تغییرات ناخواسته

زندگی ادوار مختلفی دارد. و این ادوار هر زمانی در حال تغییرند. گاهی تغییراتی خواسته و گاهی ناخواسته...
شاید این تغییری است ناخواسته همراه با درسی بزرگ.
درس بزرگ من برای این تغییر این بود که بایددد به امور شخصی خود با اقتدار بیشتری رسیدگی کنم. هرچند به خاطر درگیری ها و مشغله های زندگی و سرعت تغییرات ناخواسته، اموری از قبیل لذت ها و تمایلات شخصی و یا استعداد های خود را فراموش کرده باشم. 
دوست دارم بگردم و رفتار هایی که مرا با خود دوست می گرداند، دوباره پیدا کنم...

ان شاء الله دور جدیدی در راه است...
التماس دعا

۴ لایک:)
حالا اسمتو چرا عوض کردی ؟ اینجوری که دوستان نمیشناسنت 

  دوست که در بند اسم نیست

دوست اونه که منو بو بکشهههه...😀😀😀
بلهههه...

الان پس من که از همه زودتر پیداتون کردم یعنی شامه‌م از همه تیزتره یا دوست‌ترم؟ 😎😉

دیدیییی...همینه!😀😀😀😍😍😍😍


خخخخخخ
از دست تسنیم!! :))

@تسنیم

دقیقا یکی از خلاء های ما گم کردن خویشتن هست...
نداشتن خود هست...
ما یه خودِ اصیل داریم یه خودِ فعال
غالبا خودِ فعال ما سایه انداخته روی خود اصیل ما...

این همونه که میگه پیامبران اومدن دفائن عقول رو در مردم آزاد کنن...
عقل دفن شده... خودِ اصیلی که به محاق رفته...

ارتباطات و فضای مجازی هم مزید بر علت شده...
شما واقعا به خلوت و شنیدن خود نیاز دارید... البته همه مون نیاز داریم

خیلی حرفتون درسته...

چیزی ندارم بگم جز التماس دعا.

سلام
خیره ان شاالله

سلام

خیره، حتما خیره!

آشنای بی نشان ۲۰ مهر ۹۷ , ۰۴:۲۳
همون کامنت خانم مروه:)

کلی گشتم تا پیداش کردم.

سلامت باشید.

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
سیب، پیله، پیچک و....همه منم. منی سی و سه ساله و در آرزوی پرواز...
پرواز...
همه رویاها، همه خواسته ها، در گذر ایام رنگ می بازد. همچون آگهی های نیازمندی های یک روزنامه پوسیده که هرروز بیشتر و بیشتر زرد می شود. اما پرواز میلی بوده و هست و ان شاء الله خواهد بود که همیشه تازه است. و گذر هیچ روزی، رنگ آن را حتی کمی کم رنگ تر نکرده!
(الان سی و پنج ساله ام. در انتهای سی و پنج...کی می روم؟!)

.....................

یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَىٰ رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیهِ

.....................

به جای آن که باغبان جان بقیه باشی، باغبان جان خودت باش؛ به جان خودت که برسی، باغبان هستی می شوی.
"علیرضا شیری"

......................


دل من غصه چرا؟!

آسمان را بنگر

که هنوز بعد صدها شب و روز

مثل آن روز نخست

گرم و آبی و پر از مهر، به ما می خندد!

دل من غصه چرا؟!

دل به غم دادن، از یأس ها سخن گفتن

کار آن هایی نیست که خدا را دارند

غم و اندوه،

اگر هم روزی، مثل باران بارید

یا دل شیشه ای ات،

از لب پنجره ی عشق،

زمین خورد و شکست

با نگاهت به خدا،

چتر شادی واکن

و بگو با دل خود،

که خدا هست، خدا هست...


.......................


اللهم وفقنا لما تحب و ترضی

.......................

اینجا اون خلوت گاه نیست.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان