برنامه ریزی عید...

آقا من الان داشتم مطالب فروردین پارسالم رو میخوندم. فوق بسیاااار تعجب کردم که چرا در مورد تجربه ناب عید پارسال چیزی نگفتم!

 

پارسال نه مسافرت میشد رفت(مثل امسال), نه دید و بازدیدی در کار بود، نه مسجدی باز بود...کلا از نظر ما یه شیمیایی زده بودن که تا در خونه قدرت نفوذ داشت و فقط به یه نفر اجازه خروج از منزل میداد. خونه قبلیمون این جوری بود چون تردد دم در خونه زیاد بود...

پنج نفر آدم توی دو هفته توی خونه چه کار میکردن؟

نشستیم برای ساعت به ساعت روزمون برنامه ریختیم. محور اصلی برنامه های پارسال قرآن هر شب یه حزب(۵صفحه) و نماز جماعت بود. مطالعه داشتیم. بازی با بچه ها داشتیم که البته پارسال چون هنوز دخترا بزرگ نشده بودن، بازی با بابا براشون خیلی پررنگ نشده بود و تنها متقاضی محمدحسین بود. ورزش با هم داشتیم. رسیدگی به خونه داشتیم. یادتونه که خونه پارسالم خیلی داغون بود!خخخ

 ما توی فروردین دو تا تولد داریم. و البته خب عید هم هست. از وقتی کرونا اومده از بیرون شیرینی و کیک نمیخریم. به خاطر همین فر گاز داغون پارسالی من خیلی فعال شده بود. واقعیت اینه که اگه بخوایم یه خونه شاد باشه یکی از ارکانش مدیریت آشپزخونه ست. حالا به نسبت توانایی مالی خانواده. پارسال و امسال هم من سعیمو کردم که آشپزخونه فعالیت عیدانه داشته باشه. نمیگم خدا آشپزی ام ولی خب ۱۲ سال هر روز دو بار یه چیزی رو تمرین کنی، آخرش بهت علفم بدن، ازش غذا در میاری!😁 عادت به عکس گرفتن از غذاهام ندارم برای همین نه عکسی دارم که براتون بذارم و نه دلم میخواد این کار رو بکنم.

یکی دیگه از کارامون حرف زدن با همدیگه و به اصطلاح محمدحسین دور همی خانوادگی بود. وقتی دور هم جمع میشدیم، تبلت و گوشی و تلویزیون کنار بود و ما باهم خوراکی میخوردیم و حرف میزدیم. محمدحسین از پارسال هروقت که وقت خالی داره به جای هر تفریحی میگه بیاید دورهمی.😊

 

این برنامه جمعی باعث شد که کلا برای سالمون روحیه بالایی داشته باشیم با این که نه مسافرت رفتیم و نه مهمونی ای درکار بود. البته فامیل هم مسافرت رفتن و هم مهمونی داشتن. نتیجه ش هم این شد که کلهم اجمعین کرونا گرفتن! من خبر نداشتم البته...

یکی از دستاوردهای برنامه این بود که شوهر من با این که روحیه فردگرایی داره پارسال هرجا حرفش شده بود گفت بهترین عیدی بوده که توی تمام سالهای زندگیم داشتم. اون تونسته بود توی جمع خانواده خوشی هایی پیدا کنه که براش ارزشمندتر از خوشی های فردی بود. این دستاورد بزرگی برای شخص من بود و خیلی کارایی که پارسال انجام دادم و تغییراتی که اعمال کردم به خاطر همین دستاورد بود.

امسال دو تا تغییر عمده توی برنامه مون بود.یکی این که مسجد اینجا باز بود شوهرم باید برای نماز جماعت مسجد میرفت. قرار بود منم با دخترا برم اما فقط یه روز تونستم برم. بقیه روزا یا درگیر آماده کردن شام بودم یا اونقدر سرد بود که نمیشد دخترا رو بیرون ببرم.

و دوم این که میشد بچه ها رو بیرون ببریم. اما همچنان برای رفت و آمد فامیلی و مسافرت جایی نذاشتیم.  محور اصلی امسال رو با مشورت شوهرم نظم ساعت خواب خودمون و بچه ها گذاشته بودیم. چون بی نظمی توی خواب داشت به بدن من فشار زیادی میاورد. برنامه همش درست اجرا نشد چون تغییراتی که توی برنامه داده بودیم برای شرایط من سخت بود. واقعا بیرون رفتن از خونه برام پروژه سنگینیه. و هماهنگ شدن ساعت خواب برای شوهرم هم سنگینه. چون وقتی میومد خونه بعد از نماز مغرب و عشا تقریبا ساعت خواب دخترا رسیده بود و اون هنوز تب و تاب و هیجان داشت. آقا رسما گند میزد به خواب بچه ها. 

یه مسئله دیگه هم که بود پارسال من درس نمیخوندم. پس همه فکرم خونه بود ولی امسال نگران درسم بودم و میخواستم و باید از فرصت تعطیلی استفاده کنم و میکردم....امانشد! دریغ از یه خط درس خوندن. فهمیدم بدنم نسبت به پارسال ضعیفتر شده و من دائم خسته بودم. علت این حجم از خستگی و ضعف رو نمیدونم...بدنم همه چیش نرماله!! اما فهمیدم برای این که هم خودم رشد کنم و هم خانواده رو ندیریت کنم اولا باید سرعت و حجم درسام رو کمتر کنم و البته بایددد یه برنامه روزانه خیلی دقیقتری داشته باشم. باید وقتای مرده و پرت رو که دارم حتما بشناسم. 

برنامه پارسال رو الان در دسترس ندارم اما عکس برنامه امسالمون رو براتون میفرستم. امسال یه کار خوب کردیم. دیگه فقط حسی برنامه رو تحلیل نکردیم. نشتیم و روز آخر تعطیلات دقیقا هر بخش برنامه رو بررسی کردیم. توی بعضی از قسمتا فقط ۱۰ درصد موفق بودیم و توی بعضی ۶۰ تا۷۰ درصد. امسال قرار گذاشتیم که دیگه این برنامه های جمعی توی همه تعطیلات به نسبت اون تعطیلی اجرا بشه. مثلا اگر جمعه بود ما قرار نماز جمعه داریم و پنجشنبه قرار پارک رفتن و این برای من فوق العاده عالیه! چون شوهر من اولا به خاطر کمبود خواب طول هفته و ثانیا به خاطر روحیه درونگرایی برنامه تعطیلیاش خلاصه میشد در خواب و تبلت(حالا هر فعالیت تبلتی ای که لازم بود انجام بشه. البته لبتاپ و مطالعات هم جزوش بود) و یکی از عوامل مهم اختلافات من و شوهرم همین هدر رفتن روزای تعطیلی بود. دستاورد دیگه هم این بود که بچه ها و شوهرم متوجه شدن که باید کارای خونه تقسیم بندی جدیدی پیدا کنه و بیشتر از قبل به من توی کارا کمک کنن!

خلاصه که کنار هم بودن هامون برکت داشت. 

یکی از اتفاقاتی که خیلی جالب بود این بود که ما هفته اول تعطیلی تقریبا هرروز بیرون رفتیم اما هفته دوم به خاطر بدحال شدن من نشد بیرون بریم. داخل خونه به کارهام میذسیدم ولی برای بیرون رفتن انرژی نداشتم و توی خونه بچه ها رو سرگرم میکردیم. بعد از تموم شدن تعطیلیا فهمیدیم اینجا قرمز شده! به شوهرم گفتم خدا رحم کرد ها! اگر هفته دوم هم بیرون میرفتیم ما جزو آمار همین قرمزا بودیم! 

 

 

 

۱۲ نظر ۶ لایک:)
سیب، پیله، پیچک و....همه منم. منی سی و سه ساله و در آرزوی پرواز...
پرواز...
همه رویاها، همه خواسته ها، در گذر ایام رنگ می بازد. همچون آگهی های نیازمندی های یک روزنامه پوسیده که هرروز بیشتر و بیشتر زرد می شود. اما پرواز میلی بوده و هست و ان شاء الله خواهد بود که همیشه تازه است. و گذر هیچ روزی، رنگ آن را حتی کمی کم رنگ تر نکرده!
(الان سی و پنج ساله ام. در انتهای سی و پنج...کی می روم؟!)

.....................

یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَىٰ رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیهِ

.....................

به جای آن که باغبان جان بقیه باشی، باغبان جان خودت باش؛ به جان خودت که برسی، باغبان هستی می شوی.
"علیرضا شیری"

......................


دل من غصه چرا؟!

آسمان را بنگر

که هنوز بعد صدها شب و روز

مثل آن روز نخست

گرم و آبی و پر از مهر، به ما می خندد!

دل من غصه چرا؟!

دل به غم دادن، از یأس ها سخن گفتن

کار آن هایی نیست که خدا را دارند

غم و اندوه،

اگر هم روزی، مثل باران بارید

یا دل شیشه ای ات،

از لب پنجره ی عشق،

زمین خورد و شکست

با نگاهت به خدا،

چتر شادی واکن

و بگو با دل خود،

که خدا هست، خدا هست...


.......................


اللهم وفقنا لما تحب و ترضی

.......................

اینجا اون خلوت گاه نیست.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان