ایثار

در راه خویشتن ایثار باید، نه انجام وظیفه

 

 

شاعر این شعر آدم خوبی نبوده ولی این جمله ش خیلی برای من مفهوم داره. امشب وقتی داشتم به صحبتا و پستای این سه چهار روز که توی وبلاگم و وبلاگای دیگه انجام شده بود، فکر میکردم؛ خیلی این شعر به ذهنم میومد.

 

 

کسی که بخواد وظایفش براش رشد داشته باشن، اونها رو مال خودش میدونه. کسی که بخواد رشد کنه، هرجایی کاری روی زمین مونده باشه با تمام وجود انجام میده، حتی اگر اون کار ها در محدوده وظایف تعریف نشن. 

اون صرفا انجام وظیفه نمیکنه. بلکه قشنگ انجام وظیفه میکنه و کمی هم کار اطرافیانش رو سبک میکنه....

۸ لایک:)

به زن دوم ربط داره? :/ 

وای خدای من! چه قدر با این نظرت خندیدم!


برای من نه. ولی شاید برای کس دیگه آره.

دعوا سر کار خونه ست. :)

آقای گوارا ۱۶ مهر ۹۸ , ۰۸:۵۹

به نظرم بسته به هدفمون وظیفه هم متفاوته . کسی که هدفش جهنمی نشدن باشه یه وظیفه ای داره ، کسی که دنبال مقامات بالای بهشته یک وظیفه ای و کسی که به دنبال " رشد " باشه یک وظیفه ای ... به نظرم ایثار در یک مرتبه تبدیل میشه به وظیفه ...

فکر کنم بله درست میگید و نکته جالبی.

میشه کمی توضیح بدین  چرا ازنطرتون شاملو آدم خوبی نبوده ؟

نه.

چون موضوع اصلی پستم نیست.

خودت نوشتی مطالب این چند روزه ی وبلاگهای دیگه

 

وبلاگ های دیگه فقط یه وبلاگههه؟!!


گفتم که‌...دعوا سر کار خونه ست.

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
سیب، پیله، پیچک و....همه منم. منی سی و سه ساله و در آرزوی پرواز...
پرواز...
همه رویاها، همه خواسته ها، در گذر ایام رنگ می بازد. همچون آگهی های نیازمندی های یک روزنامه پوسیده که هرروز بیشتر و بیشتر زرد می شود. اما پرواز میلی بوده و هست و ان شاء الله خواهد بود که همیشه تازه است. و گذر هیچ روزی، رنگ آن را حتی کمی کم رنگ تر نکرده!
(الان سی و پنج ساله ام. در انتهای سی و پنج...کی می روم؟!)

.....................

یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَىٰ رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیهِ

.....................

به جای آن که باغبان جان بقیه باشی، باغبان جان خودت باش؛ به جان خودت که برسی، باغبان هستی می شوی.
"علیرضا شیری"

......................


دل من غصه چرا؟!

آسمان را بنگر

که هنوز بعد صدها شب و روز

مثل آن روز نخست

گرم و آبی و پر از مهر، به ما می خندد!

دل من غصه چرا؟!

دل به غم دادن، از یأس ها سخن گفتن

کار آن هایی نیست که خدا را دارند

غم و اندوه،

اگر هم روزی، مثل باران بارید

یا دل شیشه ای ات،

از لب پنجره ی عشق،

زمین خورد و شکست

با نگاهت به خدا،

چتر شادی واکن

و بگو با دل خود،

که خدا هست، خدا هست...


.......................


اللهم وفقنا لما تحب و ترضی

.......................

اینجا اون خلوت گاه نیست.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان