خوب ها، بدها

قضاوت های بر مبنای احساس بدون شک خطاپذیرند. برای کمتر شدن احتمال خطا باید محاسبه کرد. ستونی خوب ها و ستونی بدها.

چه برای خودمان و چه برای عزیزانمان. گاهی ما به خاطر احساساتمان در قضاوت در مورد عملکرد خود یا عزیزانمان دچار خطاهای بزرگی می شویم. که وقتی از خود یا عزیزمان دور می شویم متوجه خطا بودن آن قضاوت و احساس تابع آن می شویم.

ستونی ساخته ام از خوبی ها و ستونی ساخته ام از بدی ها؛ برای خودم و روابطم. نیاز به محاسبه عملکرد فعلی خودم و عزیزانم دارم.


التماس دعا.


پ.ن: پست را طور دیگری نوشته بودم. هم پاک شد و هم...اسلام دستم را بسته است!

۴ لایک:)
اول بگم که آنلاینم 
خوب حالا بخونم متنو 

:)

خوب من فکر کنم ستون روابط بدانم خییییییلی طولانی باشه 
اسلام دستتو بسته؟ 🤔

آخه صاحابش راضی نیست اینجا زیاد در موردش بنویسم.

ببین احساست ممکنه با قضاوت منطقیت فاصله داشته باشه. اول باید محاسبه کرد.

نتیجه ی پست رو در خط اول آوردین؟ :)

برای شما که خوبه. 

توی بند اول یه گزاره رو ارائه دادم و توی بند دوم و سوم اونو توضیح دادم و وضعیت خودم رو در مرحله عمل به این گزاره نشون دادم. ابتدای راهم.

قضاوت کارِ ما نیست!

نه اون قضاوت.

موضع گیری احساسی نسبت به افراد.منظورم از قضاوت این بود.

من از این جمله که "من قضاوت نمی‌کنم" یا "نباید قضاوت کنیم" بسیار بسیار بسیار تعجب می‌کنم! نمیفهممش :)

اشکال املایی: جمله‌ی اول، احساس.
اشکال نگارشی: تیتر، بعد از ویرگول فاصله :)

بذار نگاه کنم.کلا متنم مالیده شد به در و دیوار.فقط چون میدونستم بعداً در کار نیست همون نوشتم که همینقدرم برسه به نت.


بلدیا!

نه نه هیچ کس نتیجه رو قبل از طرح مقدمات قبول نمیکنه :)

هاااا شما الان دارید ازم اشکال نگارشی می گیرید؟

گفتم که...این جوری ننوشتم اولش این پست رو. جور دیگه ای بود. یه جورایی حالت داستانی. ولی حذف شد قبل از انتشار. بعد دیدم اگه ننویسم کلا ممکنه همینقدرم نتونم بگم. برای همین این جوری شکسته بسته تحویلون دادم.
مفهمم. درست میگید.باید قدم به قدم مخاطب رو همراه کرد برای انتقال مفاهیم. درست می فرمایید.

خب من بضاعتم در حد گفتن بود نه قبولوندن. :)

اگه می پذیری دیگه چرا توجیه میاری تهش؟ :|

توجیه؟!

مگه دارم مواخذه میشم؟!
دلیل این طور نوشتنو عرض کردم.

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
سیب، پیله، پیچک و....همه منم. منی سی و سه ساله و در آرزوی پرواز...
پرواز...
همه رویاها، همه خواسته ها، در گذر ایام رنگ می بازد. همچون آگهی های نیازمندی های یک روزنامه پوسیده که هرروز بیشتر و بیشتر زرد می شود. اما پرواز میلی بوده و هست و ان شاء الله خواهد بود که همیشه تازه است. و گذر هیچ روزی، رنگ آن را حتی کمی کم رنگ تر نکرده!
(الان سی و پنج ساله ام. در انتهای سی و پنج...کی می روم؟!)

.....................

یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَىٰ رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیهِ

.....................

به جای آن که باغبان جان بقیه باشی، باغبان جان خودت باش؛ به جان خودت که برسی، باغبان هستی می شوی.
"علیرضا شیری"

......................


دل من غصه چرا؟!

آسمان را بنگر

که هنوز بعد صدها شب و روز

مثل آن روز نخست

گرم و آبی و پر از مهر، به ما می خندد!

دل من غصه چرا؟!

دل به غم دادن، از یأس ها سخن گفتن

کار آن هایی نیست که خدا را دارند

غم و اندوه،

اگر هم روزی، مثل باران بارید

یا دل شیشه ای ات،

از لب پنجره ی عشق،

زمین خورد و شکست

با نگاهت به خدا،

چتر شادی واکن

و بگو با دل خود،

که خدا هست، خدا هست...


.......................


اللهم وفقنا لما تحب و ترضی

.......................

اینجا اون خلوت گاه نیست.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان