زهد فاطمی

من به چی دنیا رغبت دارم که باید ازش بگذرم یا به نداشتنش صبر کنم؟

۳ لایک:)
صحبتِ جانانه ۲۰ بهمن ۹۷ , ۱۳:۱۵
به همسر و فرزند و خانواده و خیلی چیزا

نمیدونم...باسد در موقعیت خودمو بسنجم ولی به نظرم به همسر و فرزند و خانواده وابستگی دنیایی ندارم...


فکر میکنم عزت توی دنیا برام مهمه...

خورشید ‌‌‌‌ ۲۰ بهمن ۹۷ , ۱۵:۵۷
آرامش

آرامش مال این دنیاست؟

عرض تسلیت
التماس دعا دارم

ممنون.

سلامت باشید.
شما محرم حضرت زهرا هستید.
رسمه داماد مادر زن رو توی قبر میذاره...جای شما توی تشییع جنازه مادر ما خیلی خالی بوده....😢

سلام
رغبت آدم به چیزایی هست که بابتشون آدم سر نماز حواسش پرت میشه

سلام

من فقط یاد کارای خونه میفتم. ضبط و ربط زندگی و بچه ها. یه جورایی سر نماز اولویت بندی میکنم کارامو.
راستش کارای خونه رو با افت و خیز برای خدا انجام میدم. حالا بازم دقت میکنم...

رهرو چقدر دقت قشنگی بود توی کامنتش. نه؟

+ ممنون که دعا میکنید

اوهوم.خیلی نظر خوبی بود.

محتاجیم به دعا. چشم دعا میکنم..

پس به ترتیب همین اولویت شما رغبت و تعلق دارید.
این رو بر اساس تجربه شخصیم گفتم.

و خداروشکر وضع شما خیلی بهتر از منه
مثلا امروز موقع نماز وقتی بچه دخترخالم تسبیحمو برداشت و من حواسم رفت که نکنه گم بشه، یعنی به این تسبیح تعلق دارم.
با تعلقات سر نماز رفتن مثل با کفش نماز خوندنه.
آدم سر نماز که در محضر خدا حاضر میشه باید «فاخلع نعلیک» داشته باشه. یعنی رها کنه تعلقاتش رو.

کاش رو به قبله وایستیم سر نماز.
رو به یک جهت. دائم قلبمون سر نماز قبله اش عوض نشه

امیدوارم گفتن این نکات ایجاد شبهه و سوال نکنه

هومممم...باید بیشتر دقت کنم...باید به کیفیت نمازم دقت کنم...



صحبتِ جانانه ۲۱ بهمن ۹۷ , ۰۱:۱۸
نظر دوستمون رهرو خیلی قابل تأمل بود

خب اگر اینقدر منقطع باشی که خوش بحالته رفیق، یعنی بالاهای عرفان همین جور مقامات هست

نه اون جوری منقطع نیستم...

باید دقت کنم...پیدا میشه حتما...
دوست داشتن هست ها ولی میتونم بیخیالش بشم...اما اون عزتی که الان گفتم...بعضی اوقات من رو از تعادل خارج میکنه...
اون بده...از یه جایی به بعد نمیتونم بیخیالش بشم...بهم میریزم...

صحبتِ جانانه ۲۱ بهمن ۹۷ , ۰۶:۳۹
عزت یعنی منیت؟
یعنی خود را بزرگ دیدن:؟
این که نیست یه وقت؟


چطور میشه بیخیال شد

نمیدونم خودمو بزرگ میبینم یا نه اما دلم میخواد بهم احترام بذارن. حالا نه احترام خاصی ها. وقتی کسی بهم بی احترامی میکنه ما مثلا متلک میندازه یا بی محبتی میکنه بهم میریزم. دلم میخواد از این قضیه رها بشم. 

نمیدونم...اون روز داشتم فکر میکردم روزی حضرت امیر علیه السلام هم از عزت کم بوده. به خاطر همین حتی وقتی ایشون خلیفه هم بودن خیلی وقتا بهشون بی احترامی می شده. یا مثلا بعد از رحلت حضرت رسول صل الله علیه و آله و سلم حتی باهاشون سلام و علیک هم نمیکردن. یا مثلا بعد از شهادتشون هم تا مدتها بالای منبر سبشون گفته میشده...حضرت چه کار میکردن. دلشون نمیشکسته مثلا وقتی سلام نمیدادن بهشون؟


الان پسرم داشت صبحونه میخورد، وسط نماز بودم. فقط نون و مربا خورد. نه کره دوست داره، نه خامه، نه پنیر، نه عسل،...اون وقت سر نماز من ناراحتش بودم. 

صحبتِ جانانه ۲۱ بهمن ۹۷ , ۰۷:۴۱
اینی که شما میگی عزت نیست اصلا
خدا فرموده مه عزت دست خودش و رسول و مومنینه
اینبی احترامی کردن و ادیت کردن ها برای خود رسول و حضرت زهرا و بقیه معصومین هم بوده ولی عزتشون کم نبوده! عزت نفس اونا و کرامت نفس اونا پابرجا بوده منتهی دیگران به قدر شعور خودشون مصاحب می شدن باهاشون

حالا اینی که به شما احترام استانداردی که تعریف کردی نذارند و ناراحت بشی از اون جنس نیست که با اون مقایسه ش کنی، شما بهت بر می خوره کسی کوچیک بشماره شما و شان شما رو و...

نمی دونم. شاید اسمشو اشتباه میگم.


خب حالا چه کار باید کرد؟

در زبان عربی به زمینی که داخلش بیل فرو نمیره و زمین سختی هست میگن ارض عزاز. یعنی زمین سخت نفوذناپذیر
بر عکس ذلت که معنی نفوذپذیری داره

معنی دیگه عزیز هم به معنی تفوق و برتری داشتن نسبت به دیگران هست و کسی که غلبه داره و مغلوب و مقهور نمیشه

کسی که نسبت به دشمن و شیطان و ... نفوذناپذیره عزیزه

در مورد مثالی که شما کفتید منم زود بهم برمی خوره و اتفاقا یکی چندوقت پیش یه ناسزای آبدار گفت و منم گفتم چه بی ادبی!
اصلا انتظار نداشتم

ولی مگه من کیم که انتظار نداشته باشم

 اون فرد برش حرجی نیس ون جاهله و نمی دونه با این حرف به خودش صدمه زد نه من و باید آدم دلش به حالش بسوزه و دعاش کنه بفهمه نباید با زبانش این همه به خودش ظلم کنه

راستش من واقعا دلم میگیره...

دیشب به همسرم میگفتم انگار خیلی از این بی احترامی ها دسیسه شیطونه که باعث بشه من برای همچین چیزایی فکر و احساسم رو هزینه کنم. اما نمیدونم چه جور به اون سختی برسم. توی یه حدی رسیدم...مثلا نظر دیگرون در موردم برام مهم نیست اما بی احترامی هنوز منو بهم میریزه.

موقع بی احترامی و این جور موارد به نظرم باید به طرف جواب داد حتی کم
یا بهش گفت این حرف شما بی احترامی و ناراحت کننده بود.

این طوری هم برای خودمون بهتره و هم طرف مقابل می فهمه که کارش رو تکرار نکنه

میگم به بعضیاشون ولی بهم ریختگی درونیمو باید بتونم کنترل کنم.

چاره اش خوندن سوره انشراح هست.
چهل مرتبه هم باشه خیلی بهتره
شرح صدر میده به آدم

هااا!این شد راهکار عملی.

خیلییی ممنون

صحبتِ جانانه ۲۲ بهمن ۹۷ , ۰۱:۰۹
خودمم دوست دارم بدونم چکار باید کرد در این موارد

گفتن سوره انشراح بخونید.

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
سیب، پیله، پیچک و....همه منم. منی سی و سه ساله و در آرزوی پرواز...
پرواز...
همه رویاها، همه خواسته ها، در گذر ایام رنگ می بازد. همچون آگهی های نیازمندی های یک روزنامه پوسیده که هرروز بیشتر و بیشتر زرد می شود. اما پرواز میلی بوده و هست و ان شاء الله خواهد بود که همیشه تازه است. و گذر هیچ روزی، رنگ آن را حتی کمی کم رنگ تر نکرده!
(الان سی و پنج ساله ام. در انتهای سی و پنج...کی می روم؟!)

.....................

یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَىٰ رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیهِ

.....................

به جای آن که باغبان جان بقیه باشی، باغبان جان خودت باش؛ به جان خودت که برسی، باغبان هستی می شوی.
"علیرضا شیری"

......................


دل من غصه چرا؟!

آسمان را بنگر

که هنوز بعد صدها شب و روز

مثل آن روز نخست

گرم و آبی و پر از مهر، به ما می خندد!

دل من غصه چرا؟!

دل به غم دادن، از یأس ها سخن گفتن

کار آن هایی نیست که خدا را دارند

غم و اندوه،

اگر هم روزی، مثل باران بارید

یا دل شیشه ای ات،

از لب پنجره ی عشق،

زمین خورد و شکست

با نگاهت به خدا،

چتر شادی واکن

و بگو با دل خود،

که خدا هست، خدا هست...


.......................


اللهم وفقنا لما تحب و ترضی

.......................

اینجا اون خلوت گاه نیست.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان