جنگ+تکمله

شاید به نظرتون خنده دار بیاد یا اغراق

امااگه بگم وسط یه جنگم که باید خیلی دقیق براش تاکتیک بریزم(تعریف کنم؟ بچینم؟ تاکتیکو چی کار میکنن؟) بی راه نگفتم.

بعدا پستم کامل میشه...فعلا همین قدر وقت کردم.😀


اینم تکمله:

من الان با سه تا مسئله روبرو هستم:

  1. توان جسمیم کم شده و شدیدا محدودیت انرژی و حرکت دارم.
  2. تعداد بچه هام زیادتر شده و این یعنی سیستم پیچیده تر
  3. وقتم کم و زمان مخصوص به خودم و حریم شخصیم خیلی محدود شده

خب این سه تا مسئله باعث میشه که اولا من بدون تمرکز و فکر کافی هرطوری که هستم رفتار کنم. یعنی با عادات درونی شده م. ثانیا همه عادات من منطبق با معیارهای دینی و اخلاقی مورد قبولم نیست. پس در نتیجه خودم به خودم آشکار میشم و گاهی از خودم لجم میگیره یا حتی غمگین میشم.

 اون روز یه اتفاقی افتاد که خیلی غمگین شدم. یه کاری رو باید انجام میدادم اما یادم رفت.(میخواستم بنویسم چه کاری، ولی دیدم اولا موضوعیت نداره. ثانیا حق ندارم آبروی خودمو ببرم.) اولش بهانه آوردمو سعی کردم تقصیر این کوتاهی رو بندازم گردن همسر یا بچه ها. کاری که شاید خیلیامون انجام بدیم. بعد وقتی دقیقتر شدم، دیدم زمان هایی بود که میتونستم اون کار رو انجام بدم، امابا اولویت بندی اشتباه به خودم ضربه زدم. ضربه ای که واقعا کاری بود. خودم به خودم...

سوالی که همین الان موقع نوشتن پست به ذهنم اومد اینه که: من که وقت برلی خلوت کردن و چیدن اولویتهام و بررسی دقیقشون ندارم؛ چطور توی بحبوحه کارا مراقب اولویت بندی درست و اجرای اون باشم؟

موقع انجام امور اصلا نمیدونم اولویت الانم چی هست، چه برسه به این که به اجرای درست و به موقعش دقت کنم.


+سه روز طول کشید تا تونستم این پست رو بنویسم. معنی این اتفاق اینه که من واقعا دارم میجنگم! نه با هیچ کس دیگه. بلکه با عیب ها و کاستی های خودم!


+ هنوزم از اسنپ خوشم نمیاد. هیچ جوابی هم ندارم که به ترامپ بدم. همون طور که آقا نداشت.

۸ لایک:)
ان شاءالله اگه حق با شماست پیروز بشید.

فکر کنم حق با منه...

حالا مینویسم متوجه میشید ان شاءالله.

سلام
حتی حسادت پدر به فرزندش هم D: و یا برعکسش البته، میتونه مسبب این جنگ باشه /. 

سلام

جنگ با خودمون؟

شنگول العلما ۲۴ خرداد ۹۸ , ۱۱:۱۰
تنظیم کنید جنگ داخلی احسان بیشتر 
و جنگ خارجی احسان کمتر^_^ 

جنگ داخلیه. خیلی داخلی.


شما گفتید نزدیکی بیشتر احسان بیشتر
نزدیکترین فرد به ما خودمونیم. یعنی با خودمون باید بیشترین احسان رو داشته باشیم؟
احسان شیوه ابرازش ممکنه متفاوت باشه؟

ببینیم چه تاکتیکی رو اعمال میکنین

هنوز نمیدونم.

واقعا یکی از گره های ذهنیمه. با توانایی ای که دارم نیاز دارم سرعت زندگی کمتر بشه اما خب زندگی به حرف من گوش نمیده.

به سلامتی قدم نو رسیده مبارک!!

سلامت باشید. ممنونم

قاسم صفایی نژاد ۲۶ خرداد ۹۸ , ۰۸:۰۵
یه مفهومی اخیرا مطرح میشه به نام «خلوت گزینی». میگن در شرایط زندگی جدید که موبایل همه جا هست و ارتباطات دائما در زندگی جریان داره، آدم نیازمند خلوت گزینی هست، حالا برای یکی ۵ دقیقه در روز برای یکی بیشتر. اما خلوت گزینی رو از دست ندید. حتی این خلوت گزینی میتونه مناجات با پروردگار باشه.

خب الان شرایط یه جوریه که من حتی وسط نماز هم نمیتونم دقیقا اون خلوت گزینی رو پیاده کنم. گاهی پیش میاد و خیلی هم عمیق با خودم یا خدا صحبت میکنم ولی اونقدر نیست...البته همون مقدار کم هم برکت داره ولی باز هم نمیشه یه تحلیل کاربردی توی اون زمان داشته باشم.



صحبتِ جانانه ۲۶ خرداد ۹۸ , ۰۹:۱۶
کمک بگیر
برای کارهای خونه از کمک یک نفر خانم امین که پول بگیره و کار بکنه در ازاش،  کمک بگیر
در این شرایط شاید این کار خیلی خیر به دنبال داشته باشه
وقتت آزاد تر میشه و خلوت و زمان اختصاصی و وقت برای رسیدگی به خود و ....بیشتر میشه

اگر کمک باشه، کمک میگیرم ولی فقط یه بار پیش اومد که واقعا از مادرم درخواست کمک کردم. به غیر از من کسی کارای بچه ها رو میکنه بچه ها بهم میریزن. فاطمه بدتر عصبی میشه. درک کرده که من الان باید به نرگس هم برسم ولی واقعا براش فشار روانی داره.



صحبتِ جانانه ۲۶ خرداد ۹۸ , ۰۹:۱۷
چه ربطی به اسنپ داره؟


ضمن اینکه من نه ففط از اسنپ که از فروشگاه های زنجیره ای افق کوروش و جانبو و اینا هم بدم میاد

ولی از فرودگاه میخواستم بیام خونه، تاکسیها میگفتن50اسنپ میگفت 20
خیلی فرق داشت، نه؟

جریان اسنپ و اون آقای عابد رو نشنیدی؟

خواستم بگم این وسطه از خبرا هم مستفیض میشم. 
خواستم بگم بی اطلاع نیستم. 😀😀

دیدم گاهی آقایون هم با زیاد شدن بچه هاشون، مثلا دو تا شدنش، دچار بحران میشن.
برام سواله که پدر مادرای ما چی کار میکردن پس. بعضا پنج- شش -هشت و یا ده تا بچه داشتن.
ما خودمون پنج نفر بودیم و آخریمون وقتی به دنیا اومد که مادرم 29 سالش بود. 


تامین هزینه های بچه ها خب استرس داره. شاید از اون بابته. یه دلیل دیگه هم داره که خب توجه خانومشون حداقل تا مدتی بهشون کم میشه و ممکنه این باعث فشار روانی بشه.

خب اون زمان زندگیا ساده تر بود و فامیلا بهم نزدیکتر بودن. مضاف بر این که مادرا تحلیل میرفتن. زنایی که کمک نداشتن و توی شهر غریب بودن اگه ببینید متوجه میشید که چه قدر شکسته و تحلیل رفته هستن.

سلام و خدا قوت .... مساعی سرکارعالی در امر تحکیم مبانی خانه و خانواده و تربیت فرزندان صالح و اصلح مشکور و مقبول حق تعالی .... 
تاکتیک یا راه کنش ( در واقع بهترین راهکار و روش حرکت با کمترین هزینه برای رسیدن به هدف است)یا به عبارتی(استفاده مؤثر از منابع موجود و جزئیات اجرای استراتژیها است)
و قابل طراحی و تغییر است . وفقکم
با خواندن بخشی از مطلب بیاد این جمله فکاهی یک فیلم : " حیف که اسلام دست وبال مارا بسته" افتادم و ....:)
با آرزو و توصیه سرکارعالی به "صبر و حق" توفیقات سرکار را مسئلت دارم ...
وفقکم و ایانا

سلام 

خوب هستید؟
کدوم بخش؟!

ممنون از دعاتون!

واااای دقیقا سه و اندی سال پیش من رو تصویر کردی با دو تفاوت که یکی وجود آقاپسرته و دیگری... امان از دیگری که برام ویران‌کننده بود و نگم بهتره که حسِ بیان مشکلات خودم و مقایسه ایجاد نشه.
بودن آقاپسر خودش نعمت بزرگیه. بچه ۸ و ۹ ساله خودش حسابی دست کمکه و میتونه با کوچولویه بازی کنه و گاهی حتی نگهش داره. ولی خب از اون‌طرف هم طفلک خودش هم نیازهائی داره قطعا، به نظرم خوبه که تابستونه و دچار روتینِ مدرسه نیست که لطمه بیشتری بهش وارد کنه. البته دوران مدرسه هم مزایایی داشت. از همسرت بخواه مثلا تو پختن غذا و نظم خونه کمکت کنن، از پسرت هم. که البته میدونم میکنن. این دوتا برای من خیلی مهم بود تو اون گیر و دار تنظیم اوضاع، این دوتا از بی‌اهمیت‌ترین ولی اثرگذارترین‌ها حساب میشدن!!
میگن خانم‌ها حرف نمی زنن که راه‌حل بگیرن. چون خودشون راه‌حل‌ها رو بلدن. ولی خب من میگم.
من یادمه یه پست گذاشتی که کمک نگیری. کمک نگرفتن خوبه ولی وقتی که به بقیه صدمه نزنه. مشکلی که من داشتم این بود که از حجم شلختگی اوضاع عصبی میشدم و بعد به پسرک لطمه میخورد. من هیچ دست کمکی نداشتم که ازش کمک بخوام. ولی اگر داشتم از دریافت کمکش امتناع نمی کردم چون آرامش من معادل آرامش همه‌مون میشد. شاید کمک گرفتن، آشکار شدن مداومت برای خودت رو کمتر کنه ولی باتوجه به اثر مثبتی که رو تعاملاتت با خودت و با بقیه میذاره، ارزشش رو داره، خیلی هم ارزش داره.
من بارها خواستم کسی رو استخدام کنم فقط و فقط برای اینکه به زندگیم برسه. مثلا بیاد ناهار درست کنه و بره. یا جارو بزنه و بره. برای کار خونه کمک میخواستم چون شلوغی و بی‌نظمی اوضاع خونه خودش چند برابر عصبیم میکنه. نشد. کسی رو برای این شرایط پیدا نکردم. کسانی بودن که دستمزد فول‌تایم میخواستن که پرداختش برامون ممکن نبود، چند بار کسی رو گفتم فقط یه ساعت بیاد خونه‌مون بشینه که من فقط ناهار بپزم و بره! دیدم اینطوری نمیشه. نه کمکی بود و نه امکانات اقتصادی خاصی. این شد که به جاش تا چند ماه متوالی من فقط از بیرون ناهار خریدم! وااای چه روزگاری بود حالم از غذای بیرون به هم میخورد... آره خب گفتنش ساده است که یه برنامه بریز ولی من میدونم کار ساده‌ای نیست که شاید اصلا شدنی نیست. کلا اینها رو گفتم که بگم اولویتت الان نباید اصلاح خودت به هر قیمتی باشه! اصلاح خودت همیشه باید باشه، تو الآن بخوای نخواب تو پروسه رشد هستی :) 
از نظر من الآن چیزی که مهمترین اولویت رو داره آرامش تمام اعضای خانواده است.. آرامش نعمتیه که نباید هرگز از خانواده دریغ بشه.

خدا کمکت میکنه. در این شکی ندارم ^_:

من توی همون پستم گفتم که کمک رو رد نمیکنم اما تا جایی که بتونم درخواست کمک نمیکنم. اما اگه کسی برای کمک بیاد سمتم، نه نمیگم.


به خاطر شیر دادن غذای بیرون نمیتونم بخورم. اگه قرار باشه سیستم خانواده یا افرغدش صدمه ببینن که دیگه اون اصلاح نیست! خودخواهیه.

خدا خیلی کمک میکنه! کاملا واضح.

صحبتِ جانانه ۲۶ خرداد ۹۸ , ۱۲:۰۷
کارای بچه ها که قطعا زیاده
منظورم کارایی مثل آشپزی و شست و شو و...ایناست

ببین کارا داره انجام میشه. مسئله اولویت بندیه.

اگر من کمک هم بگیرم تا زمانی که سیستم ذهنی درستی برای خودم تعریف نکنم و اویت بندی درستی نداشته باشم بازم فایده نداره مثلا کمک میگیرم اما به جای نماز خوندن، میام نت...مثلا.
الان دنبال یه راه سریع برای تحلیل خودم میگردم.

مثلا اون روز دیدم نمازم خیلی داغون شده. همش حواسم پی کاراست. پیش خودم گفتم کیفیت نماز حضرت زهرا هم توی این دوران پایین میومده؟ اگه نمیومده چه کار میکردن برای بالا نگه داشتنش؟

آخ آخ من با همین شیر دادن به ناچار غذای بیرون میخوردم..
:((
اونم تو همون شش ماه اول.
آخی بچه‌م...راستش از جوابت قلبم درد گرفت...
بالاخره همین که ناهاری باشه که جور بشه خدا رو شکر... من نگفتم راهش اینه که بیرون غذا بگیری. داشتم از درد خودم میگفتم که بگم میدونم برنامه ریزی چقدر سخته. گفام که حالم هم از غذای بیرون به هم میخورد...داشتم میگفتم اگر هزینه‌ش برات مهم نیست کسی رو بگیر بیاد کمکت. من هزینه‌ش برام مسئله بود که این شد راهکارم
آره خدا کمک میکنه. بلاشک ^_^

مهم اینه که الان دو تا پسر باهوش و سالم داری! 

تاوانش تحمل همون روزای سخت بوده دیگه...
منم هزینه ش برام مهمه.
فهمیدم حرفتو ولی چون غذا مسئله مهمیه منم از درد خودم گفتم که اگه نتونم غذا درست کنم رسما گرسنه میمونم... :))

سید بشیر حسینی تو عصر جدید ی مثلت جالبی گفت که به دردم خورد
توهرلحظه
مهم ترین کار
به بهترین حالت
من ذهنم سریع مشغول کاری که میکنم میشه و اولویت فراموشم میشه اما به نظرم این مثلث خیلی کمک میکنه
تسبیحات حضرت زهرا
فاصله ی من با مادرم ۵ دقیقه ست مادرمم به شدت مشتاق کمک کردن به منه تو هر زمینه ای از نگه داشتن بچه تا نظافت خونه و ...اما شرایطی وجود داره که نمیتونم از این امتیاز به شدت ویژه استفاده کنم خیلی ام حرص میخورم براش اما این یعنی خدا خواسته که ما تو این شرایط دست و پنجه 
نرم کنیم:))
نظر منم اینه که آرامش مهم ترین مسئله ست یعنی مثلا اگر با فروختن مبلمان خونه  جا برای بازی بچه ها باز میشه و نظافت راحت تر میشه بفروش !

دغدغه من شناخت و درونی سازی مهمترین کاره. چون سرعت گذران زندگی اون قدر شده که من قدرت مراقبت دائمی در مورد رفتارم رو ندارم.

ببین یه مثال برات میزنم. 
مهمترین فرد زندگی من الان شوهرمه. حتی بیشتر از بچه هام. اما بچه ها بیشترین وقت رو از من میگیرن. این وقت گذرونی زیاد با بچه ها باعث میشه که گاهی این طور به نظر بیاد مهمترین فرد زندگیم بچه هامن. حتی برای خودم. نمیخوام شوهرم صدمه ببینه! چه طور توی بحبوحه کارا باید به خودم و اون نشون بدم که از چیز و همه کس توی خانواده مهمتره؟ همیشه که حرف کارساز نیست. همیشه که نمیشه فقط باب میل اون باشم! یا مثلا همون طور که من الان مادر سه تا بچه ام و خودمو در این حد مقتدر میدونم، اونم پدر سه تا بچه ست. باید بهش ثابت بشه که به عنوان پدر سه بچه مورد قبول و پذیرفته شده ست. اقتدار داره، مورد اعتماده. این خانواده اونم هست. گاهی موقع گیرو دار کارا باید حواسم باشه که انتخاب اولم شوهرم باشه اما حواسم پرت میشه. 
خب اینو من نمیخوام. فقط اون نباید به من امنیت بده. منم باید بهش اعتماد و امنیت بدم. اون مرد منه! باید سالم بمونه. هم روابطش هم جسمش هم روحش.
این فقط یه مثال بود. خودم هم این وسط هستم.

دقیقا آرامش بچه ها و شوهرم و خودم برام مهمترین مسئله ست.

شنگول العلما ۲۶ خرداد ۹۸ , ۱۳:۴۹
اگر بنا به نزدیکیه خدا از خود ما به ما نزدیکتره.
وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ
 و همانا ما انسان را آفریدهایم و هر چه را که نفسش او را وسوسه میکند میدانیم و ما از رگ گردن به او نزدیکتریم.
سوره ق آیه 16
پس احسان داخلی داخلی می شه مقدم داشتن حرف و خواسته خدا بر خواسته خود. ^_^ 

عالی عالی! خیلی عالی بود! واقعا لذت بردم از جوابتون. 

اون که بله...هر لحظه باید دنبال رضای خدا بود. اصلا اولویت بندی هم باید بر مبنای خواست خدا باشه. دغدغه من الان همینه.
اما توی لحظه های خاص و توی متن زندگی، خواست خدا کاملا واضح نیست. گاهی اوقات ما وقت داریم که برای درک خواست خدا و انتخاب درست دقیق فکر کنیم، اما توی متن زندگی گاهی اون وقت و آزادی فکر نیست. اون موقع چه طور باید بتونیم بفهمیم؟ خدا کمک میکنه ها ولی همه بار رو که بر نمیداره. منم باید یه حرکتی داشته باشم.

یکم به خودت فرصت بده هنوز بچت ۶ماهش نشده ۶ ماهه اول به خاطر شدت وابستگی نوزاد طبیعیه که به خودتم نرسی چه برسی به غیر
به همسرتم این نویدو بده که ۶ماه اول اینطوریه
به نظرم دوری این مدت باعث صمیمت بیشتر بعدش میشه

همسرم نویدونده شده قبلا. خیلی قدرت درک و پذیرشش نسبت به شرایط زیاده. دفعه سومشم هست خب.


صمیمیتمون مشکل نداره اما سطح رابطه اونقدریه که کمترین اشتباه تاوان زیادی داره. مثل این که یه ماشین با سرعت زیاد توی حرکت باشه یه انحراف کوچیک خیلی خطرناک میشه.
شوهرم مثال بود. کلیت مسائل رو در نظر بگیر.

سلام

ببخشید ناشناس نظر میذارم.
فکر کنم بیشتر از این که این جنگ برای شما بیرونی باشه درونیه.
و بازهم فکر می کنم اوضاع انقدرام که شما میگید به هم ریخته نیست. سخت هست قطعا اما به هم ریخته نه.

آدم وقتی فکر کنه خودش همه کاره است و همه چیز رو باید خودش جفت و جور کنه. همه چیییییز براش خیلیییییی سخت میشه. سخت تر از اون چیزی که در واقعیت هست.

یه خانمی می گفت زن خوب زن بی خیال است.
اما من میگم بدون اتکا به یک قدرت بزرگ نمیشه بی خیال بود.

لطفا امورتون رو بسپرید به خدا، کارایی که باید رو انجام بدید و بی خیال بشید. راحت راحت.

شما الان خودتون رو راننده ماشین زندگی می دونید. در صورتی که این طور نیست. شما راننده نیستید. شما سر نشین ماشین زندگی ای هستید که همه کاره اش خداست.
همسرتون قبل این که همسر شما باشه بنده خداست.
بجه ها بنده خدا هستن قبل این که فرزند شما باشن.

شما بیش از این که شرایطتون سخت باشه، نگران سختی های محتمل هستید.
نگران فشار روانی همسر، آقا پسر، خانوم کوچولو و...
بسپریدشون به خدا
رها کنید
به خدا بگید خدایا خودت امورم رو به عهده بگیر.
خدایا همه کاره تویی
خدای من و خانواده ام تویی




سلام

احتیاجی به عذرخواهی نیست. وقتی تیک ناشناس رو برنداشتم، یعنی این امکان وجود داره و من ناراحت نمیشم.

اصلا اوضاع بیرونی بهم ریخته نیست. کارای خونه روتین(با توجه به شرتیط البته) انجام میشه. روابط هم خوب داره پیش میره.
اما نباید رها کرد. نه خودم رو و نه خانواده رو.
کاملا درست متوجه اوضاع شدید.
درسته بدون اتکا به یه قدرت بزرگ نمیشه بی خیال بود.

من به خدا توکل دارم. ان شاءالله که این توکل هرروز هم بیشتر بشه. حال روحیم هم عالیه.یعنی در تعادل نسبی هستم. اما هیچ توکلی جای تعقل و مراقبت رو نمیگیره. همون طور که هیچ مراقبت و تخصصی هم جای توکل و توسل رو نمیگیره.

اگر منظورتون از نگرانی، اضطرابیه که من رو از تعادل خارج کرده باشه، نگرانی ندارم. ولی اگر منظورتون دغدغه ست، من فکر میگنم وقتی دغدغه مند باشم، خدا راهکار درست و اصولی رو رزق من میکنه و اولویت بندی درست رو بهم نشون میده. 
تا جوینده نباشیم، یابنده نخواهیم بود!

سلام مجدد
منظور مضمون این پاراگراف بود:
"ثانیا همه عادات من منطبق با معیارهای دینی و اخلاقی مورد قبولم نیست."
ضمنا"وجسارتا"، آقا جواب مناسبی برای ترامپ دادند و داشتند(تلویحی و عملی). این نشیندن و نگرفتن پیام کتبی و ژاپن را محترم تر و قابل اعتناءتر از آمریکا دانستن در عرف دیپلماسی معناپیدا میکند.
وفقکم
یاحق

علیکم السلام.

معنی این جواب عملی و تلویحی رو هم میفرمودید عالی میشد!

در مورد جمله م باید بگم اینجا برعکسه. خودم دستم رو برای اسلامی بودن بستم. 
تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
سیب، پیله، پیچک و....همه منم. منی سی و سه ساله و در آرزوی پرواز...
پرواز...
همه رویاها، همه خواسته ها، در گذر ایام رنگ می بازد. همچون آگهی های نیازمندی های یک روزنامه پوسیده که هرروز بیشتر و بیشتر زرد می شود. اما پرواز میلی بوده و هست و ان شاء الله خواهد بود که همیشه تازه است. و گذر هیچ روزی، رنگ آن را حتی کمی کم رنگ تر نکرده!
(الان سی و پنج ساله ام. در انتهای سی و پنج...کی می روم؟!)

.....................

یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَىٰ رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیهِ

.....................

به جای آن که باغبان جان بقیه باشی، باغبان جان خودت باش؛ به جان خودت که برسی، باغبان هستی می شوی.
"علیرضا شیری"

......................


دل من غصه چرا؟!

آسمان را بنگر

که هنوز بعد صدها شب و روز

مثل آن روز نخست

گرم و آبی و پر از مهر، به ما می خندد!

دل من غصه چرا؟!

دل به غم دادن، از یأس ها سخن گفتن

کار آن هایی نیست که خدا را دارند

غم و اندوه،

اگر هم روزی، مثل باران بارید

یا دل شیشه ای ات،

از لب پنجره ی عشق،

زمین خورد و شکست

با نگاهت به خدا،

چتر شادی واکن

و بگو با دل خود،

که خدا هست، خدا هست...


.......................


اللهم وفقنا لما تحب و ترضی

.......................

اینجا اون خلوت گاه نیست.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان