از دست دادن آخرین داشته

گفت: تو که همیشه به فکر رشد هستی چرا برای خاطر یک وبلاگ اینقدر آشفته شدی؟! هرچند به تو حق می دهم. اما تا این حد وابستگی؟!

گفتم: مسئله وبلاگ نبود. مسئله از دست دادن آخرین راه بود. آخرین داشته...آخرین چیز.

گفت: نمی دانم...باز هم فکر کن...



و من فکر کردم...شاید مرا محو و بی هیچ داشته ای... بی هیچ راهی...بی هیچ ارتباطی...بی هیچ چیزی بخواهد...

آیا تا آخرین داشته ام در راه هستم؟ در کنارش و تحت فرمانش؟!

شاید ارمغان حضرت دوست همین بوده. 


دیشب با وجود آشفتگی زیاد، افطار همسرجان آماده شد. برخورد همراه با اشک اما کنترل شده بود. خشم داشتم اما بخشیدم. من سر قولم بودم! من سر قولم با خدای خوب بودم!


۵ لایک:)
خوبه که بخشیدید.

معلومه! پس کجا دوست داشتن باید بروز پیدا کنه؟ 

دوست داشتن شاید ۹۰٪ بخششه.
البته من این طور فکر میکنم.

الان یعنی چی بالاخره؟ تو که دوباره وب داری خوب 

خب باید بتونم با از دست دادن هام راحت کنار بیام. من سخت کنار اومدم. اگر راحت کنار میومدم این همه بهم نمیریختم.


حالا چرا دعوا می‌کنید؟! :/

من؟! دعوا؟

لحن منو از کجا تونستی بفهمییی؟!😉

همیشه این طور بوده که خانم ها منشأء گذشت و ایثار بودند. برای همین است که تقرّبشون به خدا بیشتر است و خدا به آنها نگاه ویژه تری دارد.

ان شاءالله زندگیتون همیشه در مسیر رضایت و عنایت خدا جریان داشته باشد.



فکر کنم با توجه به اشکالی که در وب قبلی شما پیش آمده، پاسخ کامنت خصوصی تان را ندیده باشی؟!

سلام

اتفاقا رفتارای همسرم باعث شده من گذشت رو یاد بگیرم. الانم چون خیلی با اشتباهاتم اذیتش کردم و اون گذشت کرده میتونم ببخشمش! منشاء خوبی توی خونه ما شوهرمه!!!
ان شاء الله همه زندگی ها این طور باشه!

چرا دیدم.ممنون از حسن نظرتون. 
ولی اگر اشکالی بود قلباً خوشحال میشم بهم تذکر بدید.ممنون

آشنای بی نشان ۱۶ اسفند ۹۷ , ۲۱:۵۰
خیلی دوست دارم دورباشم از فضای وبلاگم ولی اصلا نمیتونم

اوووهههه...امشب لیلة الرغائبه ها! نشستید پستای عهد دقیانوس منو میخونید؟!

آشنای بی نشان ۱۶ اسفند ۹۷ , ۲۲:۴۴
مگه هفته دیگه نیست؟

پرسیدم شوهرم میگه هفته بعد!! 

نمیدونم والاه...
تعجب میکنم!!
ولی امشب شب اول ماه رجبه و شب جمعه هم هست...نمیدونم چه جوری حساب کتاب کردن...گیج شدم راستش...
حالا مهم نیست. شب جمعه که هست. التماس دعامون سر جاشه.


شب ولادته.

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
سیب، پیله، پیچک و....همه منم. منی سی و سه ساله و در آرزوی پرواز...
پرواز...
همه رویاها، همه خواسته ها، در گذر ایام رنگ می بازد. همچون آگهی های نیازمندی های یک روزنامه پوسیده که هرروز بیشتر و بیشتر زرد می شود. اما پرواز میلی بوده و هست و ان شاء الله خواهد بود که همیشه تازه است. و گذر هیچ روزی، رنگ آن را حتی کمی کم رنگ تر نکرده!
(الان سی و پنج ساله ام. در انتهای سی و پنج...کی می روم؟!)

.....................

یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَىٰ رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیهِ

.....................

به جای آن که باغبان جان بقیه باشی، باغبان جان خودت باش؛ به جان خودت که برسی، باغبان هستی می شوی.
"علیرضا شیری"

......................


دل من غصه چرا؟!

آسمان را بنگر

که هنوز بعد صدها شب و روز

مثل آن روز نخست

گرم و آبی و پر از مهر، به ما می خندد!

دل من غصه چرا؟!

دل به غم دادن، از یأس ها سخن گفتن

کار آن هایی نیست که خدا را دارند

غم و اندوه،

اگر هم روزی، مثل باران بارید

یا دل شیشه ای ات،

از لب پنجره ی عشق،

زمین خورد و شکست

با نگاهت به خدا،

چتر شادی واکن

و بگو با دل خود،

که خدا هست، خدا هست...


.......................


اللهم وفقنا لما تحب و ترضی

.......................

اینجا اون خلوت گاه نیست.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان