غصه

إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا فَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ﴿۱۳﴾

سوره احقاف


خدایا تو رو رب نمیدونم یا استقامتم کمه...نمیدونم...ولی غصه دارم.


هر کدومش هست، خودت درستش کن. من بلد نیستم...

۹ لایک:)
سلام
اینجور مواقع اگر دوست مومنی دارید به دیدارش برید یا باهاش تماس بگیرید...
گاهی آدم نیاز داره از نور دیگران کمی خودش رو روشن کنه...

یا حتی به حرم امام زاده ای که حس مثبت تریی بهش دارید برید...
کمی خلوت کنید...

من اینجور مواقع میرم سر مزار شهدای گمنام و در زاویه ای مینشینم که هم مزار اونها جلوم باشه هم رو به قبله باشم... به هیچی فکر نمیکنم...
یه جورایی خلاء...
خیلی حالم بهتر میهشه


سلام علیکم

دوست مومن خودشون تماس گرفتن.
درسته. 
بیشتر از غصه و ابراز ناراحتی شخصیم دلم میخواست در مورد آیه حرف بزنم.
اگر غصه هام مداومت داره یا صبر و استقامتم کمه(کمه) یا تدابیر خدا رو برای تربیت خودم قبول ندارم و اعتمادم به خدا کمه.( که اونم کمه)


من نمیتونم راحت خلوت کنم. بچه کوچیک نه برای خودش حریم قائله نه برای مادرش. و نمیتونم به خاطر شرایطم راحت از خونه بیرون برم. فکر کنم یکم شرایطم با شما فرق داره. باید صبرم زیادتر بشه.

یا برای دوست خود کامنتی بگذارید!

...یا یه پست بنویسید که دوستان خوبتون خبردار بشن از حالتون تا براتون دعا کنن.

دلتان بی‌غصه باد، تا تنها غصه خود خدا را در آن داشته باشید

ان شاءالله.

غصه م دنیایی بود. از ضعفمه. ولی خود خدا رفعش کرد. همون فرداش رفع شد.

به زودی لذت بر رنج غالب میشه :) فاستقم کما امرت:)
با کامنت جناب ن. ا خیلی موافقم.

میشه گفت تقریبا فقط دوستای مجازیم برام موندن. آخه من خیلی جابجایی شهر به شهر داشتم. نشد که تماس مستقیم با دوستام داشته باشم. وقتی هم فقط تلفنی صحبت کنی، خب یواش یواش ارتباط سطحی میشه. نمیشه درد دل کنی.

 به اضافه این که اطرافیانم خیلی به من تکیه دارن. نمیتونم از غصه هام راحت براشون بگم. کمک میگیرم ولی اگر از غصه هام بگم خیلی بهم میریزن. دلم نمیاد ناراحتشون کنم.
از طرفی هم به خاطر بچه کوچیک و شرایط جسمیم خیلی بند خونه شدم. تنها چاره بالا بردن صبرمه. باید خود خدا کمکم کنه.

یَا فَارِجَ الْهَمِّ، وَ کَاشِفَ الْغَمِّ، یَا رَحْمَانَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ وَ رَحِیمَهُمَا، صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ افْرُجْ هَمِّی، وَ اکْشِفْ غَمِّی...



قبلا برای بزرگواری دیگه هم مطرح کردم
غصه یا سختی ای که در حد وسع انسان باشه جزو مقدرات هر انسانه... باید باشه... فعلا اسمش رو میذاریم "غصه هایی که خدا برای ما تعیین کرده" بعدا خواهیم فهمید این خدا هم از خودِ ما جدا نبوده...
اما اون غصه ها و سختی هایی که بیش از وسع ما هست میاد در آستانه "طاقت" انسان...
این سختی و غصه، تحملش خیلی سختتره...
اما این غصه رو خدا برای شخص مقدر نکرده بود بلکه خود شخص به سمتش رفته... حالا یا به لحاظ مثبت رفته به سمتش یا به لحاط منفی...
مثبتش میشه به جان خریدن مشقات تقرب و تعالی... شخص میدونه بخواد تقرب بیشتری طلب کنه سختی ها از محدوده وسع فراتر میرن... و با آستانه طاقتش میرسن... و مسئله درد به صورت جدی مطرح میشه...
منفی اش هم اینه که شخص داره یه جاهایی خلاف تکوین پیش میره... هر چی جلوتر میشه چون نظام تکوین هی داره پسش میزنه سختی ها و نا آرامی هاش بیشتر میشه...
و البته گاهی هم سختی های ما در حد وسع هست اما اوهامی موجب میشن که اون سختی ها رو بیش از حد وسع ببینیم و به اصطلاح ناله هامون بیش از سختی هامون باشه که البته اینم خطر ناکه... اگر مداومت داشته باشیم بر این روش، گویا روایت داریم که به سختی بیشتری مبتلا خواهیم شد...
میخوام بگم میشه احتمال دیگه ای هم داد و اون اینکه نه صبرتون برای الان کمتر از چیزی که بایدباشه هست... و نه اعتمادتون برای الان کمتر از حدی که باید باشه... بلکه ممکنه به مرور افکار  و القائاتی براتون پیش اومده باشه (خطوه) که کمی تیره کرده باشه شما رو... و شده باشه عامل غصه... برای همین گفتم به سمت نوری برید...

سلام

منظورتون از افکارو القائات حساسیت های بیجاست؟

نه... یعنی نمیدونم...
اما میدونم سختی هایی که آدم به صورت ناخودآگاه اون سختی ها رو به عنوان یک مزاحم یا امری عبث ببینه بسیار زمینه ساز هست برای خطوات شیطان

خطوات همچین چیز عجیب و غریبی نیستن... اکثر ماها در طول روز در معرضشون هستیم...
سختی ها کلا بستر مناسبی هستن برای خطوات شیطان...
شاید جای این حرف اینجا نبوده و ربطی به مطلب شما نداشته... اما خب بحث به اینجا کشید

نه اتفاقا حرفاتون خوبه.


ببینید بعضی اوقات مشکلات یا حتی غصه هایی پیش میاد که نمیدونم میشه ازشون گذشت و به قول معروف بیخیالشون شد یا نه. 
بعضی اوقات نسبت به بعضی چیزا انعطاف نشون میدم بعدش میبینم اگر محکم بودم اون مسئله بزرگ نمیشد یا بعضی اوقات حساسیت به خرج میدم و بعدها میگم میشد بیخیال باشم. 
همین میشد و نمیشد ها هم خودش برام غصه میاره چون میشه گفت یه جور حسرت در پی ش هست. بعضی اوقات هم سردرگمی. چون نمیفهمم چه کار باید میکردم حساستر میشدم یا سهل گیرتر...
غصه اون شبم نتیجه یکی از همین سردرگمی ها بود.

در عمل دقیقا اون خطوات شیطان و بهم ریختن تعادل برام خیلی سخته. چون به روابطم صدمه میزنه. کنترلم رو رفتارم کمتر میشه، صبرم به مسائل و مشکلات کمتر میشه. خب این تغیرات درونی نمود بیرونی هم داره دیگه. من الان باید بتونم ثباتم رو حفظ کنم.  

چقدر نفس، پیچیده هست...

خب الان چه کار باید کرد؟!

آخ آخ این بند خونه شدن، این تنهایی و غربت اسارت‌گونه چقدر سخته و احتمالا چقدر ماجور. ان‌شالله خدا از فضل خودش بی نیازت میکنه. اما صبور باش میگذرن این روزگار تلخ‌.
عزیزم خواستی بیا هر از چندی فقط حرف بزنیم :)

خدا از فضل خودش بی نیازم کرده.

برای دوستی شماها رو دارم. واقعا دوستای خوبی هستید. 
برای خریدام یا اینترنتی میخرم یا هر وقت بخوام همسرم یا پسرم برام انجام میدن. 
کتاب یا نوشته ای هم بخوام یا کلاسی بخوام برم غیر حضوری ثبت نام میکنم.

اصلا اونجوری تنهایی و غربت اسارت گونه نیست. توی این سال هایی هه توی خونه بودم تنها اتفاقی که افتاد این بود که سر کار نرفتم که اونم من نبودم که دنیا رو از دست دادم. دنیا من رو از دست داد.

میام. 

خیلی فکر کردم که چه جوابی باید به شما بدم...
چند بار اومدم بگم "نمیدونم" منتها صبر کردم
تا اینکه یه نکته ای به ذهنم رسید... به نظرم توجه به این نکته شاید مفید واقع بشه...
ما یه سر در گمی مثبت داریم و یه سردرگمی منفی...
وقتی در مواجه با سختی ها و مسائل پیرامونمون "وجه مون" به سمت درستی باشه شاید دقیقا تشخیص ندیم الان چه واکنشی باید داشته باشیم و حتی واکنش اشتباه نشون بدیم... اما چون وجه مون به سمت درستی هست با هر خطایی که مرتکب میشیم یه نوری و یه شفافیتی برامون حاصل میشه... شبیه آزمون و خطا... و به تدریج به جایی میرسیم که شرایطمون رو خیلی بهتر میشناسیم و میفهمیم باید چکار کنیم و حتی بالاتر... می فهمیم اتفاق بعدی قاعدتا باید از چه جنسی باشه...

اما اگر در مواجهه با مسائل و مشکلات "وجه مون" به سمت نور نباشه سردرگمی همیشگی خواهیم داشت... حتی اگه یه جاهایی هم درست واکنش نشون بدیم، شانسی بوده...
مثل اون جک که رفتن دیوونه ها رو تست کنن... پرسیدن دو ضربدر دو چند میشه... یکی گفت : 72 اون بعدی گفت : شنبه
سومی گفت میشه 4
گفتن از کجا فهمیدی؟ گفت 72 رو از شنبه کم کردم شد 4

حالا باید پرسید چطور در برخوردمون با مشکلات، "وجه مون" به سمت نور باشه؟
تمام خطوات شیطان برای وقتی هست که وجه انسان به سمت نور نباشه در مواجهه با مشکلات... , و اساسا خود رو به سوی نور داشتن رجم شیاطین رو در دل خودش داره...

چه جوری تشخیص بدیم که وجه مون به سمت نوره؟


یعنی باید به خطوات شیطان بی توجه باشیم؟ 

مسئه من الان تشخیص خطوه ست. از کجا بفهمیم این افکار جزو خطواته؟
معمولا وقتی از موقعیت فاصله میگیرم متوجهش میشم.

بله برای ماها اغلب بعد از اینکه فاصله میگیریم خطوه بودن مشخص میشه...
البته راه تشخیصِ زودتر هم داره...

توی نظرات قبل عرض کردم... وقتی در ذهن ما ، مسئله ای که پیش اومده مزاحم و عبث جلوه کنه یعنی نحوه مواجهه مون با اون واقعه درست نیست... یعنی پشت به نوریم...
اینجا خطوات شروع میشه... 
یه قدری توضیح اینکه چطور خطوه بودن افکار رو تشخیص بدیم سخته 
چون تشخیصش فقط با نور وجودی هست نه با متر و فرمولهای نظری...

چون مسئله نیت درش دخیله... مسئله صدق و درون درش دخیله... نمیشه دقیق آدرس جزئی داد...

اما اگر پیشامد ها رو عبث ندونیم (قلبا باور داشته باشیم) و حتی متوجه حکمتش هم نشیم وجه مون به سمت نوره... اینجا باز هم ممکنه در واکنش خطا کنیم... اما این خطاها بالا برنده هست... نه سقوط دهنده... اینجاها اسم جبار حق تجلی میکنه...

با جمله های میانی نظرتون یاد این آیه افتادم: قد افلح من زکیها



مثل همون داستانی که به ادیسون نسبت میدن که هزار تا فلز رو برای لامپ رشته ای امتحان کرد. وقتی بهش گفتن هزار بار ازمایشت شکست خورده گفت: نه. من متوجه شدم هزار تا فلز هست که به درد لامپ رشته ای نمیخوره.

منظورتون از اسم جبار، بسیار جبران کننده هست؟
یعنی خدا عقب موندنمون بر اثر اون خطا رو جبران میکنه؟
اگه منظورتون این باشه، اینو دقیقا دیدم. 

آمین...

:)

ممنونم.

بله
بسیار جبران کننده...
انسان گرفتار حدودی مثل ما هیچ وقت نمی تونه از خطا مبرا باشه... اما اگر وجه اش رو به سمت نور بگیره خدا از طریق همون خطاها به سمت نور هدایتش میکنه... و وقتی به نور رسه حتی غیر معصوم هم میتونه به درجه ای برسه که دچار خطا و گناه نشه (به لحاظ شرعی)

منظورم ازدقیقا دیدم: همونه که خطاها هم جبران میشن. 


این آیه منظورم بود: فَأُوْلئِکَ یبَدِّلُ اللَّهُ سَیئاتِهِمْ حَسَناتٍ‌

واقعا توی زندگی عملی دیدم که وقتی وجه مون به سمت خدا باشه(همون توبه و انابه بعد از خطا) اشتباهاتمون هم برامون خیر و خوبی داره و وقتی از حیرانی درک حقیقت بیرون میایم، برکت پیدا میکنه اون درک و بینش درست.


ممنون از حوصله تون. واقعاحالم بهتره. حالا میفهمم چرا استغفار رفع غم میکنه...



الحمدلله...
برای همینه که معصوم میفرمایند من از اینکه اینهمه آدم به جهنم میرن در شگفتم... چون راه بهشت بسیار هموارتر هست (نقل به مضمون)

درسته. 

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
سیب، پیله، پیچک و....همه منم. منی سی و سه ساله و در آرزوی پرواز...
پرواز...
همه رویاها، همه خواسته ها، در گذر ایام رنگ می بازد. همچون آگهی های نیازمندی های یک روزنامه پوسیده که هرروز بیشتر و بیشتر زرد می شود. اما پرواز میلی بوده و هست و ان شاء الله خواهد بود که همیشه تازه است. و گذر هیچ روزی، رنگ آن را حتی کمی کم رنگ تر نکرده!
(الان سی و پنج ساله ام. در انتهای سی و پنج...کی می روم؟!)

.....................

یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَىٰ رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیهِ

.....................

به جای آن که باغبان جان بقیه باشی، باغبان جان خودت باش؛ به جان خودت که برسی، باغبان هستی می شوی.
"علیرضا شیری"

......................


دل من غصه چرا؟!

آسمان را بنگر

که هنوز بعد صدها شب و روز

مثل آن روز نخست

گرم و آبی و پر از مهر، به ما می خندد!

دل من غصه چرا؟!

دل به غم دادن، از یأس ها سخن گفتن

کار آن هایی نیست که خدا را دارند

غم و اندوه،

اگر هم روزی، مثل باران بارید

یا دل شیشه ای ات،

از لب پنجره ی عشق،

زمین خورد و شکست

با نگاهت به خدا،

چتر شادی واکن

و بگو با دل خود،

که خدا هست، خدا هست...


.......................


اللهم وفقنا لما تحب و ترضی

.......................

اینجا اون خلوت گاه نیست.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان