پویش موثرترین وبلاگ ها

راستش از حدود پنج یا شش سال پیش که وبلاگ نویسی رو شروع کردم، وبلاگ های زیادی رو دیدم و خوندم...بعضیشون زرد بودن، بعضیشون کاملا تخصصی، بعضیشون هم تاثیرگزار، بعضی هم به معنای واقعی تاثیر گزار.


خیلی فکر کردم که موثرترین وبلاگ ها توی این دوران از نظر من کدوم ها بودن. مسلما وبلاگ های موثر زیادی بودن اما اونهایی که بتونم بهشون نمره برتر بدم، تعدادشون فقط دو تاست. این که کدوم موثرتر بودن رو نمی تونم تعیین کنم پس به ترتیب زمان آشناییم با وبلاگ ها معرفیشون میکنم:

۱.وبلاگ عالی تو فقط لیلی باش رضوان عزیز: که امیدوارم هرجا هست، خودش و خانواده ش سالم باشن، به حق حضرت زهرا سلام الله علیها. این وبلاگ مال زمان قبل از مشکلات بلاگفاست برای همین الان اصل وبلاگ در دسترس نیست و فقط نوشته ها توی اون آدرس پیدا میشه. رضوان خانوم، زن خود ساخته ای بودن که دغدغه شون تغییر در راستای زن بهتر بودن، بود. ایشون بار علمی بالایی داشتن که با زبانی ساده و روان مطالب سنگین رو ارایه میدادن و این باعث شده بود که پستای طولانیشون اصلا خسته کننده نباشه. به نظرم این وبلاگ نه تنها برای من بلکه برای خیلی از زن های بلاگستان جزو موثرترین هاست. بخش نظرات این وبلاگ هم خیلی فعال بود و مخاطبا تعامل زیادی باهم داشتن. البته نویسنده هم تعامل خوبی با مخاطبا داشت. با وجود این که مشغله زیادی داشت.

۲. وبلاگ ن والقلم و ما یسطرون آقای ن. .ا: همین اول باید عرض کنم که در واقع اولین وبلاگ آقای نویسنده برای من جزو موثرترین ها بود. اماچون اون وبلاگ الان حذف شده و میشه گفت این وبلاگ آخر، ادامه همون وبلاگه؛ من این وبلاگ رو معرفی میکنم. این آخری هم جزو موثرترین هاست اما چیزی که واقعا من رو به فکر انداخت و باعث شد زاویه دیدجدیدی رو درک کنم،؛ اون اولین وبلاگ بود. نوشته های این نویسنده، باعث شد بتونم یه انسجام خیلی عالی ای بین نقش های زنانه خودم و دین پیدا کنم. خیلی از مسائلی که برام بد جا افتاده بود، خیلی جالب بدون صحبت کردن در موردش برام باز شده. الان دیگه به یه اعتماد نسبی ای به مسائل دینی رسیدم که " حق من محفوظه پس کاری که لازمه انجام بدم. اگر الان سختم بشه، بعدها جبران میشه" قبلا این باور رو نداشتم.


دقت کرده باشید، جدای ارتباط با مخاطب و تولید محتوای موثر برای من نویسنده ها مهم بودن. شخصیت هر دوی این نویسنده ها طوریه که با وجود مشکلات و مسائل خاصی که باهاش ممکنه درگیر باشن اما متلاطم نمیشن. راه و مسیر براشون خیلی مشخصه. و برای من کاملا مشخصه که برای در مسیر بودن هزینه های مادی و معنوی زیادی میدن. این به من روحیه میده و علت گرفتن پسوند "ترین" بعد از صفت "موثر" همین نکته ست. وگرنه وبلاگ های موثر و موثر تر زیادی هستن که واقعا شاید به هفتاد یا هشتاد تا برسن. پست های موثر هم که خیلی زیاد بودن.

و نراه قریبا- مهتدی- فیشنگار- صحبت جانانه- بازتاب نفس صبحدمان- مونولوگ- منزل لیلی- حساب رسی-حنین- فانوس جزیره-هبوط- سره-ماجراهای من و خودم- حدیث نفس- سلسبیل-.... و خیلی وبلاگای دیگه که چون الان به روز نمیشن دیگه توی ذهنم نیستن ولی من واقعا دنبال کردنشون رو دوست داشتم. چون وقتی وبلاگی به روز نشه قطع دنبال میزنم. 

از همه این دوستانی که اسم وبلاگشون رو بردم دعوت میکنم که توی این پویش شرکت کنن اگر تا حالا شرکت نکردن.


قوانین پویش هم توی دومین وبلاگی که معرفی کردم؛ هست. برید بخونید.




۷ لایک:)
سلام 

ممنونم از معرفی وبلاگ ها خوب مطلب جناب صالح دنبال میکردم 
ولی این وبلاگ جدید برام تو فقط لیلی باش 

جناب دچارم گفت شرکت کن اگر فرصت بود چشم یا شاید به بچه ها گفتم چراغ اول روشن کنن :))

سلام

😍 خواهش.
اون یکی وبلاگ جریان یه خانوم متاهل بود. الان میشه گفت تقریبا به فنا رفته. یه نفر دیگه پستاشو بازیابی کرده گمونم. یه سری از متناش هست. خیلی حیف شد. میشد یه کتاب بشه.
به نظر منم حتما شرکت کن. حتی اگه فرصتت کم بود کاملا خلاصه.

سلام
ممنونم بابت دعوت، شرکت کردم :)

سلام.

خواهش. چه وبلاگای خوبی رو هم معرفی کردی! 
انگار تازه بیان رو دارم میشناسم.

به وبلاگ آقای ن ا برو بگو که همون جا بیان بخونن پستت رو.
خیلی ممنون از شرکتت.

منم خیلی از وبلاگ تو فقط لیلی باش خوشم اومد، دیشب تا دو و نیم داشتم می‌خوندمش. حیف که خود نویسنده نیست و ادامه داده نمیشه.

اول رفتم اونجا گفتم :)

دیدی چه شکلیه قلمش؟!

درستش اینه که بگم صاحب اصلی علم خداست و آدما وسیله هستن. یعنی اگرم رضوان ننویسه بالاخره یه نفر دیگه پیدا میشه. ولی واقعا دیگه مثل اون وبلاگ رو پیدا نکردم.

سلام. هر دو وب خیلی عالی ان. ولی من فکر کردم بهترینهای بیان رو باید بگیم. نه بهترین وبلاگها! انصافا وب رضوان بی‌نظیر بود و هست. امیدوارم حال خودش و بچه‌ها و همسرش همیشه خوب باشه.
ممنون دعوتم کردی. راستی منم دیگه برگشتم :)

خب میدونی من توی بیان وبلاگی مثل تو فقط لیلی باش ندیدم. اگر بود بیان برام اولویت داشت. یه جورایی دلم خواست ایده هم بدم. هستن کسایی که همون احاطه علمی رو داشته باشن ولی ننویسن. اما مسئله مهم در مورد اون وبلاگ نویسنده ش بود. خودش زودتر از همه ماها عامل بود.



منم خیلی وقتا یادش میفتم و براش دعا میکنم. 
خواهش میکنم. یکی از کسایی که حتما دعوتشون میکردم تو بودی چون نگاه زیربینانه و شخصیت خاصت باعث میشهبخوام بدونم چه وبلاگایی رو موثر میدونی.


میدونستم برمیگردی. به نظرم اصلا نرفته بودی.

قالب عوض کردین؟
من این پست رو ندیده بودم

سلام.

خیلی وقته.
عیبی نداره. 

سلام

چه کار قشنگی...

یه خانم مریم روستا بودن که اون زمانی که دانشجوی دکتری شده بودن ماها تازه اول دانشجوییمون بود. توی این دانشکده ی بغل ما هم معماری می‌خوندن و بعد ازدواج کردن و کم‌کم محو شدن و دیگه ندیدیمشون. الان هم اگه اشتباه نکنم برگشتن شهر خودشون و هیئت علمی دانشگاه شیرازن به لطف خدا. بنده هیچ خانمی رو نه توی بلاگستان و نه توی دنیای واقعی ندیدم که به اندازه ایشون مسلط به قرآن باشه و اینقدر قرآن توی زندگی و خلق و خوی شخصیش جریان داشته باشه. به طرز عجیبی دنیاشون با دنیای تمام خانمای بلاگر تفاوت داشت. دو سه تا وبلاگ داشتن که به لطف خدا یکیش هم تبدیل به کتاب شد. توی اون سنین 18-19 سالگی که ما خیلی اثرپذیرتر بودیم، واقعا وبلاگشون و اصلا شخصیت واقعیشون میتونست ما رو فرم بده و حب قرآن رو توی اون سنین ایشون توی دلمون کاشتن. اسم وبلاگشون بهارنارنج بود. یه وبلاگم برای خاطر آیه ها که کتاب شد. توی سرویس پرشین بلاگ بودن. 

یه آقایی هم بود به اسم آقای مصطفی حسن‌زاده. ایشونم اینجور که خاطرم هست دانشجوی دکتری بودن اون موقع و البته اهل مشهد. توی اون سن و سالی که داشتم، رهایی فکر ایشون و پرواز خیالشون منو خیلی تحت تاثیر قرار می‌داد. اسم وبلاگشون اتاق بود و توی سرویس بلاگفا قلم می‌زدن.

و سومی هم یه خانمی بودن به اسم لیلاسادات باقری. ایشون بعدها مجموعه کتاب‌های معروفی از همسر شهدا منتشر کردن که احتمالا شما هم بشناسید اون کتابا رو. اسم وبلاگشون سیصد و سیزده بهشتی بود. توی سرویس بلاگفا. و چقدر خدایی بود بعضی نوشته‌های ایشون... گاهی آمیخته به یک شجاعت زنانه‌ی کم‌نظیر... حقیقتا اوایل جوانیم بر بنده خیلی اثر گذاشتن.


راستش هیچوقت وبلاگی نتونست مثل این‌ها روی من اثر بگذاره.
چی بگم من دیگه؟ والله اعلم :) 

سلام علیکم

چه خوب که نوشتید.
من میتونم خواهش کنم این کامنت رو بذارید زیر پست اصلی پویش توی وبلاگ ن والقلم؟
یا حتی خودم کپیش کنم؟

سلام مجدد


راستش نه. من از این کارا نمی‌کنم. گرچه که کار خوبیه، اما بنده برای این دوستان عزیز و بزرگوارم چیزی رو می‌پسندم که برای خودم می‌پسندم: گمنامی و بی‌نامی.
راستش دوست ندارم جاهای پررفت وآمد و پیش چشم هر کسی معرفیشون کنم :) اما شما اگه مسئولیتی رو متوجه خودتون می‌دونید، از قول خودتون و مطابق معیارای خودتون عمل کنید. :)



+ یه بزرگی می‌فرمودن که من اگر کرامتی داشته باشم، کاری می‌کنم که هیچ کس من و کلامم رو به خاطر نیاره و گُمِ گُمِ گُم باشم. ایشون یکی از واسطه‌های فیض برای عامه بودن و خدا به واسطه‌شون به یک شهر رزق می‌داد. اما تقریبا کسی نشناختشون و هنوزم نمیشناسه...
گمنام‌ها سهم حضرت زهرا (س) ان :) 


علیکم السلام

دقیقا چون همچین احتمالی میدادم خواستم سوال کنم. 
نه اگر شما نیازی نمیبینید منم نازی نمیبینم.

یاد کتاب قیدار افتادم. 
طوبی للغرباء

آشنای بی نشان ۱۷ اسفند ۹۷ , ۱۷:۵۴
اون یکی وبلاگ هم حذف نشده ها فقط آپ نمیشه

کدوم یکی؟

آشنای بی نشان ۱۷ اسفند ۹۷ , ۱۸:۲۷
noon-ghalam.blog.ir
این یکی:)

نه اونی که حذف شد قبلش بود.

سلام
یادمه کلاس پنجم که بودم معلم سه نفر رو انتخاب کرده بود (من و دو نفر دیگه) تا بچه ها بهشون رای بدن به عنوان مبصر کلاس... خود ما هم میتونستیم رای بدیم...

من اون موقع با اختلاف یک رای دوم شدم و نفر اول شد مبصر...
اون یک رای رو خودم به نفر اول داده بودم... چون فکر میکردم درست نیست آدم به خودش رای بده... اما اون نفر اول خودش به خودش رای داده بود...
یعنی اگر من به جای اینکه به اون رای میدادم به خودم رای میدادم... مبصر میشدم...

از اون وقت به بعد این قید رو از خودم برداشتم که آدم میتونه به خودش هم رای بده... و اینکه در این پویش به خودم رای ندادم واقعا نظرم این بود که وسع من برای نوشتن همین اندازه هست و اگر یه سری محدودیت ها رو نداشتم حتما به گونه ای مینوشتم که حداقل عامتر باشم و گستره بیشتری از مخاطبان رو داشته باشم...

لذا خودم ، خودم رو جزو موثرها نمیدونستم چون خلاء هایی در مطالبم هست که گریزی ازش نیست و از اینکه شماها به من رای دادید متشکرم و  فکر میکنم  این مسئله بیشتر به حسن ظن شما برمیگرده تا استحقاق من...
اما نمیشه انکار کرد که آدم از دیدن نام خودش در وبهای شما روحیه میگیره و الحمدلله

علیکم السلام

نوشتم که تعارف نداشتم. اگر تعارف داشتم، فقط دو تا وبلاگ رو معرفی نمیکردم. اون وبلاگ اول شما که حذف شد بیشتر و بعدیها در اولویت بعدی واقعا سیستم فکری من رو تنظیم کرد. کلمه تنظیم خیلی کلیدیه!

حالا یه سوال برام پیش اومد: این کامنت رو برای دیگران هم گذاشتید؟ آخه خیلی زیادن.



خب منم میدونم تعارف نداشتید... تعارف با حسن ظن فرق داره...
حسن ظن هم با واقع گرایی منافاتی نداره... اما من ترجیح میدم وجه حسن ظن شما رو برجسته کنم...

بله... شما دومین نفری بودید که این نظر رو براتون گذاشتم...
نمیدونم اگه برسم به بقیه هم این نظر رو میدم... اما خب اون روز این حس رو داشتم که باید از حسن ظن ها تشکر کنم...
شاید نرسم به همه این حرف رو بگم...

به زیادیشون توجهی نداشتم...

خب حسن ظن زمانیه که من نسبت به یه عامل بیرونی شما رو سنجیده باشم. وقتی نسبت به عاملی درونی سنجیدم فقط صداقت میمونه.

روی ذهن من و نگاه من تاثیر زیادی داشته وبلاگتون. اینو چه جوری با حسن ظن ابراز کنم؟ شاید وبلاگ شما اصلا یه وبلاگ منحرف باشه(من باب مثال عرض میکنم. مسلما این طور نبوده) اما موثر؛ اونم روی ذهن و نگاه من. 
شاید در مورد دیگران حرفاتون صدق پیدا کنه، اونم چون از درونشون خبر ندارم میگم؛ اما در مورد من فقط صادقانه ست. 

خب الحمدلله
وبلاگ اولی به خاطر نوشته های من متفاوت تر بود یا شرایط شما؟

راستش هردو و خود شما. 

از بعد از اون وبلاگ یه جورایی هم درگیر تر شدید توی زندگی هم محتاط تر شدید توی نوشتن. اون زمان انگار نیاز به ابراز دونسته دونسته هاتون داشتید. چند بارم جاهای مختلف این نکته گفتید. همون طور که بعدها هم خیلی مطالب رو نمیگفتید که آرامشتون بهم نخوره. من به هر حال استفاده م رو بردم و از این بابت از خدا ممنونم و از شما.
یه دلیل دیگه هم داشت که ترجیح میدم بعدا توضیح بدم.

سلام و تشکر از التفات سرکار عالی به "سره" حقیقتا" انتظار ورود به لیستها را نداشتم .... خدا کند که سرانجام این لیستها  "تکرار" نباشد:)) مجددا" از بذل توجه سرکارعالی قدر دانی می گردد .وفقکم
پ ن :
(اذا زکى احدهم خاف مما یقال له فیقول انا اعلم بنفسى من غیرى و ربّى اعلم بى من نفسى اللهم لا تؤاخذنى بما یقولون و اجعلنى افضل ممّا یظنون و اغفرلى مالا یعلمون)امیرالمومنین علی (ع)

. در آن هنگام که یکی از این دلباختگان کمال تعریف و تمجید شود، از آنچه که درباره اش گفته می شود، می ترسد. لذا در برابر تعظیم کننده می گوید:
 من به نفس خود از دیگران داناترم و پروردگارم من به نفس من داناتر از من است. بار خدایا، مرا درباره آنچه که به من می گویند، مواخذه مفرما، و مرا از آن که می گویند، برتر فرما و آنچه را که درباره من نمی دانند، برای من ببخش و عفو فرما

آشنای بی نشان ۲۴ اسفند ۹۷ , ۱۶:۰۴
بازتاب نفس صبحدمان واقعا عالیه
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
سیب، پیله، پیچک و....همه منم. منی سی و سه ساله و در آرزوی پرواز...
پرواز...
همه رویاها، همه خواسته ها، در گذر ایام رنگ می بازد. همچون آگهی های نیازمندی های یک روزنامه پوسیده که هرروز بیشتر و بیشتر زرد می شود. اما پرواز میلی بوده و هست و ان شاء الله خواهد بود که همیشه تازه است. و گذر هیچ روزی، رنگ آن را حتی کمی کم رنگ تر نکرده!
(الان سی و پنج ساله ام. در انتهای سی و پنج...کی می روم؟!)

.....................

یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَىٰ رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیهِ

.....................

به جای آن که باغبان جان بقیه باشی، باغبان جان خودت باش؛ به جان خودت که برسی، باغبان هستی می شوی.
"علیرضا شیری"

......................


دل من غصه چرا؟!

آسمان را بنگر

که هنوز بعد صدها شب و روز

مثل آن روز نخست

گرم و آبی و پر از مهر، به ما می خندد!

دل من غصه چرا؟!

دل به غم دادن، از یأس ها سخن گفتن

کار آن هایی نیست که خدا را دارند

غم و اندوه،

اگر هم روزی، مثل باران بارید

یا دل شیشه ای ات،

از لب پنجره ی عشق،

زمین خورد و شکست

با نگاهت به خدا،

چتر شادی واکن

و بگو با دل خود،

که خدا هست، خدا هست...


.......................


اللهم وفقنا لما تحب و ترضی

.......................

اینجا اون خلوت گاه نیست.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان