چالش نامه ای به گذشته

بخوام برای نامه م عنوان بذارم اینه:

غیر از تو در این خانه سخن سازی هست...

 

 

سلام
راستش خیلی فکر کردم ولی چیز خاصی ندارم که به گذشته م بگم...
نه که اشتباه نکردم ها ولی به نظرم تا زمانی که جا برای جبران هست خطا در انسان معمولی عادیه. 
فقط میتونم بگم: بر عکس اون چیزی که از اول بهت میگفتن تو خیلی خوبی! لازم نیست کار خاصی بکنی. خودت باش! نه لازمه بیشتر سکوت کنی و نه لازمه بیشتر حرف بزنی. نه لازمه قویتر باشی. همین که هستی عالیه!
اگر هیچ کدوم از اشتباهاتی که انجام دادی رو انجام نمیدادی هم، جایی بالاتر از اینجا نبودی.
فقط نمازهاتو جدی بگیر. به خاطر برخوردای اطرافیان اونها رو کم و کوتاه انجام نده. فقط همین. 
برنامه ریزی زندگی رو تو انجام نمیدی. کس دیگه انجام میده. پس اون خودش بلده تو رو کجا بذاره و به چه سمت ببره. فقط نترس و هر زمان لازم بود رها کن.
کس دیگه ست که سیرت میکنه. کس دیگه ست که تو رو میپوشونه. کس دیگه ست که بهت راه نشون میده. تو فقط قدم بردار.
مطمئنننن باش آخرش خوبه. افت و خیز هست ولی آخرش خوبه‌. همه ترس هات و نگرانی هات رو بذار کنار. هیچی جز خودش ارزش نداره. هرچی رو از دست بدی، بهت بر میگردونه.
آرام باش! 
 و دوستت دارم.

دوستت دارم...

دوستت دارم...

 

 

این نامه به دعوت وبلاگ سکوت نوشته شد. و از دوستان بزرگوار که خواننده هستن دعوت میکنم که جدای نوشتن نامه حواسشون باشه امروز، دیروز فرداست!

۳ نظر ۱۲ لایک:)
سیب، پیله، پیچک و....همه منم. منی سی و سه ساله و در آرزوی پرواز...
پرواز...
همه رویاها، همه خواسته ها، در گذر ایام رنگ می بازد. همچون آگهی های نیازمندی های یک روزنامه پوسیده که هرروز بیشتر و بیشتر زرد می شود. اما پرواز میلی بوده و هست و ان شاء الله خواهد بود که همیشه تازه است. و گذر هیچ روزی، رنگ آن را حتی کمی کم رنگ تر نکرده!
(الان سی و پنج ساله ام. در انتهای سی و پنج...کی می روم؟!)

.....................

یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَىٰ رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیهِ

.....................

به جای آن که باغبان جان بقیه باشی، باغبان جان خودت باش؛ به جان خودت که برسی، باغبان هستی می شوی.
"علیرضا شیری"

......................


دل من غصه چرا؟!

آسمان را بنگر

که هنوز بعد صدها شب و روز

مثل آن روز نخست

گرم و آبی و پر از مهر، به ما می خندد!

دل من غصه چرا؟!

دل به غم دادن، از یأس ها سخن گفتن

کار آن هایی نیست که خدا را دارند

غم و اندوه،

اگر هم روزی، مثل باران بارید

یا دل شیشه ای ات،

از لب پنجره ی عشق،

زمین خورد و شکست

با نگاهت به خدا،

چتر شادی واکن

و بگو با دل خود،

که خدا هست، خدا هست...


.......................


اللهم وفقنا لما تحب و ترضی

.......................

اینجا اون خلوت گاه نیست.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان