شادی

دیروز یکی از راهکار های شادی فردی رو روی خودم امتحان کردم.

خونه بهم ریخته بود. برای شب هم شام نداشتیم. اما دیدم نمیتونم اگر این کارارو انجام بدم از خدا هم طلبکار میشم نعوذ بالله! سعی کردم(دقیقا سعی کردم. چون با حس عذاب وجدان چندشی همراه بود) همه چیز رو رها کنم و یکم به خودم برسم. چند تا راهکار پیدا کردم و از بینشون اونی که برام در دسترس تر بود رو انتخاب کردم. وقت نداشتم و حوصله هم نداشتم تا محیط رو برای راهکار های دور از دسترس آماده کنم. اون برای بعد. در دسترس ترین روش هم خوندن یه کتاب داستانی بود.‌

داستان سیستان رو برداشتم که بخونم. خیلی بهم مزه داد!


ممنون برای راهکاراتون! چون ذهنم خیلی پراکنده بود، فکر خودم نمیتونست این قدر جامع و کامل همه چیز رو ببینه. از همشون استفاده میکنم تا ببینم با کدوم راحتم؛ تا بتونم در لحظه، هرجایی، یه وسیله ای برای انرژی دادن به خودم پیدا کنم.

۱۱ نظر ۷ لایک:)
سیب، پیله، پیچک و....همه منم. منی سی و سه ساله و در آرزوی پرواز...
پرواز...
همه رویاها، همه خواسته ها، در گذر ایام رنگ می بازد. همچون آگهی های نیازمندی های یک روزنامه پوسیده که هرروز بیشتر و بیشتر زرد می شود. اما پرواز میلی بوده و هست و ان شاء الله خواهد بود که همیشه تازه است. و گذر هیچ روزی، رنگ آن را حتی کمی کم رنگ تر نکرده!
(الان سی و پنج ساله ام. در انتهای سی و پنج...کی می روم؟!)

.....................

یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَىٰ رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیهِ

.....................

به جای آن که باغبان جان بقیه باشی، باغبان جان خودت باش؛ به جان خودت که برسی، باغبان هستی می شوی.
"علیرضا شیری"

......................


دل من غصه چرا؟!

آسمان را بنگر

که هنوز بعد صدها شب و روز

مثل آن روز نخست

گرم و آبی و پر از مهر، به ما می خندد!

دل من غصه چرا؟!

دل به غم دادن، از یأس ها سخن گفتن

کار آن هایی نیست که خدا را دارند

غم و اندوه،

اگر هم روزی، مثل باران بارید

یا دل شیشه ای ات،

از لب پنجره ی عشق،

زمین خورد و شکست

با نگاهت به خدا،

چتر شادی واکن

و بگو با دل خود،

که خدا هست، خدا هست...


.......................


اللهم وفقنا لما تحب و ترضی

.......................

اینجا اون خلوت گاه نیست.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان