نمیدونم این نامه واقعا صحت داره یا نه ولی متن جالبه...

نامه ی مادرشهیدمدافع حرم به سردار سلیمانی

سردار سلیمانی برگرد......

 این جماعت امنیت نمیخواهند ، آرامش زیر دلشان زده ، سردار از سوریه برگرد و مدافعان حرم را هم با خودت بیاور !!!

 بگذار در کرمانشاه و همدان و تهران با آنها بجنگیم ، مگر کودک سوری گناه کرده که تاوان حفظ امنیت ایران را بدهد ، آنهم امنیت جاده چالوس _کرج ، که در روز شهادت امام صادق زدند و رقصیدند.

 بگذار ناله کودکان ایرانی هم بلند شود ، مگر خون آنها رنگین تر از خون کودکان یمن است. سردار سلیمانی برگرد!!!!

 بگذار جنگ شود ، برجام اصلا برای جنگ است. بگذار موشکهای آمریکایی آرامش تهران را بهم زنند و در زیر آوار زنانی را که در بغلشان  سگ خانگی خوابیده از زیر آوار بیرون آورند . بگذار مردم ایران در صف طولانی یک قرص نان بایستند . این جماعت فقط تلگرام میخواهند. آزادی میخواهند. استادیوم آزادی مختلط میخواهند!!!!

 سردار سلیمانی برگرد.......

 بگذار جنگ وارد خاک ایران شود. تا جوانانی که میگویند نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران بروند از ایران دفاع کنند. چرا فقط سپاه بسیج وارتش باید خون بدهند. بگذار آقا زاده ها هم کشته بدهند. بگذار جوانی که شعار میدهد رضاخان روحت شاد، روحش شاد شود.

 سردار سلیمانی برگرد.....

امنیت زیاد هم خوب نیست. اصلا هر چیزی زیادش خوب نیست. قدرش را نمیدانند. بگذار صدای هواپیمای جنگی آرامش تهران را بهم بزند. بگذار دختران بزک کرده و بی حجاب دنبال پناهگاه باشند و فرصت آرایش و پیرایش نداشته باشند. بگذار جنگ شود تا مرد از نامرد جدا شود!!!!

 سردار سلیمانی برگرد......

 نمایندگان مجلس در خوابند ، دست و گردنشان از چادر که نماد عصمت حضرت زهرا(س) است درد گرفته! فقط روزی که داعش به مجلس حمله کرد بیدار شدند، بگذار از خواب گران برخیزند. سردار سلیمانی برگرد ، امنیت برای این جماعت مهم نیست. این نمایندگان قدرت میخواهند و ثروت. صندلی مجلس برایشان شیرین است. بگذار از زیر آوار مجلس بیرونشان بیاوریم. بگذار برجام جلوی موشکهای اسراییل بگیرد ، اگر میتواند !!!!!!

  امنیت زیاد شده ، دزدان بیت المال با خیال راحت دزدی می کنند. مؤسسه مالی و اعتباری بنام امام معصوم میزنند و ربا میدهند و ربا میخورند. بگذار آرامش آنها بهم بخورد. بگذار پولهای حرامی که با افزایش سکه و دلار جمع شد خرج آواربرداری شود. !!!! 

 سردار سلیمانی برگرد. .......

۳ نظر ۸ لایک:)
سیب، پیله، پیچک و....همه منم. منی سی و سه ساله و در آرزوی پرواز...
پرواز...
همه رویاها، همه خواسته ها، در گذر ایام رنگ می بازد. همچون آگهی های نیازمندی های یک روزنامه پوسیده که هرروز بیشتر و بیشتر زرد می شود. اما پرواز میلی بوده و هست و ان شاء الله خواهد بود که همیشه تازه است. و گذر هیچ روزی، رنگ آن را حتی کمی کم رنگ تر نکرده!
(الان سی و پنج ساله ام. در انتهای سی و پنج...کی می روم؟!)

.....................

یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَىٰ رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیهِ

.....................

به جای آن که باغبان جان بقیه باشی، باغبان جان خودت باش؛ به جان خودت که برسی، باغبان هستی می شوی.
"علیرضا شیری"

......................


دل من غصه چرا؟!

آسمان را بنگر

که هنوز بعد صدها شب و روز

مثل آن روز نخست

گرم و آبی و پر از مهر، به ما می خندد!

دل من غصه چرا؟!

دل به غم دادن، از یأس ها سخن گفتن

کار آن هایی نیست که خدا را دارند

غم و اندوه،

اگر هم روزی، مثل باران بارید

یا دل شیشه ای ات،

از لب پنجره ی عشق،

زمین خورد و شکست

با نگاهت به خدا،

چتر شادی واکن

و بگو با دل خود،

که خدا هست، خدا هست...


.......................


اللهم وفقنا لما تحب و ترضی

.......................

اینجا اون خلوت گاه نیست.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان