه هربار که میپرم زانوهام از ضعف خالی میشه و زمین میخورم! بغض دارم. الانه که گریه کنم!
یه بار دیگه!
آخ!
دردم گرفت!
این دفعه سخت تر زمین خوردم! نمیای دستمو بگیری بلندم کنی؟!
حواست هست؟
همه من هیچی نبود! این همه من بود که تا الان دیدی. اگه قراره بهت برسم یا خودت بیا یا قدمو بلند تر کن(مادرم گفته اگه ازت بخوام و هی بپرم قد می کشم!) یا یه زوری به زانوهام بده که وقتی پریدم خیلی بپرم!...مممم یا حالا هرچی که خودت میدونی. الان دیگه میدونم که همه من هیچی نیست و تو هرچی بگی همه چیه.
همه چی! همه چیِ من! هیچ من رو به خودت وصل کن! خواهش میکنم!
دیگه دارم ناله میزنم! دیگه دلم داره داد میزنه از غصه!
دوستت دارم اما همه من هیچی نبود!
+ نمیدونم این نوشته رو با چه لحنی میخونید ولی برای من این خط ها درد داشت!
++ محمدحسین تو سروش یه کانال زده به پیشنهاد مامانش. خوب مینویسه. البته به عنوان یه بچه هشت ساله. یعنی انتظار غلط دیکته رو باید داشت. اگه دوست داشتید بیاید بخونیدش. البته کانال با آی دی مامانشه. همون پیچک.
این آدرس کاناله:
sapp.ir/manoafkaram
زندگی من و افکارم