بچه برو با بابات بیا...

توی گروه خیلی از خانوما این روزا دنبال جا هستن توی مشهد. میخوان یه هتل یا زائرسرا با کیفیت اما قیمت مناسب پیدا کنن...

هر دفعه صحبت سفر به مشهد میشه یه آهی از حسرت توی سینه م جمع میشه...گاهی واقعا میگم: آقاجونم! امام رضا جونم، واقعا به تو از دور سلام...

دلم خیلی برای مشهد رفتن و بوی حرم و حس بودن توی کنف توجه آقامون تنگ شده؛ اما از وقتی کرونا شروع شده به خاطر تاکید رهبری به رعایت توصیه های ستاد کرونا، ما اصلا سفر نرفتیم. هیچ سفر اجباری و واجبی برامون پیش نیومده که مجبور باشیم بریم. طبعا الان از وقتی کرونا اومده هیچ جا نرفتیم.

الان یادم اومد که یه بار برای مصاحبه رفتم قم. فکر کنم هنوز حرم باز نشده بود...

امسال عید دیگه داشت تحملم تموم میشد واقعا دلم میخواست بریم مشهد. ولی وقتی صحبتای عید آقا پخش شد خجالت کشیدم برم. به خاطر این که ایشون فرمودن: من پارسال هم سفر نرفتم امسال هم نمیرم...

کسی که فقط میتونه مشهد بره، منظورش از سفر، مشهد بود. حالا تازه آقا توی این وضعیت اصلا تقصیری ندارن...باعث کرونا که نیستن و اگه مسئولین بهتر مدیریت میکردن و مردم هم زمانی که لازم بود و تا حد ممکن توصیه ها رو جدی میگرفتن، شاید اینقدر اوضاع کش دار نمیشد(پیک پنجم اومدههه)

خلاصه که...این جمله باعث شد منم دیگه دندون طمع سفر رو بکشم بندازم دور...

توی صحبتام با یه نفر گفتم، وقتی آقا نتونه بره مشهد به خاطر حفظ جون بقیه، فکر میکنی امام رضا علیه السلام ما رو راه میده؟! اگه بریم، به جای نزدیک شدن دور شدیم! 

من مشهد میرم حس توجه و لبخند آقامون امام رضا علیه السلام رو ببینم، با بی توجهی به صحبتا و دستورات رهبرم که نمیتونم این حس رو درک کنم!

 

میدونید، حواسمون نیست ولی حتی ما بچه مذهبیای ولایی هم داریم با منش و رفتارمون به رهبرمون توهین میکنیم! ببخشید اینقدر رک گفتما، ولی اگه پدری به بچه ش جلوی بقیه یه حرفی بزنه اما بچه جدی نگیره، توهین کرده به پدرش. اون وقت اگه غیر بیاد به حریم اون پدر و اقتدارش خدشه وارد کنه، اون بچه هم مقصره!

 

 

حالا یه چیز در گوشی بهتون بگم؟ از عید تا حالا دو نفر که مشهد رفته بودن، که تقریبا غریبه هم بودن، یعنی شناخت و دوستی ای بینمون نبود که زیاد یاد من بیفتن، بهم گفتن حرم بودیم همش تو توی ذهنمون بودی.

حس میکنم آقام از اون دور گفته تو اینجایی، جات محفوظه(دست مریزاد داره این آقای رئوف دوست داشتنی!) 

... یعنی ممکنه این دو سالی که من به این نیت مشهد نرفتم، برام زیارت امام رضا علیه السلام رو بنویسن؟!

کاش خدا این حسرتای منو قبول کنه!

 

 

 

۱۱ نظر ۸ لایک:)
سیب، پیله، پیچک و....همه منم. منی سی و سه ساله و در آرزوی پرواز...
پرواز...
همه رویاها، همه خواسته ها، در گذر ایام رنگ می بازد. همچون آگهی های نیازمندی های یک روزنامه پوسیده که هرروز بیشتر و بیشتر زرد می شود. اما پرواز میلی بوده و هست و ان شاء الله خواهد بود که همیشه تازه است. و گذر هیچ روزی، رنگ آن را حتی کمی کم رنگ تر نکرده!
(الان سی و پنج ساله ام. در انتهای سی و پنج...کی می روم؟!)

.....................

یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَىٰ رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیهِ

.....................

به جای آن که باغبان جان بقیه باشی، باغبان جان خودت باش؛ به جان خودت که برسی، باغبان هستی می شوی.
"علیرضا شیری"

......................


دل من غصه چرا؟!

آسمان را بنگر

که هنوز بعد صدها شب و روز

مثل آن روز نخست

گرم و آبی و پر از مهر، به ما می خندد!

دل من غصه چرا؟!

دل به غم دادن، از یأس ها سخن گفتن

کار آن هایی نیست که خدا را دارند

غم و اندوه،

اگر هم روزی، مثل باران بارید

یا دل شیشه ای ات،

از لب پنجره ی عشق،

زمین خورد و شکست

با نگاهت به خدا،

چتر شادی واکن

و بگو با دل خود،

که خدا هست، خدا هست...


.......................


اللهم وفقنا لما تحب و ترضی

.......................

اینجا اون خلوت گاه نیست.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان