گذران عمر، آرمان

همیشه برایم سوال است که چه می شود با گذران عمر خو می کنیم به زندگی روزمره؟...چرا با وجود کم شدن سرمایه عمر کمتر به فکر تغییر و پیاده کردن ارزش ها هستیم؟ چرا تمایل جوان برای هدیه کردن زندگی اش در پای آرمانش، بیشتر از پیر است در حالی که سرمایه عمر جوان بزرگتر و زیادتر است؟

آیا کسی مانند شهید همدانی، اگر در موقعیت انجام وظیفه شغلی نبود، باز هم همینقدر احتمال شهادتش بود؟

اگر به فراوانی شهدای جوان و شهدای میانه سال و پیر دقت کنیم، تعداد جوان ها بیشتر است. آیا همین دیدگاه باعث نا امیدی از رسیدن به هدف و گذران بیهوده عمر نیست؟ و آیا اجر کسی که تا میان سالی در پای آرمان بماند تا حدی که سر و جان فدای دوست کند؛ بیشتر از جوان نیست؟ چون تعلقات جوان کمتر است و گذر کردن یک جوان از دنیای مادی راحت تر.

شاید برای از دست ندادن امید باید بگویم شاید اجر حبیب بن مظاهر (رحمة الله علیه)، بیشتر از جوانان شهید شده در پای حضرت اباعبدالله (علیه السلام) بوده است...

اما سوال اصلی من این است: با گذران عمر و از دست دادن جوانی و زیاد شدن و تعدد وابستگی ها چه کنم؟

 خدایا چگونه هم تو را بخواهم هم دنیایم را اداره کنم؟ 

غفلت هایم روز به روز بیشتر می شود، کمک کن تو را در پس همین غفلت ها، بیابم!

۱۳ نظر ۴ لایک:)
سیب، پیله، پیچک و....همه منم. منی سی و سه ساله و در آرزوی پرواز...
پرواز...
همه رویاها، همه خواسته ها، در گذر ایام رنگ می بازد. همچون آگهی های نیازمندی های یک روزنامه پوسیده که هرروز بیشتر و بیشتر زرد می شود. اما پرواز میلی بوده و هست و ان شاء الله خواهد بود که همیشه تازه است. و گذر هیچ روزی، رنگ آن را حتی کمی کم رنگ تر نکرده!
(الان سی و پنج ساله ام. در انتهای سی و پنج...کی می روم؟!)

.....................

یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَىٰ رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیهِ

.....................

به جای آن که باغبان جان بقیه باشی، باغبان جان خودت باش؛ به جان خودت که برسی، باغبان هستی می شوی.
"علیرضا شیری"

......................


دل من غصه چرا؟!

آسمان را بنگر

که هنوز بعد صدها شب و روز

مثل آن روز نخست

گرم و آبی و پر از مهر، به ما می خندد!

دل من غصه چرا؟!

دل به غم دادن، از یأس ها سخن گفتن

کار آن هایی نیست که خدا را دارند

غم و اندوه،

اگر هم روزی، مثل باران بارید

یا دل شیشه ای ات،

از لب پنجره ی عشق،

زمین خورد و شکست

با نگاهت به خدا،

چتر شادی واکن

و بگو با دل خود،

که خدا هست، خدا هست...


.......................


اللهم وفقنا لما تحب و ترضی

.......................

اینجا اون خلوت گاه نیست.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان