رحم خدا

شدم وسیله رحم خدا به بعضی بنده هاش.

در جایگاه حقم. توانایی گرفتن حقم رو هم دارم. اگر حقم رو بگیرم راحتی و آسایش بیشتری هم خواهم داشت...

اما اگر حقم رو بگیرم یه عده زیر پاهام له میشن. حقشون ضایع نمیشه ها...به سختی شدید میفتن. 

سختی ای که نتیجه عملکرد خودشونه. 

انگار اگر من رحم کنم خدا رحم میکنه. انگار تیغ زیر گلوشونه، میگه بگو تا بزنم...

دلم نمیاد...

دلم میگه حتی اگر برم تو شکم ماهی و پوستم کنده بشه بهتره تا داغ به دل کسی بذارم و باعث عذابشون بشم!

خدایا تو این دل چی میخوای بذاری که اینقدر داری تراشش میدی؟

خدایا تو این دو روز دنیا قراره چی درو کنم که اینقدر داری طولش میدی؟

این دو روز دنیا خیلی سخت داره میگذره...انگار وسط شکم ماهیه!

 

لا اله الا انت. سبحانک انی کنت من الظالمین...

۵ لایک:)
صحبتِ جانانه ۰۱ بهمن ۹۸ , ۰۶:۲۷

چه با کلاس ار سختی هاشون دکر می‌کنن مردم:)

شکم ماهی از روگزدانی یونس از قومش بود، ن! 

:)

مجبورم مثبت نگاه کنم. :)

آره. 

صحبتِ جانانه ۰۱ بهمن ۹۸ , ۱۲:۳۲

توکه رو نگردانده ای

داری تحمل می‌کنی

چرا یونس؟

ببین حضرت یونس علیه السلام به هر حال قرار بوده سختی و مشقتی با اون مختصات رو تحمل کنن. چه رو بر میگردوندن چه میموندن.

اگر میموندن با آدمایی باید ارتباط میگرفتن(ایشون رو احاطه میکردن) که ارتباط و تماس با اونها خورنده وآزار دهنده بوده.
و اگر میرفتن داخل شکم ماهی که اسید از اطراف ایشون رو میخورده.
هر دو مثل زندانیه که خورنده ست.

ان شاءالله که هر تصمیمی بگیرم بشم وسیله رحم خدا. خدا دلمو رحیم کنه!
بالاخره آدما فرصت لازم دارن.
ان شاءالله که لطف و رحمم به یه نفر باعث ظلمم به کسی دیگه نشه.

شرایط شما و اطرافیانتون رو نمیدونم...

اما من در شرایطی هستم که حس قوم یونس رو دارم...

قومی که ولی شون ازشون روبرگردونده...

قابل وصف نیست برام...

از روز بعد از شهادت سردار دچار این داستان شدیم...

از دیشب همش نگران حال اون انسان الهی هستم...

و اینکه چرا نتونستیم خودمون رو بالا ببریم... و نتونستیم توی این سالها دست دوستامون رو بگیریم...

هر کسی به حال خودش آگاهتره... ما نعمت بزرگی بین خودمون داشتیم و داریم... داریم تباه میکنیم این نعمت رو...

خیلی میتونستیم بهتر از اینی باشیم که هستیم...

خیلی...

واقع اینه که اونجوری که باید تن به کار بدیم... ندادیم


 

نمی دونم من رو با کی مقایسه کردید. فکر نکنم قابل قیاس با اون آدم باشم ولی نگران اون آدم نباشید! 

اون هر شب داره برای شماها استغفار میکنه!
فقط خوب زندگی کنید تا بتونه وقتش رو بیشتر برای محبت کردن به شماها و حرف زدن با خدای خودش بگذرونه. بتونه بهتر اون چیزی که درون قلبشه بروز بده. شکل زندگی شماها نمیذاره اون ظرفیت واقعی قلبش، برای محبت کردن به شماها رو بروز بده. 
اصل غصه ش اینه که دارید در محبت رو به روی خودتون میبندید. 

انتظارش ازتون چی بوده دقیقا؟ منظورتون از دست دوستاتون رو گرفتن دقیقا چیه؟
میشه برام توضیح بدید؟ من هیچ وقت یه همچین آدمی رو از نزدیک ندیدم. خیییلییییی دلمم می خواد بدونم اون چه طوریه؟! 
خیلی دلم میخواست منم یه استاد داشتم! 

سیب، پیله، پیچک و....همه منم. منی سی و سه ساله و در آرزوی پرواز...
پرواز...
همه رویاها، همه خواسته ها، در گذر ایام رنگ می بازد. همچون آگهی های نیازمندی های یک روزنامه پوسیده که هرروز بیشتر و بیشتر زرد می شود. اما پرواز میلی بوده و هست و ان شاء الله خواهد بود که همیشه تازه است. و گذر هیچ روزی، رنگ آن را حتی کمی کم رنگ تر نکرده!
(الان سی و پنج ساله ام. در انتهای سی و پنج...کی می روم؟!)

.....................

یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَىٰ رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیهِ

.....................

به جای آن که باغبان جان بقیه باشی، باغبان جان خودت باش؛ به جان خودت که برسی، باغبان هستی می شوی.
"علیرضا شیری"

......................


دل من غصه چرا؟!

آسمان را بنگر

که هنوز بعد صدها شب و روز

مثل آن روز نخست

گرم و آبی و پر از مهر، به ما می خندد!

دل من غصه چرا؟!

دل به غم دادن، از یأس ها سخن گفتن

کار آن هایی نیست که خدا را دارند

غم و اندوه،

اگر هم روزی، مثل باران بارید

یا دل شیشه ای ات،

از لب پنجره ی عشق،

زمین خورد و شکست

با نگاهت به خدا،

چتر شادی واکن

و بگو با دل خود،

که خدا هست، خدا هست...


.......................


اللهم وفقنا لما تحب و ترضی

.......................

اینجا اون خلوت گاه نیست.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان