یه سوال

کسی میدونه اگر حضرت یونس علیه السلام از قومش جدا نمیشد چه اتفاقی برای خودش و قومش میفتاد؟

واقعا سوال دارم اما میشه گفت تقریبا حتی نمیدونم کجا دنبال جوابم بگردم.

۲ لایک:)
آقای مهربان ۲۹ دی ۹۸ , ۰۳:۵۷

سلام

دونستنش چه فایده ای داره؟  :)))

 

مثلا فک کنید عذاب نازل میشد

سلام

اگه میموند عذاب نازل میشد؟!

حضرت یونس علیه السلام در واقع در موقعیت انتخاب بین رتن و موندن بین قوم خودش، رفتن رو انتخاب کرد.
خصلت موقعیت انتخاب اینه که هر موضعگیری و انتخابی داده هاو آورده هایی با خودش داره که اگر صرفه داشته باشه برامون، ما اون موضع رو انتخاب میکنیم. 
توی ذکر یونسیه  حضرت یونس میگن ظلمت نفسی. یعنی موضعگیری مقابل براشون داده و آورده بیشتری داشته و ایشون مزایای اون انتخاب دیگه رو وقتی متوجه شدن، فهمیدن که اگر صبر میکردن، مزایای بیشتری رو به دست میاوردن.
میخوام بدونم اون مزایای بیشتر چی بوده و برای این سوالم هم انگیزه های شخصی قوی دارم.


در ضمن اگر حضرت یونس علیه السلام به قومشون رحم میکردن و به کفر اونها صبر میکردن، به طریق اولی خدا به قوم یونس پیامبر رحم میکرد. پس با موندن حضرت یونس علیه السلام بین قوم خودشون عذاب نازل نمیشده!

سلام

به نظرم نجات پیدا می‌کرد. مثل پیامبرهای دیگه که از قون خودشون جدا نشدن اما به خدا پناه بردن و خدا نجاتشون داد.

سلام

خود حضرت یونس نجات پیدا میکرد؟

آقای مهربان ۲۹ دی ۹۸ , ۰۷:۱۵

شما که میدونید پس چرا دیگه میپرسید؟ :))))

(گفته بودم مثلا )

نه نمیدونم.

سوالم اینه: موندن حضرت یونس چه مزایای بیشتری داشته؟

دختـرِ بی بی ۲۹ دی ۹۸ , ۰۷:۳۹

سلام سخنرانی هایی که دیروز گوش دادم یه اشاره کوتاه به این قضیه داشت...

میگفت یکی از برکات مومن یکی از امنیت هایی که ایجاد میکنه برای دیگرانه میگفت وقتی یک مومن در جمعی حضور داشته باشه از بعضی بلاها ایمن میشن

و اشاره کرد اگر زمین بدون امام میموند قطعا از هم میپاشید

کتابی که هم که میخوندم و داستان حضرت ادریس بود همینو گفته بود .میگفت اگر حضرت ادریس از قومش جدا نمیشد اون خشکسالی و بلا بهشون نازل نمیشد

حتی نوشته بود خدای مهربان هم به ادریس میگفتند برگرد و براشون دعا کن و وقتی حضرت قبول نمیکنند خداوند هم ذره ای از گرسنگی و عذاب قومش رو بهشون میچشونه و وقتی بی تاب میشه میفرماید تو سه روز تحمل برات سخته بعد چطور انتظار داری قومت 20سال تحمل کنند و هنوز هم عذاب بشن؟

ودرنهایت ادریس برمیگرده و دعا میکنه


سلام

آره اولیاء خدا وزنه های قومشون هستن. 
این قوم گاهی خانواده ست...گاهی فامیله...
گاهی محله....
هر کدوم یهجوری
بعدشم بعضی از اولیاءخدا ناشناسن...یعنی متوجه نمیشی که اون فرد ولی خداست.

سلام

من فکر میکنم این سوال یه مقداری خدشه بهش وارده...

به شما خورده نمیگیرمهااا...

ببینید

امام حسین علیه سلام قبل از رفتن به سمت کوفه رفتن بر سر مزار پیغمبر...

جدشون رو دیدن... (میترسم لفظ مکاشفه بیارم و به امام بی حرمتی کرده باشم)

به پیامبر عرض کردن: مرا در این دنیا حاجتی نیست... همین الان مرا با خود ببر...

پیامبر به امام فرمودن: تو را در بهشت مقامیست که جز با شهادت بدان نائل نخواهی شد...

اگر امام حسین همون سر مزار پیغمبر رخت می بستن چی میشد؟

این سوال، سوال دقیقی نیست...

باید پرسید اینکه امام حسین شهادت رو انتخاب کردن چه حکمتی داشته...

در مورد حضرت یونس هم همینه...

حکمت انتخابشون چی بوده؟

حضرت یونس در مرتبه وجودی خودشون درست ترین تصمیم رو گرفتن... جفایی هم به امتشون نکردن...

تصمیمشون موجب شد در قبض بیفتن... اون قبض رتبه شون رو برد بالاتر...

در رتبه بالاتر وقتی به قبل نگاه کردن به خدا عرض کردن : ظلمت نفسی...

اینکه در روایتی داریم : حسنات الابرار، سیئات المقربین

تاکیدش روی رتبه وجودی هست...

رتبه هر نبی و ولی ای با سعه وجودی امتش ربطهایی داره...

مثلا چرا برای شیعیان هنوز باید ولی فقیه زعامت کنه؟

چرا امام زمان خودشون نباشن؟

بین طلب و سعه امت و مرتبه ی زعیمشون ربطهاست...

 

لذا من نمی تونم برای سوال شما جوابی بدم... مثل این میمونه که بگم من اگر رشته هنر رو انتخاب نمی کردم چه رشته ای رو انتخاب میکردم؟

آنچه در عالم واقع میشه یکی هست... واحد هست... و بر اساس حکمته...

و آنچه واقع نمیشه متکثر هست... شاید نشه بحث دقیقی روش انجام داد..

اما دوست دارم تاکید کنم که بین ولی و نبی هر امت و جامعه ای با اون سعه و طلب اون جامعه ربطهاست....

اگر روی این دقیق نشیم و لطیف نشیم در تحلیل رفتار صاحبان عصمت و اولیای الهی دچار ذهن گرایی میشیم...


 

تاکید میکنم که اینا همه تحلیل منه و ممکنه برخطا باشم...

پس اصل تصمیم حضرت یونس بد نبود و غیر از این نمیشد تصمیم گرفت ولی در خلال مسیر برگشت دوباره به سمت قومشون درست بوده.



وقتی طلبش در امت نباشه ولی یا نبی ای بالاتر از طلب امت بهش نمیدن...

گاهی خدا با وقایعی هم سعه ولی امت رو افزایش میده هم طلب امت رو بالاتر میبره...

بین این دو تا هم ربط هست...

یعنی اگر ولی یا نبی بر اساس یک قبضی (ظلمت نفسی) به تونبه و استغاثه نشست و سعه بیشتری پیدا کرد... یعنی همون قبض (قهر کردن پیامبر) برای جامعه هم بوده... اونها هم با این قبض و بعدش پشیمانی، مستعد طلبی بالاتر شدن...

رابطه طرفینی هست...

منافاتی با عصمت نداره...

یعنی اگر یه نفر که خوبه، خوب تر بشه اطرافیان اون آدم خوب هم رشد میکنن؟

بله

هم قهرشون درست بوده

هم انی کنت من الظالمینشون درست بوده...

هم برگشتشون...

همه برای عروج خودش و قومش بوده...

قومش برای رشد هم به قهرش نیاز داشتن هم به برگشتش...

 

پاسخ دومتون هم درسته

اما اونطرفش هم هست... اگر طلب قومی تعالی پیدا کنه خدا سعه ولی شون رو هم بیشتر میکنه...

 

یعنی اگر قومشون زودتر از قهر درست میشدن قهر هم اتفاق نمیفتاد؟ و اون رشد بدون قهر یونس پیامبر علیه السلام به قوم و ولی قوم داده میشد؟


ما چی باید از حضرت یونس و داستانشون یاد بگیریم؟ الکی که توی قرآن نیومده!

سوال خیلی سختیه...

اینکه پرسیدید باید چی یاد بگیریم...

ممکنه برای هر انسانی فرق کنه... 

 

باز هم نظر شخصی منه:

قوم یونس علیه سلام به جایی رسیده بود که باید قفلشون با قهر اون نبی باز میشد...

و قهر، خود اون نبی رو هم وارد قبض شدید کرد...

درسی که باید گرفت رو هر کسی توی شرایطش خودش باید بهش برسه...

اگر توی شرایطش هستید... بهش فکر کنید... توسل کنید... حتما میفهمید

 

تصورشوبکنید ایشون اون هممممههه سختی های هم روحی و هم جسمی تحمل کردن تا اون قفل باز بشه!


بی توسل روزا شب نمیشه...

حداقل خودشون

حداکثر خود ایشون به همراه بخشی یا همه قوم

هوم.

آره شاید راه طولانی تر نجات بخش تر باشه.

یاد این افتادم که پیغمبر به خودشون سخت میگرفتن تا امت اصلاح بشن...

طوری که خداوند فرمودن داری خودتو میکشی... نکن...

 

 

پیغمبر ما سوای این حرفا بودن. 

این حرفا برای انبیائی مثل حضرت یونسه حضرت محمدصل الله علیهو آله و سلم فراتر از این بحثا بودن.


+یعنی ما هم اگه نسبت به یه سری آدم احساس مسئولیت کنیم و بخوایم رشد کنن، و اگر شیعه پیامبرمون باشیم، باید خیلی به خودمون سخت بگیریم ودلسوز اونها باشیم؟

نظر قبلی تون که گفتید ایشون خیلی سختی کشیدن منو یاد مصائب همه پیامبران و بخصوص پیامبر خودمون انداخت...

اینکه فرمودن هیچ پیغمبری مثل من اذیت نشد...

یا اونجا که خدا در قرآن خطاب به پیغمبر میفرمایند : تو داری خودت رو میکشی...

منظور خاصی نداشتم...

فقط خطور ذهنی ام رو نوشتم...

واقعا اینکه میفرمایند در قیامت هر کسی خودشه و کتاب وجودی خودش... و میگن اقراء کتابک...

در اتفاقات و تصمیمات جزئی زندگیمون هم دقیقا قیامت برپا میشه...

زیاد برام پیش اومده که در معرض تصمیماتی قرار میگرفتم که با وجود اینکه دیگرانی بودن که میخواستن کمک کنن اما به واقع کاری از دست کسی بر نمی اومد و من خودم باید انتخاب میکردم...

قشنگ حس میکردم مراتبی از آیه:

یوم یفر المرء من اخی و امه وابیه و صاحبته و بنی... رو دارم لمس میکنم...

بعضی تصمیمات و شرایط مثل قبایی هست که خدا مخصوصِ مخصوص برای خود ما بریده و فقط به تن خودمون میره...

باید بریم توی نقش خودمون...

ان شا الله که خیره...

نگران نباشید! متوجه منظورتون شدم.


دقیقا در موضعی هستم که کاملا حق دارم و میتونم و قدرتش رو هم دارم که حقم رو بگیرم...امااگر این کار رو بکنم بقیه به سختی میفتن...
دارم فکر میکنم اگر مدارا کنم، رشد میکنن؟!

دعا کنید.

صحبتِ جانانه ۲۹ دی ۹۸ , ۱۸:۴۸

تتا

✔ دوره تفسیر تسنیم ویژه بانوان در دفتر آیت الله جوادی آملی🔻

🔸از 17 دی ماه به مدت یک ترم 5 ماهه 

🔹تهران، خیابان مجاهدین اسلام، نرسیده به میدان شهدا 

🔸تماس با شماره 33503573

@

ممنونم!

ان شاءالله در دنیا و آخرت برکت سمت تو باشه و زندگی پر برکتی داشته باشی!

صحبتِ جانانه ۲۹ دی ۹۸ , ۱۸:۴۹

برای جواب سوالت

💙😊

صحبتِ جانانه ۳۰ دی ۹۸ , ۰۹:۱۶

تشکر از تشکرت

میدونم وقت نمی‌کنی بری

ولی اگر کسی رو به نیابت از خودفرستادی مدیونش کن بهت درس بده

 

سیب، پیله، پیچک و....همه منم. منی سی و سه ساله و در آرزوی پرواز...
پرواز...
همه رویاها، همه خواسته ها، در گذر ایام رنگ می بازد. همچون آگهی های نیازمندی های یک روزنامه پوسیده که هرروز بیشتر و بیشتر زرد می شود. اما پرواز میلی بوده و هست و ان شاء الله خواهد بود که همیشه تازه است. و گذر هیچ روزی، رنگ آن را حتی کمی کم رنگ تر نکرده!
(الان سی و پنج ساله ام. در انتهای سی و پنج...کی می روم؟!)

.....................

یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَىٰ رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیهِ

.....................

به جای آن که باغبان جان بقیه باشی، باغبان جان خودت باش؛ به جان خودت که برسی، باغبان هستی می شوی.
"علیرضا شیری"

......................


دل من غصه چرا؟!

آسمان را بنگر

که هنوز بعد صدها شب و روز

مثل آن روز نخست

گرم و آبی و پر از مهر، به ما می خندد!

دل من غصه چرا؟!

دل به غم دادن، از یأس ها سخن گفتن

کار آن هایی نیست که خدا را دارند

غم و اندوه،

اگر هم روزی، مثل باران بارید

یا دل شیشه ای ات،

از لب پنجره ی عشق،

زمین خورد و شکست

با نگاهت به خدا،

چتر شادی واکن

و بگو با دل خود،

که خدا هست، خدا هست...


.......................


اللهم وفقنا لما تحب و ترضی

.......................

اینجا اون خلوت گاه نیست.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان