اول همسایه و بعد خانه

نمیدونم اینو قبلا گفتم یا نه ولی خانم زمانی اینحدیثرو فرمودن که بچه کوچیک داشتن. کار سنگین خونه و بچه کوچیک و تنهایی و بی شوهری...اون وقت تا صبح بیدار میمونن برای نماز شب. حتما هم که نمازشون اول وقت بوده.

قبلاهر وقت کم و کسری تو نمازم پیش میومد میگفتم خدا همینو از من پرمشغله بچه دار قبول میکنه. تا این که به این زاویه ازاین حدیث بالا دقتم جلب شد.

الان چند وقته چالش پیاده کردن این مطلب رو دارم. وسط بچه داری و مشغله باید نمازم اول وقت و با کیفیت باشه...باید باشه ولی خیلی سخته و مسیر سنگلاخ و پای من پرآبله...

یه سری هم یه تنش شدید داشتم. برام اضطراب زیادی داشت. از اون موقع فکرم به هم ریخته. همش عدم تمرکز و وسواس فکری دارم. برای همین هم نیازم به همچین سبک عبادتی زیادتر شده و هم برام سخت تر. وسط نماز یا هر ذکری یهو با یه آدم ذهنی بحثم میشه. البته تاکید میکنم که عامل تنش من شوهرم نبوده و اون آدم ذهنی هم شوهرم نیست. 

دارم استغفار میگم و ذکر لا اله الا الله. ولی گاهی همینم یادم میره. بتونم روزی نیم ساعتم فکرم رو کنترل کنم،خیلی خوبه ولی گاهی فکرم و بدنم خسته ست و چیزی که خسته باشه نمیشه کنترل کرد.

 

چالش بزرگیه برام. باید درونم رو پاکسازی کنم....

 

 

 

۷ لایک:)

Albatte bache hay e kuchikesh az narges e to bozorgtar budan 😉

 

Enshaallah khub e khub bashi 

سلام

شما باید بدونید که در مبارزه هستید...

باید مختصات زمین مبارزه تون رو بشناسید و اگر زمین خوردنی در کار بود بدونید علت و حکمتش رو...

واقعیت اینه که کسانی که عزمِ بندگی میکنن بیش از هر انسان دیگری مورد توجه شیطان قرار میگیرن...

اینجا بیشتر تاکید من روی شیطان درون هر انسان هست... همون که پیامبر فرمودن من هم شیطان دارم اما مسلمانش کردم...

وقتی یک انسان عزم میکنه بره کوه نوردی (بالا رفتن) حالا ضعف های جسمی اش آشکار میشه... هیچ وقت نفس کم نمی آورد اما توی همین دامنه کوه میبینه نفسش گرفت...

هیچ وقت عضلاتش منقبض نمی شد اما کمی که بالاتر رفت میبینه عضلاتش دیگه یاری نمی کنن...

هیچ وقت قفسه سینه اش مورد فشار قرار نمی گرفت اما همین که کمی بالاتر میره فشار زیادی رو قفسه سینه اش حس میکنه...

اینها  ضعفهایی هست که در وجودش بوده... فقط براش برملا شده...

 

آیه قرآن بیارم تا بهتر منطورم رو برسونم:

قَالَ فَبِمَا أَغْوَیْتَنِی لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ/ ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ وَعَنْ شَمَائِلِهِمْ وَلَا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شَاکِرِینَ= گفت پس به سبب آنکه مرا به بیراهه افکندى من هم براى [فریفتن] آنان حتما بر سر راه راست تو خواهم نشست/ آنگاه از پیش رو و از پشت‏ سرشان و از طرف راست و از طرف چپشان بر آنها مى‏ تازم و بیشترشان را شکرگزار نخواهى یافت».

 

در تفسیر این آیه میگن حمله از جلو، ترس از آینده در اعتماد کردن به خداست حمله از پشت نامید کردن شخص نسبت به گذشته و توبه و این حرفاست

حمله از چپ وسوسه های گناه آلود هست

حمله از راست مختص مومنین و اولیای الهی هست که در عبادت و اعمال خوبشون وارد میشه... مثلا عجب از عبادت یا خرسندی از خویشتن بابت اعمال خوب... یا گاهی استمرار بر نماز اول وقت موجب میشه شیطان خیلی غیر محسوس یک حس اطمینان خاطری به انسان وارد کنه که اون حس اضطراری که هر عبد باید داشته باشه رو میزنه... و از بین میبره...

عبد هم باید اطمینان خاطر داشته باشه... هم اضطرار...

شیطان جای اینها رو عوض میکنه...

اینجور مواقع خدا اون عبادت رو میزنه که بنده دوباره ریل گذاری کنه...

 

عرضم اینه که این یک مبارزه جدی هست.... کارآمد ترین سلاح در این مبارزه توحید و ولایته...

نگاه توحیدی...

یکی از ملزمات نگاه توحیدی اینه که هرگز عبث نبینیم... عبث در نطام هستی عدمه...

یه بار از آقای پناهیان شنیدم که در مورد امام رحمة الله میگفتن یه زمانی امام داشت نسبت به صدام نگاهی زیبا شناسانه  رو تبیین میکرد... من یکی دو جمله از فرمایشات امام رو گه گفتم یک پدر شهیدی از توی جمع بلند شد و به من اعتراض کرد...

عبث ندیدن در نطام هستی کار ساده ای نیست...

اگر عبث ندیدیم و تونستیم به این نگاه برسیم ان شا الله داریم به نگاه توحیدی نزدیک میشیم...

سخنرانی در مراسم تشییع پدر سه شهید سخنرانی میکرد و دعا میکرد که ان شا الله در بهشت به شما شراب طهور بنوشانند طوری که اصلا یادت بره سه فرزندت در راه اسلام و ولایت شهید شدن...

شراب طهور گویا از هر چیزی غیر از الله انسان رو تطهییر میکنه...

اینکه فرمودن شیطان راهی به مخلصین نداره یعنی مخلصین از غیر از این چهار جهت به سمت خدا میرن...

بزرگواری میفرمود اون مسیر، مسیر بالای سر هست... و در توضیحش میفرمودن این صراط ، صراط توحید و ولایته...

ناامید نشید یا امید و انگیزه تون کم نشه... راه همینه...

بالا رفتن گرفتاری داره... کسانی که عزم توحید دارن سنت الهی اینه که در تکثرات شدیدی گرفتار میشن....

روی حرف زدن با خدا فکر کنید...

حرف زدن به غیر از این زبان مرسوم...

خدا با زبان وقایع و تکثرات با انسان حرف میزنه...

توی سیر طبیعی میبینیم که انسانهای که کر به دنیا بیان لال هم میشن...

اگر کلام خدا رو نشنویم ، در تکلم با خدا لال هم میشیم...

اول شنوایی مون رو درست کنیم خود به خود تکلم مون هم فعال میشه...

دعا کنید برای ما

سویدا آقائی میبدی ۱۱ دی ۹۸ , ۰۸:۳۹

منم زیاد دچار این حالت می شدم و کار بهتر از هر نسخه دیگه ای درمانم کرد

دوست عزیزی دارم که همیشه جای دخترم دوستش داشته ام با اینکه فقط پنج سال از من کوچیکتره

یه دفعه ای از پای منبر پناهیان شارژ شد که دست به یه حرکت کار آفرینی بزنه!

کارگاهی راه انداخته و با وجود دوتا بچه شیرخوره و نوپا از مطالعه حرکت تلاش و جستجو برای همین کارگاه....قبل از این که درآمدی گیر خودش یا خونواده هایی که به خاطر اونا این تلاش رو شروع کرده بیاد....خودش خیلی رشد کرده...خیییییلی زیاد!

تمام مشکلاتی که یه جورایی به وسواس فکری و تنش و اضطراب منتهی می شد دود شده رفته هوا. اگر می خواست با تمرکز و عبادت و در کنج عزلت این مشکلات رو حل کنه بیست سال طول میکشید!

صحبتِ جانانه ۱۱ دی ۹۸ , ۱۱:۲۷

سلام

چه ات شده دقیقا؟

 

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
سیب، پیله، پیچک و....همه منم. منی سی و سه ساله و در آرزوی پرواز...
پرواز...
همه رویاها، همه خواسته ها، در گذر ایام رنگ می بازد. همچون آگهی های نیازمندی های یک روزنامه پوسیده که هرروز بیشتر و بیشتر زرد می شود. اما پرواز میلی بوده و هست و ان شاء الله خواهد بود که همیشه تازه است. و گذر هیچ روزی، رنگ آن را حتی کمی کم رنگ تر نکرده!
(الان سی و پنج ساله ام. در انتهای سی و پنج...کی می روم؟!)

.....................

یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَىٰ رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیهِ

.....................

به جای آن که باغبان جان بقیه باشی، باغبان جان خودت باش؛ به جان خودت که برسی، باغبان هستی می شوی.
"علیرضا شیری"

......................


دل من غصه چرا؟!

آسمان را بنگر

که هنوز بعد صدها شب و روز

مثل آن روز نخست

گرم و آبی و پر از مهر، به ما می خندد!

دل من غصه چرا؟!

دل به غم دادن، از یأس ها سخن گفتن

کار آن هایی نیست که خدا را دارند

غم و اندوه،

اگر هم روزی، مثل باران بارید

یا دل شیشه ای ات،

از لب پنجره ی عشق،

زمین خورد و شکست

با نگاهت به خدا،

چتر شادی واکن

و بگو با دل خود،

که خدا هست، خدا هست...


.......................


اللهم وفقنا لما تحب و ترضی

.......................

اینجا اون خلوت گاه نیست.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان