آقا عیدت مبارک

آقاجان توی این عیدیه دارم میپوکم!

افتادم توی غریبی هیچ کس رو نمیشناسم و هیچ کس هم منو نمیشناسه. نمیدونم چی کار کنم.

منم میخوام کمک کنم!

میشنوی صدامو؟

به منم یه کاری بگوووو...

اینقدرکوچیک و کمم صدامو نمیشنوی؟

یکی صدای منو به آقام برسونه!

به منم یه کاری بگو...

۷ لایک:)
دچارِ فیش‌نگار ۲۱ فروردين ۹۹ , ۱۳:۵۵

سلام عیدتون مبارک باشه و سربازی و فرمرانبری ایشون نصیبتون انشالله...

 

ناخوش که باشی بدتر از هر درد، حیرانی‌ست

وقتی نمی دانی چه دارویی اثر دارد

 

از دست عالم خسته‌ام، مثل یتیمی که

تنهاست؛ در حالی که می‌داند پدر دارد.

 

#محمد_صمیمی

وقتی همه هستند اما او که باید نیست

در باغ باشی یا قفس؛ فرقی مگر دارد؟!

این درد دل‌ها هم همه از روی دلتنگی‌ست،

ما بی خبر هستیم،... او از ما خبر دارد

 

آه ای مسیحا، کی می‌آیی، بی تو این دنیا

وضعی شبیه حال و روز محتضر دارد

از رقّه تا کشمیر، از بغداد تا پاریس...

عالم مگر شکلی از این آماده‌تر دارد؟!

این طور می‌خواهیم او را و خدا را شکر

لیلای ما مجنون تر از ما آنقَدَر دارد..

سلام.

ممنون از دعای خوب و شعر قشنگتون!

صحبتِ جانانه ۲۱ فروردين ۹۹ , ۱۶:۱۸

یکی از کارات راهنمایی هایی بود که دیروز به من کردی

آقا ازتو و ماهررررچه بیشتر و زودترو مستدام تر راضی باشه ان شاء الله

العلم نقطة. کثره الجاهلون


برای پیدا کردن جواب سوال ها کافیه به این نقطه نزدیک و نزدیکتر بشیم. هرچی نزدیکتر باشیم دید جامعتری پیدا میکنیم. وسعت دید بیشتری پیدا میکنیم. 
هرچی بیشتر به قلبمون رجوع کنیم و آرامش داشته باشیم به اون نقطه نزدیکتر میشیم.

ان شاءالله...

سلام علیکم

عید بر شما مبارک!

ان شاء الله در مسیر ظهور پویا باشیم!

علیکم السلام.

ممنون
ان شاءالله

سلام 

 

عید بر شما هم مبارررک !! 

 

امسال شب نیمه شعبان خیلی دلم گرفت 

دقیقا مثل ی سالی که الان یادم نیست 

ولی دقیقا همون حال داشتم

سلام

من نمیتونم بگم دلم گرفت. نه دلم باز باز بود. 
این حالم هم برای امروز دیروز نیست.
بیقرارم.
خیلی محدودم.
ظرف زمان و 
ظرف مکان و
محدودیت های جسمم و
محدودیت های محیطم...
همه داره آزارم میده.

سلام

شاید این حرفم تکراری شده باشه...

اما این بی قراری ای که در این مطلب میبینم منو یاد بی قراری هاجر می اندازه در بین دو کوه صفا و مروه...

عید بر شما مبارک...

سلام

میدونید تو جریان بانو هاجر چی عجیبه؟
این که دویدن های ایشون باعث نشد به آب برسه، بلکه خدا آب رو به اون کسی که نیت اصلی بانو بود رسوند.
یعنی بانو هاجر فقط دوید اما خدا حاجتش رو به دست خودش رفع نکرد.

صحبتِ جانانه ۲۲ فروردين ۹۹ , ۲۲:۴۴

بیشتر توضیح بده نفهمیدم

ببین یه میدون رو فرض کن. 

به نظرت کجای میدون دید بهتری نسبت به همه اون میدون اونم به نسبت مساوی بهت میده؟

صحبتِ جانانه ۲۲ فروردين ۹۹ , ۲۳:۲۲

خود حرفو بگی موفق تری

خب معلومه که نقطه مرکز پرگاره

😸😸😸😸

خب من نمیدونم کجای حرفمو نفهمیدی برای همین رفتم تو فاز تمثیل.
ببخشید دیگه بضاعتم همینه!

صحبت جانانه ۲۳ فروردين ۹۹ , ۰۰:۴۴

متوجه نشدم حواب نظر اولو

جواب سوالو با نزدیکی به کدوم نقطه بفهمیم؟

ناراحتت نکنم!

 

منکه ازت تشکر کردم خیلی خوب بود حرفات 

ناراحت نشدم.

ببین وقتی مرکز یه چیزی بایستی احاطه تو به تمام نقاط بیشتره.  اصلا مرکز برای همین مرکزه. 
تو کاینات رو یه میدون فرض کن. هرچی به مرکز نزدیکتر باشی، احاطه و شتاخت تو نسبت بهش بیشتر میشه البته با تغییر و جابجایی کمتر.
یعنی تو با یه تغییر کوچیک میفهمی کجای میدون چه خبره. 
این یکی از معانی این روایته.

زاویه نگاه خوبی بود...

یاد حرم رفتن افتادم...

گاهی آدم توی خونه دلش خیلی هوای حرم یکی از اهلبیت علیهم السلام رو میکنه... اما وقتی میرسه به محیط حرم یک دهم حالی که در منزل خودش داشت رو هم نداره...

اینجا بحث محوریت حال یا ادب نیست ها...

اغلب ضعف وجودی ما هست...

اما گاهی هم شاکله و تشخص وجودی ما هست...

مثل اویس قرنی... با دور بودن به کمال مطلوبش رسید...

یا مثال امروزی خودمون میشه:

امام خمینی توی کل ده سال بعد انقلاب یک بار هم به حرم امام رضا علیه سلام نرفتن

اما مقام معظم رهبری هر سال تشریف میبرن...

تشخص ها خیلی در مسیر رشد انسان تعیین کننده هستن...

هعیییی اویس قرنی...

 من دیگه برام عادی شده حسرت...
مسئله اینه که به نظرم دارم در حداقل محدود میشم و اینو متوجه خودم میدونم.

راستی اگر میخواید کمک کنید رهبری فرمانش رو دادن...

اگر وسع مالی دارید کمک مالی کنید به شماره حسابهایی که سپاه و بسیج میدن برای طرح کمک مومنانه...

 

این خیلی مهمه...

یه حرکتی شبیه حرکتی هست که توی اربعین فقط دیده میشه...

مردم به داد مردم برسن... چشم انتظار دولت و سیستم اجرایی نباشن...

البته اونها باید وظیفه خودشون رو انجام بدن... مطالبه هم باید کرد اما این از مسئولیت های مردم در قبال همدیگه کم نمیکنه...

 

بعد از فرمایش رهبری ما هم یه حرکت اینچنینی رو شروع کردیم برای کمک رسانی به مردمی که در این بحران آسیب اقتصادی دیدن...

اطرافیانم، اینجا یه گروه جهادی زدن برای پوشش مستضعفین محدوده. من گفتم از خونه نمیتونم بیرون بیام ولی ایده هام رو در اختیارشون گذاشتم. 

با توجه به دستورات رهبری در مورد معیشت و تولید و کار جهادی ایده دادم. برای سبد معیشتیشون ایده دادم. اما به واسطه شوهرم. 
اینجا شوهرم شناخته شده ست اما خودم نه. 
از خونه نمیتونم به خاطر بچه ها در بیام بیرون و گروه خودمم پراکنده شدن و محله خودم هم نیستم. اینجا موندم و دارم بچه داری میکنم. خیلی سختم شده. 
خوشحالم که بچه هام رو دارم. میدونم مادری کردن کار مهمیه ولی برای روز عادی. 
الان دیگه شاکی شدن از شرایط و این و اون کوته نظریه. کار رو خود حضرت دارن تقسیم میکنن پس به منم یه کار برای این روزا بدن دیگه...

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
سیب، پیله، پیچک و....همه منم. منی سی و سه ساله و در آرزوی پرواز...
پرواز...
همه رویاها، همه خواسته ها، در گذر ایام رنگ می بازد. همچون آگهی های نیازمندی های یک روزنامه پوسیده که هرروز بیشتر و بیشتر زرد می شود. اما پرواز میلی بوده و هست و ان شاء الله خواهد بود که همیشه تازه است. و گذر هیچ روزی، رنگ آن را حتی کمی کم رنگ تر نکرده!
(الان سی و پنج ساله ام. در انتهای سی و پنج...کی می روم؟!)

.....................

یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَىٰ رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیهِ

.....................

به جای آن که باغبان جان بقیه باشی، باغبان جان خودت باش؛ به جان خودت که برسی، باغبان هستی می شوی.
"علیرضا شیری"

......................


دل من غصه چرا؟!

آسمان را بنگر

که هنوز بعد صدها شب و روز

مثل آن روز نخست

گرم و آبی و پر از مهر، به ما می خندد!

دل من غصه چرا؟!

دل به غم دادن، از یأس ها سخن گفتن

کار آن هایی نیست که خدا را دارند

غم و اندوه،

اگر هم روزی، مثل باران بارید

یا دل شیشه ای ات،

از لب پنجره ی عشق،

زمین خورد و شکست

با نگاهت به خدا،

چتر شادی واکن

و بگو با دل خود،

که خدا هست، خدا هست...


.......................


اللهم وفقنا لما تحب و ترضی

.......................

اینجا اون خلوت گاه نیست.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان