مهمان ما
از یه شهر دوری اومده بود خونمون. هر بار میاد کلی با هم حرف میزنیم.
اونجایی که هست غریبه. تنهایی و غربت و کار سنگین شوهرش خیلی بهش فشار میاره.
داشت حرف میزد. وسط حرفاش یه نکته ای گفت که همش توی ذهنمه.
گفت: « ما مذهبیا خیلی از امام زمان دوریم. خیلی ازش غفلت میکنیم. همش دغدغه های الکی داریم. امام نه تنها بین غیر مذهبیا بلکه بین ماها هم مهجوره. حتی بینمون اونایی که دغدغه های معنوی هم دارن بازم از امام غافلن. دغدغه کار فرهنگی، دغدغه رشد اجتماعی و دینی، دغدغه رشد معنوی، یاحتی جهاد... این باعث میشه کارامون برکت نداشته باشه. برای این که کارمون رو به خاطر دل اماممون انجام نمیدیم. ارتباظاتمون بر مبنای رضایت اماممون نیست. موقع حتی انتقال دغدغه هامون یا سعی در رشد همدیگه، حواسمون نیست که امام دارن ما رو میبینن...»
حرفاش همش توی گوشمه: توی ارتباطاتمون حواسمون باشه امام دارن ما رو میبینن! پدری که هست و دلسوزه و ما رو میبینه. و برای تربیت ما دلسوزترینه.
خیلی این فکر دامنه داره....
+دو هفته دیگه نفر پنجم خانواده ما، نرگس خانوم، بهمون اضافه میشه. نمیدونم تا اون موقع بتونم پستی بذارم یا نه.برای همین همین جا میگم.
حلال کنید! اگر بدی،یا کوتاهی ای بوده. اگر چیزی گفته شده که حق نبوده یا اگه دلخوری ای دارید....عمره دیگه...معلوم نیست چی پیش بیاد.