همچین مامانی



من همچین مامانی ام!😈😈😈

البته یکم خفیف تر.

۵ لایک:)
زز

۝۝۝۝♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥۝۝۝۝

۝۝۝۝♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥۝۝۝۝

 

هم میهن ارجمند! درود فراوان!

 با هدف توانمند سازی فرهنگ ملی و پاسداری از یکپارچگی ایران کهن

"وب بر شاخسار سخن "

هر ماه دو یادداشت ملی میهنی را به هموطنان عزیز پیشکش می کند.

خواهشمنداست ضمن مطالعه، آن را به ده نفر از هم میهنان ارسال نمایید.

 

آدرس ها:

 

http://payam-ghanoun.ir/

http://payam-chanoun.blogfa.com/

 

[گل]

 

۝۝۝۝♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥۝۝۝۝

۝۝۝۝♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥۝۝۝۝

 

شما بلاگفا بودید؟

سلام

پس برا نجات آقا پسر و فاطمه خانوم و نرگس کوچولو باید کمپین امداد نجات تشکیل بدیم! ☺

سلام

آره نجات سرباز رایان بود این خواهر برادراشن!خخخخ

پلڪــــ شیشـہ اے ۰۷ تیر ۹۸ , ۱۷:۳۹
یکی از این بچه ها فوت کرده بود. :'((
خیلی حس بدی دارم از این کلیپ. یاد اون افتادم. واقعا پدرش چی فکر کرده بود. 

مامانش بوده.

کدوم بچه ها؟!
چه قدر جناییش کردی!

آشنای بی نشان ۰۷ تیر ۹۸ , ۱۸:۲۶
به من هم حس خوبی دست نداد
بچه گرخید طفل معصوم
یه مدت هم تو کانالی که این کلیپ رو منتشر کرد عضو بودم که ترجیح دادم بیام بیرون
از این نظر هم حس خوبی نداشت برام

بابا اینقدر حس منفی نگیرید شیطنت مادر بچگی بوده. سریع هم جارو برقی رو خاموش کرد. 

الان چی بود اینا؟ 
@پلک 
توضیح بده ببینم این چه ربطی به مردن داره؟ 🤔

هیچی بچه رو گذاشته تو کیسه زباله جاروبرقی گذاشته کنارش روشن کرده هوای توی کیسه خاای شده. بعد بچه هه چون یهو کیسه چسبیده بهش ترسیده داد زده مامانه جارو رو خاموش کرده.

پلڪــــ شیشـہ اے ۰۷ تیر ۹۸ , ۲۲:۰۰
داخل اینستا یه پدری این کار و کرده بود و بچه فوت کرده بود. 
این کلیپ رو هم گذاشته بودن واسش.

آخ!

چرا فوت کرده بوده؟واقعا؟مطمئنی؟
از ترس یا خفگی؟

پلڪــــ شیشـہ اے ۰۷ تیر ۹۸ , ۲۲:۳۵
یادم نمیاد
 از بس حالم بد شد.

ممکنه شایعه باشه یا یک کلاغ چهل کلاغ. خیلی هر خبری رو باور نکن.

صحبتِ جانانه ۰۸ تیر ۹۸ , ۰۸:۲۸
یعنی چی همچی مامانی هستی؟
یعنی کودک آزاری داری؟

نه بابا...اگه دقت کنی اولش جفتی باهم میخندن.

یه وقتای از سیستم مامان حمایتگر مرتقب همه چی دون در میام و بچه ها رو اذیت میکنم و باهم مثل هم بازی میکنیم. بعد اونا یه وقتایی شاکی میشن.خخخخ

صحبتِ جانانه ۰۸ تیر ۹۸ , ۱۶:۲۹
پس کودک درونت گاهی بچه بازی می‌کنه با بچه ها:)
خوبه که
شاد میشن بچه ها تا یه حدی از این بچه بازیا

آره دیگه...تازه قرار بود با آقاپسر بریم زنگ خونه مردموبزنیم در بریم که اسلام دستمونو بست...

صحبتِ جانانه ۰۸ تیر ۹۸ , ۱۷:۳۲
به به
زنگ مارو بزن دربرو حلالت

چه کاریه...زنگتونو میزنم تلپ میشم. این طوری مردم آزاریم تکمیلتره.

صحبتِ جانانه ۰۸ تیر ۹۸ , ۱۹:۱۲
من در خدمتم
چه خوش آزاری خواهر من
بسی گفته ام تشریف بیارید
:)

میاریم..میاریم..به محض این که بتونیم راحت راه بریم میاریم. سه نفری میاریم.😀

یه مشاور میشناسم میخوای معرفیت کنم :))))
چرا آخه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ولی خلاقیتش دیوانم کرد

با هم خوش بودن، بچهه ترسید هم زود جارو رو خاموش کرد.

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
سیب، پیله، پیچک و....همه منم. منی سی و سه ساله و در آرزوی پرواز...
پرواز...
همه رویاها، همه خواسته ها، در گذر ایام رنگ می بازد. همچون آگهی های نیازمندی های یک روزنامه پوسیده که هرروز بیشتر و بیشتر زرد می شود. اما پرواز میلی بوده و هست و ان شاء الله خواهد بود که همیشه تازه است. و گذر هیچ روزی، رنگ آن را حتی کمی کم رنگ تر نکرده!
(الان سی و پنج ساله ام. در انتهای سی و پنج...کی می روم؟!)

.....................

یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَىٰ رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیهِ

.....................

به جای آن که باغبان جان بقیه باشی، باغبان جان خودت باش؛ به جان خودت که برسی، باغبان هستی می شوی.
"علیرضا شیری"

......................


دل من غصه چرا؟!

آسمان را بنگر

که هنوز بعد صدها شب و روز

مثل آن روز نخست

گرم و آبی و پر از مهر، به ما می خندد!

دل من غصه چرا؟!

دل به غم دادن، از یأس ها سخن گفتن

کار آن هایی نیست که خدا را دارند

غم و اندوه،

اگر هم روزی، مثل باران بارید

یا دل شیشه ای ات،

از لب پنجره ی عشق،

زمین خورد و شکست

با نگاهت به خدا،

چتر شادی واکن

و بگو با دل خود،

که خدا هست، خدا هست...


.......................


اللهم وفقنا لما تحب و ترضی

.......................

اینجا اون خلوت گاه نیست.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان