گریه و کبد

زندگی اگر آسان بود با گریه آغاز نمی شد....

لقد خلقنا الانسان فی کبد


جالبه که "کبد" دو معنی داره. یکی همین سختی و مشقت که ماها میشناسیم. یکی هم راستی و راست قامتی(ایستادن روی دوپا).

چرا به جای "کبد" کلمه دیگه ای نیست؟ کلمه ای که هر دوی این دوتا معنی رو شامل نشه...


۹ لایک:)
سلام

چه قدر جالب
معنی "کبد" رو به این شکل نشنیده بودم.

سلام

برای منم جالب بود. معنی معروفش همون سختی و مشقت هست. بیشتر مفسرین هم همین معنی معروف رو قبول دارن ولی برام جالب بود که چرا خدا از این کلمه استفاده کرده...

سلام علیکم
چه بگوییم غیر این که حتماً بهترین کلمه همین «کبد» بوده است. البته در مورد معنای دوم، بزرگواری تعبیر «نهایت تعادل و توازن» را داشت. البته من نه شخصاً علمی در این مورد دارم و نه مرجع عمومی معتبری برای تأیید این تعبیر. اما به‌نظر می‌رسد این تعبیر هم با آیه‌ی 4 سوره‌ی «التّین» (لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم) تا حدی سازگار است.

علیکم السلام

عیدتون مبارک.
خب نمیشه فقط در مورد انسان این تعبیر رو به کار برد. چون بقیه موجودات هم به تبع انسان باید در تعادل باشن. شاید تاکید روی انسان به خاطر همین تبعیت باشه...نمیدونم...
میدونید؛ مسلمابهترین کلمه کبد بوده ولی چرا؟ تا جایی که عقلمون قد میدهباید بهچراش هم فکر کنیم. ساده نباید گذشت. قرآن هزار بطن داره و هر بطنش هم هزار بطن دیگه در خودش داره.ما به اندازه عقلمونباید درش تدبر و تفکرکنیم. 
جالبه. احسن تقویم در کنار کبد اومده... بهترین شکل ممکن در کنار سختی و مشقت و راستی و راست قامتی....


آشنای بی نشان ۰۹ فروردين ۹۸ , ۱۴:۲۱
اولش که متن رو خوندم فکر کردم میخواید همین سختی رو به کار ببرید که دیدم خودتون در ادامه به راست قامتی اشاره کردید
معنی ای که خیلی کم از کلمه کبد به کار میره

خب...؟

آشنای بی نشان ۱۰ فروردين ۹۸ , ۱۷:۰۱
:)
همین دیگه خواستم بگم انقدر معنی سختی به کار رفته که هنوز پستتون رو نخونده ناخودآگاه گفتم بازم یکی دیگه میخواد معنی سختی رو به کار ببره که بعد از خوندن پست دیدم به راست قامتی اشاره کردید
برام جالب بود صرفا
همین

تقریبا همه مفسرین همون معنی سختی و مشقت رو قبول دارن. درست هم هست. 

شاید منظور اینه که اگر بخوایم راست قامت(معنی استعاری) و استوار باشیم، حتما در سختی خواهیم افتاد.

عید شما هم مبارک!
البته منظورم این نبود که معنای اول (سختی و مشقت) را نباید در نظر گرفت. هر دو معنا را باید لحاظ کرد، فقط در مورد معنای دوم آن نکته را نقل کردم. درست است که شاید این تعبیر مختص انسان نباشد، اما ارتباط این آیه را با آیات پیش و پس از آن باید بررسی کرد.
در مورد تفکر در معانی قرآن که کاملاً صحیح می‌فرمایید. من تنها پاسخی را که می‌دانستم قطعاً صحیح است عرض کردم، به‌ویژه که متأسفانه حتی سعیم در کسب علم در این موضوع بسیار ناچیز بوده است (اگر هم ناچیز نبود، تا آن هزار بطن و ... راه بسیار بود).
سپاس بابت توضیحات خوب شما.

بله. عید شما هم مبارک!(فهمیدم)

اشتباه نشه. من کلی توضیح دادم. فقط توی جواب کامنت شما یه بستری ایجاد شد که بتونم فکرام رو بروز بدم. وگرنه متوجه فرمایشاتتون شدم. استفاده هم کردم. خوشحال هم شدم.
منم نتونستم زیاد غور کنم. متاسفانه شرایط طوری شد که باید فقط از خدا بخوام خودش علم قرآن رو به قلبم بریزه یا این که شرایطم رو عوض کنه تا بتونم به تحصیل علم قرآن بپردازم....

سپاسگزارم. شما که در پاسخ اول لطف کرده بودید و عید را تبریک گفته بودید. منظورتان از «فهمیدم»، کاربرد علامت تعجب بود؟ (عطف به نظرات ذیل یکی از آخرین مطالب وبلاگ «ن و القلم ...»؟) من واقعاً با منظور خاصی به‌کار نبردم. من هم معمولاً در انتهای جملات مربوط به تبریک، یا آرزو و دعا از علامت تعجب استفاده می‌کنم. البته از آن‌جا که چند مرتبه سوء‌تعبیر پیش آمده، اخیراً گاهی که احتمال برداشت‌های نادرست می‌دهم، از آن استفاده نمی‌کنم.
باز هم سپاس بابت توضیحات و ابراز لطفتان.

بله و حتی اینم فهمیدم که عامدانه نبوده علامت تعجب؛ یعنی برای کنایه نبوده. ولی خب برام جالب بود. 

خواهش میکنم!

بسیار خوب!

...

بسم الله الرحمن الرحیم

لقد خلقنا الانسان «فی» کبد. نفرمودن «مع» کبد؛ «مِن» کبد و الفاظ دیگه. فرمودن «فی» کبد. انگار که کبد یه ظرفه و انسان داخل این ظرف خلق شده.
حالا سوال پیش اومد که ما یه دونه فی احسن تقویم هم درباره ی خلقت انسان داریم. یعنی «کبد» همون «احسن تقویم»ه؟ لفظ «احسن» یعنی افضل. یعنی بهتر از این نمی شد که بشه. واقعاً بهتر از این نمی شد که بشه؟ 
آخه ماها وقتی این آیه رو می خونیم، انگار یه غصه ای میاد تو دلمون. انگار ناخودآگاه پیش خودمون حس می کنیم که توی سختی هستیم. انگار یه بار منفی پشتش حس می کنیم و می گردیم دنبال این که یه دلیل و توجیهی پیدا کنیم تا بشه این بار منفی رو کم کرد. چیه این کبد که بهتر از این نمی شد انسان رو خلق کرد؟ چیه این احسن تقویم که باید قند تو دلمون آب بشه ازش؟

بیاین یه کم آیات بالاترشو بخونیم:
لا اقسم بهذا البلد. و انت حل بهذا البلد. و والد و ما ولد...
این «و والد و ما ولد» که بعدش بلافاصله «فی کبد» اومد یه کلیده که شاید بهش باهاش اون کبدی که اتفاقا احسن تقویم هم هست رو لمس کرد.
فرمودن مراد از «و والد و ما ولد» حضرت ابراهیم خلیل الرحمان و پسرشونه. بریم سراغ قرآن ببینیم ابراهیم و پسرش چی کار کردن که خدا بهشون قسم می خوره و یهویی بعد قسم می فرماد «لقد خلقنا الانسان فی کبد»؟
بیایم محضر سوره صافات. طرفای آیات 102 به بعدش این جوریه:
فبشّرناه بغلام حلیم. فلمّا بلغ معه السعی قال یا بنیّ انّی اری فی المنام انّی اذبحک. فانظر ماذا تری؟ قال: یا ابت افعل ما تؤمر. ستجدنی ان شاءالله مع الصابیرین.
فبما اسلما و تلّه للجبین؛ و نادیناه ان یا ابراهیم! قد صدّقت الرؤیا! انّا کذلک نجزی المحسنین.
من با این جاش کار دارم:
ان هذا لهو البلاء المبین. و فدیناه بذبح عظیم.
اینه... حالا به این پدر و پسر که می رسه، می فرماد «لقد خلقنا الانسان فی کبد». ما خلقت این آدمیزاد رو حسابی انداختیم توی کبد. یه کبدی که احسن تقویمه. که حسابی کیف کنیم با این کبد و اونم کیف کنه باهامون...

می دونین کبدی که کیف کنیم باهاش چیه؟
بیاین طرفای آیه 75 همین سوره ی صافات. فرمودن:
لقد نادانا نوح. فلنعم المجیبون. و نجّیناه و اهله من الکرب العظیم. و جعلنا ذریّته هم الباقین. و ترکنا علیه فی الآخرین.
تو رو خدا ببینین! این نوحِ عزیزِ ما رو یه «کرب»ِ عظیمی احاطه کرده بود. ما نجاتش دادیم از این کرب و کرب رو ترک کردیم برای دیگرانی که بعد از نوح خواهند آمد.

حالا دوباره بیاین سراغ آیه ی 104 صافات:
و نادیناه أن یا ابراهیم! قد صدّقت الرؤیا ...... ان هذا لهو البلاء المبین. و فدیناه بذبح عظیم. و ترکنا علیه فی الآخرین.
این ابراهیمِ عزیزِ ما رو یه «بلا»ی مبین احاطه کرده بود. ما نجاتش دادیم. یه ذبح عظیم براش فرستادیم و نجاتش دادیم از بلایی که بهش مبتلا شده بود. بلا رو گرفتیم و ترکش کردیم برای دیگرانی که بعد از ابراهیم میان.

تو رو خدا می بینین چی شد؟
نوح گرفتار کرب بود.
ابراهیم گرفتار بلا بود.
کربِ نوح رو گرفت. بلای ابراهیم رو هم گرفت. اومد جفتشونو زد به هم؛ شد «کرب و بلا». جفتشو با هم یه جا داد به اباعبدالله الحسین (ع). گفت بیا حسین جانم! بیا بگیر... بیا این احسن تقویم تقدیم شما! لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم. بفرما «کربلا»! بفرما!

آدمیزاد «توی» (فی) کربلا خلق می شه خانوم! :) 
هر لحظه برامون کربلاست. شب توی کربلاییم. روز توی کربلاییم. بیدار می شیم کربلا. می خوابیم کربلا. کربلا کربلا... کل ارض کربلا. و انسان کربلایی دارد و عاشورایی...

بریم کیف کنیم که توی کرب و بلا خلق شدیم. کیف کنیم که توی کبد خلق شدیم. فخر ماست که توی کبد خلق شدیم. اصلا احسن تقویم همینه. چی بهتر از این؟ غم و غصه و فشار و سختی چیه؟ سر تا پای کبد پر از قشنگیه. اول تا آخرش لذته. اللهم لک الحمد حمدالشاکرین لک علی مصابهم. الحمدلله علی عظیم رزیّتی...

چه قشنگ!

چه روز قشنگی چه کامنت قشنگی!
کاش خانوم صحبت جانانه هم این کامتتو ببینن.
اینو یه پست جدا منتشر میکنم.

هر لحظه برامون کربلاست....

سلام
ببخشین که یه کم دیر شد. البنه چیز خاصی بلد نبودم که بخوام درباره ش بگم. همین چند خطی که توی کامنت قبلی نوشتم رو خدا به دلم انداخت :)

سلام

کجایید شما؟
من ازتون خبر ندارم.


روزتون مبارک؟!!؟

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
سیب، پیله، پیچک و....همه منم. منی سی و سه ساله و در آرزوی پرواز...
پرواز...
همه رویاها، همه خواسته ها، در گذر ایام رنگ می بازد. همچون آگهی های نیازمندی های یک روزنامه پوسیده که هرروز بیشتر و بیشتر زرد می شود. اما پرواز میلی بوده و هست و ان شاء الله خواهد بود که همیشه تازه است. و گذر هیچ روزی، رنگ آن را حتی کمی کم رنگ تر نکرده!
(الان سی و پنج ساله ام. در انتهای سی و پنج...کی می روم؟!)

.....................

یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَىٰ رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیهِ

.....................

به جای آن که باغبان جان بقیه باشی، باغبان جان خودت باش؛ به جان خودت که برسی، باغبان هستی می شوی.
"علیرضا شیری"

......................


دل من غصه چرا؟!

آسمان را بنگر

که هنوز بعد صدها شب و روز

مثل آن روز نخست

گرم و آبی و پر از مهر، به ما می خندد!

دل من غصه چرا؟!

دل به غم دادن، از یأس ها سخن گفتن

کار آن هایی نیست که خدا را دارند

غم و اندوه،

اگر هم روزی، مثل باران بارید

یا دل شیشه ای ات،

از لب پنجره ی عشق،

زمین خورد و شکست

با نگاهت به خدا،

چتر شادی واکن

و بگو با دل خود،

که خدا هست، خدا هست...


.......................


اللهم وفقنا لما تحب و ترضی

.......................

اینجا اون خلوت گاه نیست.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان