تشکر

کامنتای دو تا پست قبلی واقعا کمک کننده و عالی بود! دیدم نمیشه بدون یه تشکر واقعی از همه کسایی که وقت گذاشتن بی خیال بشم! خیلی بهم ایده داد همه کامنتا. خیلی متشکرم! دونه دونه کامنتا مهم و عالی بودن!

احتمالا بتونم پرورشش بدم ایده م(چیزی در موردش نگفتم) رو. اگر بازم چیزی به ذهنتون رسید در مورد ملائک، ممنون میشم لطف کنید برام بنویسید یا آدرس بدید بخونم.


خیلی متشکرم. یه دوستی واقعی بود که بهش نیاز داشتم!


ان شاء الله فردا چیزای بیشتری مینویسم.

۴ لایک:)
صحبتِ جانانه ۰۴ تیر ۹۷ , ۱۷:۴۲
من ولی از پستی که گذاشتم کمک زیادی در نیافتم😐

کدوم پست؟ این آخری؟ دونه دونه دارم میخونم رسیدم کامنت میذارم!😃

صحبتِ جانانه ۰۴ تیر ۹۷ , ۱۷:۵۱
اون که درباره خانواده و فضای مجازی بود
کمک فکری...

چنان در آسیاب زندگی دچار لهیدگی شدم که بالکل فراموشم شد! استغفار میکنم از این سیئه نابخشودنی!

لینک بده بیام  بازم.

مچکرم
قابلی نداشت

سوال آخرم رو جواب ندادید. شاید به نظر بیاد ربطی به پست نداره ولی برام میشه گفت مهمه.

صحبتِ جانانه ۰۴ تیر ۹۷ , ۲۰:۵۳
توی پیوند روزانه خودت لینکشو گذاشتی

رفتم دیدم. ان شاءالله امروز جواب میدم. دعا کن جوابم راضی کننده باشه.


بعدا نوشت: ببخشید. امروز نشد. عذر میخوام.

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
سیب، پیله، پیچک و....همه منم. منی سی و سه ساله و در آرزوی پرواز...
پرواز...
همه رویاها، همه خواسته ها، در گذر ایام رنگ می بازد. همچون آگهی های نیازمندی های یک روزنامه پوسیده که هرروز بیشتر و بیشتر زرد می شود. اما پرواز میلی بوده و هست و ان شاء الله خواهد بود که همیشه تازه است. و گذر هیچ روزی، رنگ آن را حتی کمی کم رنگ تر نکرده!
(الان سی و پنج ساله ام. در انتهای سی و پنج...کی می روم؟!)

.....................

یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَىٰ رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیهِ

.....................

به جای آن که باغبان جان بقیه باشی، باغبان جان خودت باش؛ به جان خودت که برسی، باغبان هستی می شوی.
"علیرضا شیری"

......................


دل من غصه چرا؟!

آسمان را بنگر

که هنوز بعد صدها شب و روز

مثل آن روز نخست

گرم و آبی و پر از مهر، به ما می خندد!

دل من غصه چرا؟!

دل به غم دادن، از یأس ها سخن گفتن

کار آن هایی نیست که خدا را دارند

غم و اندوه،

اگر هم روزی، مثل باران بارید

یا دل شیشه ای ات،

از لب پنجره ی عشق،

زمین خورد و شکست

با نگاهت به خدا،

چتر شادی واکن

و بگو با دل خود،

که خدا هست، خدا هست...


.......................


اللهم وفقنا لما تحب و ترضی

.......................

اینجا اون خلوت گاه نیست.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان