مهمان ما

از یه شهر دوری اومده بود خونمون. هر بار میاد کلی با هم حرف میزنیم. 

اونجایی که هست غریبه. تنهایی و غربت و کار سنگین شوهرش خیلی بهش فشار میاره. 

داشت حرف میزد‌. وسط حرفاش یه نکته ای گفت که همش توی ذهنمه.

گفت: « ما مذهبیا خیلی از امام زمان دوریم. خیلی ازش غفلت میکنیم. همش دغدغه های الکی داریم. امام نه تنها بین غیر مذهبیا بلکه بین ماها هم مهجوره. حتی بینمون اونایی که دغدغه های معنوی هم دارن بازم از امام غافلن. دغدغه کار فرهنگی، دغدغه رشد اجتماعی و دینی، دغدغه رشد معنوی، یاحتی جهاد... این باعث میشه کارامون برکت نداشته باشه. برای این که کارمون رو به خاطر دل اماممون انجام نمیدیم. ارتباظاتمون بر مبنای رضایت اماممون نیست. موقع حتی انتقال دغدغه هامون یا سعی در رشد همدیگه، حواسمون نیست که امام دارن ما رو میبینن...»


حرفاش همش توی گوشمه: توی ارتباطاتمون حواسمون باشه امام دارن ما رو میبینن! پدری که هست و دلسوزه و ما رو میبینه. و برای تربیت ما دلسوزترینه. 

خیلی این فکر دامنه داره....



+دو هفته دیگه نفر پنجم خانواده ما، نرگس خانوم، بهمون اضافه میشه. نمیدونم تا اون موقع بتونم پستی بذارم یا نه.برای همین همین جا میگم. 

حلال کنید! اگر بدی،یا کوتاهی ای بوده. اگر چیزی گفته شده که حق نبوده یا اگه دلخوری ای دارید....عمره دیگه...معلوم نیست چی پیش بیاد.



۷ لایک:)
عزیزمممم ۲ هفته؟
چه زود گذشت...ان‌شالله به سلامتی و مبارکی کوچولوتو بغل کنی.
فراموش نکنی دعامون کنی. :**

زود گذشت، چه زود گذشتنیییی! 

زود گذشت از بس ماجرا داشتم...تا حالا اینقدر صبرم و قدرت تحملم به چالش کشیده نشده بود. همین الانم تن و بدنم low battery میزنه...
اگه قابل باشم و خدا یادم بندازه چشم...چون واقعا برام استرس داره. 

الهییی :)))
نرگس نازنین رو محکم ببوسین از طرف بلاگی‌ها =))) [ما مصداق بارز خشونت علیه نوزادانیم 😂]

حالا بذار بیاددد...

من دارم میگم حلال کنید معلوم نیست چی پیش بیاد تو داری حس خشونتت رو ارضا میکنی!😀😀😀
بیاد...سالم باشه... اگه اون شماها رو گاز نگرفت...
فاطمه هر دفعه عکسای پروفایلا رو چک میکنه!😀

آشنای بی نشان ۲۶ فروردين ۹۸ , ۲۱:۳۲
إن شاء الله نرگس خانم فرزند صالحی باشه براتون

ممنونم.

خیلی دعای خوبی بود!

خورشید ‌‌‌‌ ۲۶ فروردين ۹۸ , ۲۲:۳۷
سلام و به سلامتی ایشالا 😊
اردیبهشتی میشه... 😍

سلام😍

اوهوم. اردیبهشتی...

صحبتِ جانانه ۲۶ فروردين ۹۸ , ۲۲:۴۸
سلام
چه زود گذشت الحمدلله 
ان شاءالله که به خیر و عافیت بدنیا بیاریش و بزرگش کنی


لطفا سر زایمان برای ماهم دعا کن
مخصوصا هدایت شدن ما به راه خدا و بعدشم بچه های بعدی دار شدنم

سلام

زود گذشت اما اینقدر که ماجرا داشت...

ان شاء الله همه بچه هامون سالم و صالح باشن.
چشم اگه یادم بمونه...

یکی باید برای هدایت خودم دعا کنه!خخخ

ان شاءالله پنج تا بچه میاری! خوبه؟

سلام علیکم
خداوند حضور ایشان را با خیر و برکت مضاعف برای خانواده همراه کند! ان‌شاءالله تمام اعضای خانواده عاقبت‌به‌خیر شوند، از جمله عضو جدید!

علیکم السلام.


ممنون از دعای خوبتون!

پستم دو قسمت بود ها! در مورد قسمت اول کسی نظری نداره؟!

وقتی چشمتون به رنگ صورتی نازی که بچه‌ها چند ساعت اول تولد دارن افتاد، یاد من بیفتین لدفا =) و برام دعا کنین :)

فاطمه پروفایلا رو چک می‌کنه؟ متوجه منظورتون نشدم.

عکسای پروفایل. همینایی که کنار آی دیامون میفته. همین که مثلا برای شما یه دختریه که کلاه سرشه. 

میاد نگاه میکنه، یه عالمه نظر میده...

چشم. اگه یادم بمونه...

چرا، من راجع به قسمت اولش نظر داشتم، مثل اغلب نوشته‌هاتون به دل نشست. تلنگر خیلی خوبی بود، اگه یاد آدم بمونه!

اون دختره خب خودمم :) حالا نظر فاطمه خانم در مورد این دختره چیه؟ :)

ممنونم از نظرت.

باور حضور امام و نظارت ایشون به عنولن پدر روی ما و اجتماعات ما، خیلی ذهنیت ها و افکارمون رو عوض میکنه! 
فکر کن موقع حرف زدن با یه نفر دیگه فکر کنی تو و اون فرد پدری دارید که به هردوتون شدیدا دلسوزه. به هر دو هم هم اندازه...


جدی خودتی؟ چه عکس خوبیه!
هیچی...صداشو کلفت میکنه و در همون موقعی که داره خودشو با همه هیکلش میندازه روی تبلتم میگه: ناناناااا...
منظورش نی نیه. به صورت آدما میگه نینی. 
به پروفایل لوسی می هم میگه نینی...
بعضی اوقاتم میگه: نینی خاجاس؟(نینی کجاست؟) که یعنی پروفایلاتونو نشونش بدم تا بببینه و همون واکنش قبلی رو نشون بده.

صحبتِ جانانه ۲۶ فروردين ۹۸ , ۲۳:۳۵
ببین یادت بمونه خواهر!
دعا کن
آره اگر بتونم و بچه های صالح و سالمی باشن خیلی هم خوبه

واقعا نمیتونم قول بدم. ممکنه شرمنده تون بشم. ولی ان شاءالله همه عاقبت بخیر بشیم!


خدا بخواد هم میتونی هم بچه سالم و صالح میشه‌

کسی نمیخواد حلال کنه؟ همه فقط به فکر خودتونید؟!😀

بخش اول پست چی؟

دختـرِ بی بی ۲۶ فروردين ۹۸ , ۲۳:۴۷
واییی عزیزم
ای جااااانم
عاقا جان مامنو مخصوص دعا کن خیلی محتاجم خیلی
ان شاالله به سلامتی و عاقبت بخیری

سلامت باشید.

واقعا اون لحظات شرایط خاصیه. خدا خودش باید به دل آدم چیزی رو بندازه. اگر یادم باشه چشم.
ان شاء الله عاقبت بخیر بشید!

در مورد قسمت اول نظری برای بیان ندارم، شرمندگی اما دارم که آن هم بسیار بیشتر باید داشته باشم.

فکر نکنم یه پدر دلسوز از شرمندگی بچه ش خوشحال و راضی باشه. ولی از تغییر مثبت حتی خیلی خیلی کوچیک به نظرم شادتره. 

حتی از این که بچه نسبت به خودش حس خوب و امیدوارانه ای داشته باشه راضیتره تا شرمندگی...
نمیدونم ها...حس مادرانه م این طور بهم میگه. 
من دوست ندارم بچه م شرمنده باشه دوست دارم خودشو دوستداشته باشه و برای خودش ارزش و اعتبار قائل باشه و سعی کنه بهتر بشه. وگرنه بچه، بچه ست. اشتباه و خطا جزء بچگیشه.
من حتی اگر پسرم خودش سرخود خودشو تنبیه کنه ناراحت مبشم. چون اون کار منه. لازم باشه ننبیهش میکنم.

یعنی اول اردیبهشت؟ 
من هنوز پنج ماهه تو ذهنم بودی! 
با اینکه گفته بودی اردیبهشته! 
ولی خوب فکر می کردم آخراش منظورته 


ان شاءالله به خیر و خوشی و سلامتی بارت رو سالم و سبک به زمین بذاری 🌹🌹
ان شاءالله که هر دو تا تون خوب و خوش و سالم باشین 🌹🌹🌹

هیچ کس قصد حلال کردنمو نداره! میبینی تو رو خدا!؟


خودمم شوکه شدم. اول به وسط زده ست میشه گفت..خخخخ

۱. اول به وسط زده یعنی چی؟ 
۲. چرا شوکه شدی؟ سر موعدشه دیگه درسته؟ 
من از کنار نگاه می کنم و برام زود رد میشه واسه همینه میگم فکر نمی کردم... 
۳. من چیزی واسه حلال کردن ندارم خیالت تخت :) 
۴. جفت خواهرهام یک هفته زودتر بچه هاشون دنیا اومدن 
۵. یه عکسم ازت ندیدیم ببینیم تو اصلا چی شکلی هستی 😏

یعنی نهم نزدیک به پونزدهمه. اول اردیبهشت که زده به وسط اردیبهشت...نزدیک وسط اردیبهشته...


فکر میکردم تا بیست یا بیست و دومو طول بکشه.

ممنون. از بزرگواریته.

برای همون دکتر یه هفته زودتر وقت داد.

مثل همه

یه خانواده ی پنج نفره واقعا رویاییه 
ان شاءالله همگیتون سالم و صالح باشین 😇
و به آرزوهای قشنگتون برسین 😍😍

تو جزو اون رویایی ها!


ممنون. همچنین تو و خانواده ت.

ان شاءالله همه باهم


آشنای بی نشان ۲۷ فروردين ۹۸ , ۱۰:۳۹
نرگس خانم یه کاری کردن که کلا بخش اول پست فراموش شد:)

جسارتا همیشه یه دلیلی برای فراموشی داریم...


ولی خب این رسم شیدایی نیست...


صحبتِ جانانه ۲۷ فروردين ۹۸ , ۱۰:۴۹
حلال شدن قیمت داره
دعا😁

😀😀😀

بله، نکات خوبی فرمودید. سپاسگزارم.
البته به گمانم شرمندگی در تضاد با حرکت و اصلاح نیست، بلکه می‌تواند مقدمه‌ای برای حرکت باشد. حتی ممکن است با آغاز حرکت و افزایش معرفت نسبت به فاصله‌ها گاه این شرمندگی بیشتر هم بشود، اما سبب افزایش تلاش و حرکت شود. شرمندگی به معنای یأس و افسردگی نیست، درک قصورها و فاصله‌ها مدنظر است. تنبیه نیست به آن معنا، تنبّه است، ان‌شاءالله. (البته این‌ها لزوماً وصف حال من نیست، به‌طور کلی عرض کردم.)

بله درسته. قبول دارم. بگیم آگاهی ای یا تنبهی که باعث حرکت بشه که عالیه!


برای منم همه چیز در حد حرفه. خیلی چیزایی که اینجا میگم برای اینه که برام تکرار بشه تا شاااایددد اگر خدا بخواد به قلبم رسوخ کنه و بعدش در رفتارم بروز پیدا کنه...وگرنه منم خیلی از این حرفا فاصله دارم.

آشنای بی نشان ۲۷ فروردين ۹۸ , ۱۱:۲۹
با این توصیفاتی هم که از فاطمه خانم کردید خدا رو شکر ما جزء نی نی ها محسوب نمیشیم:)

شما چون عکس ندارید ولی شمایل یه مرد جای پروفایلتون هست، «باباشه»هستید.

خودتو اذیت نکن دو سه بار خوندم توضیحتو بازم نفهمیدم. خودت بخونش می فهمی چی نوشتی؟ 🤔



من جزو اون رویایی ها؟ این یعنی چی؟ 

یعنی تو هم یه خانواده نسبتا پر جمعیت داری.



منظورم اینه که نهم اردیبهشت درسته ده روز اول ماهه، ولی نزدیک به وسطه ماهه.

+الان رفتم کامنت اولتو خوندم فهمیدم نوشتی اول اردیبهشت. 
منظورت رو نفهمیده بودم. 
فکر کردم اوایل اردیبهشت نوشتی. نهم اردیبهشت!

آشنای بی نشان ۲۷ فروردين ۹۸ , ۲۱:۰۷
باباشه:)))
باز بهتر از نی نیه:))

دیگه...

این دختر برای همه چیز نظر میده...

سلام

«یه پدر دوست نداره بچه اش شرمنده باشه
حس مادرانه ام بهم میگه...
من دوست دارم دوست داره بچه اش خودش رو دوست داشته باشه....برای خودش ارزش و اعتبار قائل شه و تغییر کنه...
وگرنه اشتباه که جزو بچگیشه...

اخ
چی نوشتی رفیق....
*
ی مدته دارم همین حس رو تمرین میکنم.
که وقتی اشتباه میرم
خودمو سرزنش نکنم
خدا خوشش نمیاد
بجاش سریع پاشم مثل بچه پرروها که با مغز میخورن زمین زود پا میشن خودشونو تکون میدن و ادامه ی مسیر...
*
عاقبت بخیر بشی عزیزم، چقدر ذوق کردم برات
الهی که قدمش خیر باشه.
حلالم که هستی، خیالت تخت...
ان شاالله که این روزهای آخر با آرامش خیلی زیادی طی بشه...

سلام

احساس گناهی که باعث دوری بشه، چه فایده ای داره؟! یه جورایی همون ناامیدی و یاسه. اصل اگر تقرب باشه، چیزی خوبه که باعث تقرب بیشتر بشه. 
حرکت و تلاش برای رشد، حتما بهتر از سرزنشه.

سلام
در پاسخ شما به خانم مروه یاد یه حدیثی افتادم:
آن معصیتی که اولش ترس باشد و آخرش عذر در نزد خدا بهتر از آن طاعتی هست که اولش امن باشد و آخرش عجب...
فکر کنم توی تذکرة الاولیای عطار خوندم...
منبعش یادم نیست...

نه اینکه قبح معصیت رو بخوام بریزم بلکه منظورم اصالت تقرب بوده...

ان شا الله همونطور که فرزند شما وارد مرحله جدیدی از تکامل میشن شما و همسرتون و اهلتون هم وارد مرحله جدید و بالاتری از تعالی بشید...

علیکم السلام

البته فکر نکنم اون حدیث درست باشه...
در هر صورت معصیت معصیته. نافرمانی ای که ابراز نشه(عجب)بهتر از نافرمانی ایه که ابراز بشه(معصیت). 
از کجا معلوم وقتی گناه انجام بشه، توفیق توبه دست بده؟!

به نظرم این جور مواقع معصوم روی فرد تمرکز میکردن. یعنی مثلا سیاق حدیث میشده: اون معصیت کاری که با ترس گناه کنه و توبه کنه، بهتر از بی گناهیه که در غرور و عجب بی گناهیش فرورفته باشه. 

این لحن حس امیدواری و پذیرفته شدن میده و باعث امید قبولی توبه میشه وگرنه فعل قبیح و نافرمانی که بهتر از فرمانبری نمیشه.

نمیدونم ها...کلی میگم.

ممنون از دعای خوبتون!


بله ممکنه حدیث سند درستی نداشته باشه
و اصلا حدیث نباشه 
اما کلیت معنایی که در این جمله نهفته هست قابل تامله...
عرض کردم بحث قبح زدایی از معصیت نیست...

اوهوم. متوجه شدم. 


سلام
یه جا خوندم، اگر چهل شب با امام زمان حرف بزنید، با تغییرات ویژه ای در زندگیتون مواجه میشید.
من عمل نکردم، اما دوست دارم عمل کنم.

یه مدت زیادی هم بی انگیزه و حرکت بودم و آخرش به این رسیدم که انجام دادن کارام به نیتی جز کمک به امام زمان بیهوده و بی معنیه. و این امام هست که می تونه به زندگی و اعمالم معنا ببخشه

قدم نو رسیده هم پیشاپیش مبارک. امیدوارم زایمان خوبی در کمال سلامت داشته باشین.

سلام علیکم

شما کدوم ناشناسید؟!:)
فکر نمیکردم این پستم کامنت ناشناس داشته باشه. خیلی برام جالب بود! ممنون که وقت گذاشتید و نوشتید حتی ناشناس!

خیلی نکات خوبی فرمودید. همین الان داشتم به هدف اعمال خوب و واسطه فیض بودن امام فکر میکردم. فکر نمیکنم میتونستم اینقدر که شما ساده فرمودید عنوانش کنم.

سلامت باشید. ممنون

در هر صورت بیشتر برای حلالیت گرفتن از مخاطبام بود. 
حلال کنید.

سلام
یه نرن افزار نهج البلاغه دارم که ویجت داره، یه حکمت از مولا روی یکی از صفحات گوشیمه و هر چند ساعت تغییر میکنه(تا اینجا برای تبلیغ این حرکت نوشتم و اما اصل حرفم:)
یه روز که اتفاقا خود سرزنشگرم دیگه از پا انداخته بودم و کلی حس بد به خودم داشتم، این کلام مولا اومد روی صفحه ام:
اگر معصیتی کنم و بعد از آن مجالِ دو رکعت نماز یابم که از خدا عافیت طلبم، مرا اندوهگین نخواهد ساخت.

این خیلی برا من عمیق بود
خطا رفتی، پاشو، بجای غصه خوردن و ناامیدشدن در رکعت نماز بخون، بگو خدایا شکرت، که فهمیدم.... که یه روز دیرتر نفهمیدم...
بعد هم تغییر کن.

این کار آدم های آزاده است...
توقف نکنن تو یه خطاشون.

سلام


عالی عالی!
اون نرم افزار رو اسمش بگو خب.

اسمش همون نهج البلاغه است، هیچ واژه دیگه ای نداره
تو بازار هست
ایکونش یه دایره ی زرد رنگه وسطش نوشته نهج البلاغه
الان سرچ زدم تو بازار نهج البلاغه رو، تقریبا هفتمین نرم افزار لیست میشد

اوهوم. ممنون.


آشنای بی نشان ۰۱ ارديبهشت ۹۸ , ۲۱:۰۰
خدا حفظش کنه
من عاشق بچه هام

سلامت باشید.

بچه عا انرژی حیات دارن.
خیلی مثبت هستن. 
منم بچه ها رو دوست دارم. هرچند الان مدتهاست وقتی یه بچه رو میبینم قبل از دوست داشتن حس حمایت و مراقبت بهم دست میده.

آشنای بی نشان ۰۲ ارديبهشت ۹۸ , ۰۰:۳۶
به خاطر مادر بودنتونه
کلا ازدواج و مادر یا پدر شدن خیلی رفتار آدما رو تغییر میده

اوهوم.

دقیقا

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
سیب، پیله، پیچک و....همه منم. منی سی و سه ساله و در آرزوی پرواز...
پرواز...
همه رویاها، همه خواسته ها، در گذر ایام رنگ می بازد. همچون آگهی های نیازمندی های یک روزنامه پوسیده که هرروز بیشتر و بیشتر زرد می شود. اما پرواز میلی بوده و هست و ان شاء الله خواهد بود که همیشه تازه است. و گذر هیچ روزی، رنگ آن را حتی کمی کم رنگ تر نکرده!
(الان سی و پنج ساله ام. در انتهای سی و پنج...کی می روم؟!)

.....................

یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَىٰ رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیهِ

.....................

به جای آن که باغبان جان بقیه باشی، باغبان جان خودت باش؛ به جان خودت که برسی، باغبان هستی می شوی.
"علیرضا شیری"

......................


دل من غصه چرا؟!

آسمان را بنگر

که هنوز بعد صدها شب و روز

مثل آن روز نخست

گرم و آبی و پر از مهر، به ما می خندد!

دل من غصه چرا؟!

دل به غم دادن، از یأس ها سخن گفتن

کار آن هایی نیست که خدا را دارند

غم و اندوه،

اگر هم روزی، مثل باران بارید

یا دل شیشه ای ات،

از لب پنجره ی عشق،

زمین خورد و شکست

با نگاهت به خدا،

چتر شادی واکن

و بگو با دل خود،

که خدا هست، خدا هست...


.......................


اللهم وفقنا لما تحب و ترضی

.......................

اینجا اون خلوت گاه نیست.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان